کتاب "Sinbad" نوشته جانت هاردی-گولد و تصویرگری شده توسط دیو نیل است. این کتاب را انتشارات آکسفورد منتشر کرده است. داستان اصلی این کتاب به سندباد مربوط میشود. سندباد پسری است که پس از مرگ پدرش، تصمیم میگیرد به ماجراجویی برود.
او توانسته است مجموعه فرشهای زیبا پدرش را به قیمت بالا بفروشد و پول زیادی به دست آورد. اما در حین سفر، با ماجراهای جالب و خطرناکی روبهرو میشود که باید با آنها مقابله کند. سندباد توانسته است با استفاده از شجاعت و زیرکی خود، از موقعیتهای دشوار عبور کند و به افتخار لقب «سندباد دریانورد» را به دست آورد.
داستان در مکانهای مختلفی مانند بغداد، جزیرهها، دریاها و غارها رخ میدهد و با آوردن سود زیادی از فروش فرشها، سندباد به بغداد بازمیگردد و بین دوستان خود ماجراهایش را تعریف میکند. داستان کتاب با سرنوشت سندباد و ماجراجوییهایش پایان مییابد. در ادامه خلاصه داستان «سندباد» را برای شما آماده کردهایم. این خلاصه داستان را تا انتها دنبال کنید و از خواندن آن لذت ببرید.
خلاصه کتاب داستان سندباد به انگلیسی
This is a story called "Sinbad" written by Janet Hardy-Gould and illustrated by Dave Neal. Published by Oxford University Press.
این کتاب، داستانی به نام سندباد نوشته جانت هاردی گولد و تصویرگری دیو نیل است. کتاب را انتشارات دانشگاه آکسفورد منتشر کرده است.
The story begins in old Baghdad, where a rich old man is very ill in bed. He calls his son, Sinbad, and tells him that he is dying. Sinbad's father gives him all his money but warns him to be careful with it. Sinbad is sad when his father dies, but eventually realizes that he is lucky to have inherited a lot of money, beautiful things, and a big house.
داستان از بغداد قدیم شروع میشود؛ جایی که پیرمردی ثروتمند در بستر بیماری به شدت بیمار است. او با پسرش سندباد تماس میگیرد و به او میگوید که در حال مرگ است. پدر سندباد تمام پول خود را به او میدهد؛ اما به او هشدار میدهد که مراقب آن باشد. سندباد وقتی پدرش میمیرد غمگین میشود؛ اما در نهایت متوجه میشود که خوش شانس است که پول زیاد، چیزهای زیبا و خانهای بزرگ به ارث برده است.
Sinbad spends his father's money on new clothes and expensive food. He invites his friends over for big dinners and they have a lot of fun. However, after a year, Sinbad runs out of money. He decides to sell the beautiful carpets in his father's house to make more money.
سندباد پول پدرش را خرج لباس نو و غذای گران میکند. او دوستانش را برای یک شام بزرگ دعوت میکند و آنها بسیار سرگرم میشوند. با این حال سندباد پس از یک سال بیپول میشود. تصمیم میگیرد برای کسب درآمد بیشتر فرشهای زیبای خانه پدرش را بفروشد.
ادامه خلاصه کتاب داستان Sinbad به انگلیسی
Sinbad finds an old ship and a captain to sail with him. As they sail away from Baghdad, they encounter a storm and Sinbad becomes very thirsty. They spot a beautiful island and stop there. However, they soon realize that the island is actually a whale, and they end up in the water. Sinbad manages to save himself by getting into a barrel.
سندباد یک کشتی قدیمی و یک ناخدا پیدا میکند تا با او دریانوردی کند. هنگامی که از بغداد دور میشوند، با طوفانی مواجه میشوند و سندباد به شدت تشنه میشود. جزیرهای زیبا میبینند و در آنجا توقف میکنند. بهزودی متوجه میشوند که این جزیره در واقع یک نهنگ است و در نهایت دوباره به آب میزنند. سندباد با قرار گرفتن در یک بشکه موفق میشود خود را نجات دهد.
