کتاب «Under the Bridge» یک کتاب داستان در سطح یک از مجموعه «Pearson English Active Readers» است که توسط لیندا ادواردز نوشته شده است. این کتاب در سال ۲۰۱۶ منتشر شده و با یک فایل صوتی همراه است.
داستان این کتاب درباره یک زن بیخانمان به نام بی است که زیر پلی در پاریس زندگی میکند. او مردم را تماشا میکند اما آنها به او نگاه نمیکنند. روزی، یک پلیس به او میرسد و با او صحبت میکند. بی دوست ندارد حرف بزند و چیز زیادی به یاد نمیآورد. اما به دنبال یک دختر کوچک است و در زندگی گذشته بی یک بچه وجود داشته است. آیا او حالا میتواند چیزی به خاطر بیاورد؟
این کتاب یک داستان جذاب و هیجانانگیز است که با روانشناسی شخصیتهای مختلف همراه است. این کتاب به خواننده فرصت میدهد تا با فرهنگ و جامعه فرانسه آشنا شود و همچنین با مسائل اجتماعی مانند فقر، بحران هویت و رابطه پدر و فرزند روبهرو شود. این کتاب برای کسانی که علاقهمند به گسترش دایره لغات و تقویت مهارتهای زبان انگلیسی خود هستند، مناسب است. در ادامه یک خلاصه داستان جذاب را برایتان آماده کردهایم. خواندن آن را از دست ندهید و تا انتها همراه ما باشید.
خلاصه کتاب داستان Under the bridge
This book is about a woman named Bea who lives under a bridge in Paris. She watches people but they don't look at her. One day, a policeman stops and talks to her. Bea doesn't like talking and she doesn't remember much. But he is looking for a little girl, and there was a child in Bea's old life.
این کتاب در مورد زنی به نام بی است که زیر پلی در پاریس زندگی میکند. او مردم را تماشا میکند اما آنها به او نگاه نمیکنند. یک روز یک پلیس میایستد و با او صحبت میکند. بیحرف زدن را دوست ندارد و چیز زیادی به یاد نمیآورد. اما او به دنبال یک دختر کوچک است. در زندگی قدیم بی کودکی وجود داشت. حالا میتواند به خاطر بیاورد؟
Bea is a homeless woman who has been living under a bridge for many years. She has forgotten most of her past and has no friends or family. She spends her days watching the people who pass by the bridge, but they never notice her. She has a few belongings that she keeps in a shopping cart, including a pair of shoes that she found on the street.
بی زنی بیخانمان است که سالهاست زیر یک پل زندگی میکند. او بیشتر گذشته خود را فراموش کرده و هیچ دوست یا خانوادهای ندارد. او روزهایش را با تماشای افرادی که از کنار پل عبور میکنند میگذراند؛ اما آنها هرگز متوجه او نمیشوند. او چند وسیله دارد که آنها در یک سبد خرید نگهداری میکند؛ از جمله یک جفت کفش که در خیابان پیدا کرده است.
One day, a policeman named Jean-Paul approaches her and asks her some questions. He is looking for a missing girl named Sophie, who disappeared six years ago. He shows Bea a photo of Sophie and asks her if she recognizes her. Bea feels a strange connection to the photo, but she can't remember why. She tells Jean-Paul that she doesn't know anything and asks him to leave her alone.
یک روز پلیسی به نام ژان پل به او نزدیک میشود و از او سوالاتی میپرسد. او به دنبال دختر گمشدهای به نام سوفی است که شش سال پیش ناپدید شده بود. او عکسی از سوفی را به بی نشان میدهد و از او میپرسد که آیا او را میشناسد یا خیر. بی ارتباط عجیبی با عکس احساس میکند؛ اما دلیل آن را به خاطر نمیآورد. او به ژان پل میگوید که چیزی نمیداند و از او میخواهد که تنهایش بگذارد.
ادامه خلاصه کتاب داستان زیر پل
Jean-Paul is not convinced by Bea's answer. He thinks that she might be hiding something or that she might have some clues about Sophie's whereabouts. He decides to visit her again and try to get more information from her. Jean-Paul brings her some food and clothes and tries to be friendly with her. Jean-Paul also tells her more about Sophie and how her parents are desperate to find her.
ژان پل با پاسخ بی قانع نشده است. او فکر میکند که او ممکن است چیزی را پنهان کند یا ممکن است سرنخهایی در مورد محل اختفای سوفی داشته باشد. تصمیم میگیرد دوباره به دیدار او برود و سعی کند اطلاعات بیشتری از او بگیرد. ژان پل برای او غذا و لباس میآورد و سعی میکند با او دوستانه رفتار کند. ژان پل همچنین بیشتر در مورد سوفی به او میگوید که چگونه والدینش برای یافتن او ناامید هستند.
Bea begins to feel more comfortable with Jean-Paul and