Sinbad spends the night at sea in the barrel, hoping for help. The next morning, he sees a small island and gets out of the barrel. Suddenly, a big bird called a Roc appears in the sky. Sinbad cleverly ties his turban to the Roc's leg and flies away from the island.
سندباد شب را در دریا در بشکه به امید کمک میگذراند. صبح روز بعد جزیره کوچکی را میبیند و از بشکه خارج میشود. ناگهان پرنده بزرگی به نام راک در آسمان ظاهر میشود. سندباد با زیرکی عمامه خود را به پای راک میبندد و از جزیره دور میشود.
The Roc eventually lands in a valley, where Sinbad gets off and continues his journey. He encounters a village and the people are surprised to see him. Sinbad gives them some jewels as a gift and they find a ship for him to go back to Baghdad.
راک در نهایت در درهای فرود میآید، جایی که سندباد پیاده میشود و به سفر خود ادامه میدهد. او با روستایی روبهرو میشود و مردم از دیدن او متعجب میشوند. سندباد چند جواهر به آنها هدیه میدهد و آنها یک کشتی برای او پیدا میکنند تا به بغداد برگردد.
ادامه خلاصه کتاب داستان Sinbad به انگلیسی
When Sinbad returns to Baghdad, his friends are amazed to see him. He tells them about his adventures and how he overcame various challenges. Sinbad realizes that he is not happy staying in Baghdad and decides to go on more adventures.
وقتی سندباد به بغداد بازمیگردد، دوستانش از دیدن او متحیر میشوند. او از ماجراهای خود و چگونگی غلبه بر چالشهای مختلف برای آنها میگوید. سندباد متوجه میشود که از ماندن در بغداد خوشحال نیست و تصمیم میگیرد به ماجراجوییهای بیشتری برود.
Sinbad sets sail again on a new ship. He arrives at the island of Zugab and explores it with some sailors. However, a storm separates them from the ship, and they find themselves alone on the island. They encounter a big snake, which eats one of the sailors. Sinbad manages to escape by climbing a tree and making armor from wood.
سندباد دوباره با یک کشتی جدید به حرکت درمیآید. به جزیره زوگاب میرسد و با چند ملوان در آن گردش میکند. با این حال، طوفانی آنها را از کشتی جدا میکند و آنها خود را در جزیره تنها میبینند. با یک مار بزرگ روبهرو میشوند که یکی از ملوانان را میخورد. سندباد با بالا رفتن از درخت و ساخت زره از چوب موفق به فرار میشود.
Sinbad spots his old ship and runs towards it, with the snake chasing him. He reaches the ship safely and reunites with the sailors. They sail together, and Sinbad sells all his carpets in different countries, making a lot of money. When he returns to Baghdad, he meets his friends and shares his adventures with them.
سندباد کشتی قدیمی خود را میبیند و به سمت آن میدود و مار او را تعقیب میکند. او به سلامت به کشتی میرسد و به ملوانان میپیوندد. آنها با هم دریانوردی میکنند و سندباد تمام فرشهای خود را در کشورهای مختلف میفروشد و پول زیادی به دست میآورد. وقتی به بغداد بازمیگردد با دوستانش ملاقات میکند و ماجراهای خود را با آنها در میان میگذارد.
ادامه خلاصه کتاب داستان Sinbad به انگلیسی
Later, Sinbad meets a king who offers him the opportunity to marry his daughter. Sinbad falls in love with the princess and they get married. However, tragedy strikes when the princess falls ill and dies. The king decides to bury Sinbad with his daughter, but a miracle happens, and Sinbad comes back to life.
بعدا سندباد با پادشاهی آشنا میشود که به او فرصت ازدواج با دخترش را میدهد. سندباد عاشق شاهزاده خانم میشود و با هم ازدواج میکنند. با این حال، تراژدی زمانی رخ میدهد که شاهزاده خانم بیمار میشود و میمیرد. پادشاه تصمیم میگیرد سندباد را با دخترش دفن کند، اما معجزهای رخ میدهد و سندباد زنده میشود.
Sinbad's story continues as he meets more sailors and captains, who are surprised to see him alive. They invite him to join their ship and hear more about his adventures. Sinbad embarks on new journeys, always seeking excitement and new experiences.
داستان سندباد در حالی ادامه مییابد که او با ملوانان و ناخداهای بیشتری آشنا میشود که از دیدن زنده او متعجب میشوند. آنها او را دعوت میکنند تا به کشتیشان ملحق شود و درباره ماجراهای او بیشتر بشنوند. سندباد سفرهای جدیدی آغاز میکند و همیشه به دنبال هیجان و تجربههای جدید است.
ادامه خلاصه کتاب داستان سندباد به انگلیسی
This story teaches several lessons to the readers:
این داستان چندین درس به خوانندگان میآموزد:
Appreciating inheritance and wealth: Sinbad initially enjoys his inherited wealth without realizing its value. However, he learns the importance of being careful with money and not squandering it irresponsibly.
قدردانی از ارث و ثروت: سندباد در ابتدا از ثروت موروثی خود لذت میبرد بدون اینکه ارزش آن را بداند. با این حال، او اهمیت مراقبت از پول و عدم هدر دادن غیرمسئولانه آن را میآموزد.
Overcoming challenges: Sinbad faces numerous challenges during his adventures, such as storms, being stranded, and encountering dangerous creatures. He demonstrates resilience, resourcefulness, and quick thinking to overcome these obstacles.
غلبه بر چالشها: سندباد در طول ماجراجوییهای خود با چالشهای متعددی مانند طوفان، سرگردان شدن و رویارویی با موجودات خطرناک روبهرو میشود. او انعطافپذیری، تدبیر و تفکر سریع را برای غلبه بر این موانع از خود نشان میدهد.
Valuing friendships: Throughout his journey, Sinbad encounters various people who help him in times of need. He learns the importance of building strong friendships and treating others with kindness and generosity.
ارزش قائل شدن برای دوستیها: سندباد در طول سفرش با افراد مختلفی روبهرو میشود که در مواقع ضروری به او کمک میکنند. او اهمیت ایجاد دوستیهای قوی و رفتار با دیگران با مهربانی و سخاوت را میآموزد.
ادامه خلاصه کتاب داستان Sinbad به انگلیسی
Embracing new experiences: Sinbad's desire for adventure takes him on exciting journeys to different lands. He learns the value of stepping out of his comfort zone, exploring the unknown, and embracing new experiences that broaden his horizons.
پذیرش تجربیات جدید: میل سندباد به ماجراجویی او را به سفرهای هیجانانگیز به سرزمینهای مختلف میبرد. او ارزش خروج از منطقه آسایش خود، کاوش در ناشناختهها و پذیرش تجربیات جدیدی را که افق دید او را گسترش میدهند، میآموزد.
The unpredictability of life: Sinbad experiences both success and tragedy throughout his adventures. The story highlights the unpredictability of life and teaches the readers to adapt and persevere in the face of both favorable and unfavorable circumstances.
غیر قابل پیشبینی بودن زندگی: سندباد در طول ماجراجوییهایش هم موفقیت و هم تراژدی را تجربه میکند. این داستان غیر قابل پیشبینی بودن زندگی را نشان میدهد و به خوانندگان میآموزد که در مواجهه با شرایط مطلوب و نامطلوب سازگار شوند و استقامت کنند.
Appreciating second chances: Sinbad is given a second chance at life when he is miraculously resurrected after the death of his wife. This emphasizes the importance of cherishing opportunities and making the most of them.
قدردانی از فرصتهای دوم: سندباد زمانی که به طور معجزهآسایی پس از مرگ همسرش زنده میشود، فرصتی دوباره برای زندگی مییابد. این بر اهمیت گرامی داشتن فرصتها و استفاده حداکثری از آنها تاکید میکند.
Overall, the story encourages the readers to value their blessings, face challenges with determination, nurture relationships, embrace new experiences, and appreciate the opportunities life presents.
به طور کلی، داستان، خوانندگان را تشویق میکند تا برای نعمتهای خود ارزش قائل شوند، با قاطعیت با چالشها روبهرو شوند، روابط را پرورش دهند، تجربیات جدید را در آغوش بگیرند و از فرصتهایی که زندگی ارائه میکند قدردانی کنند.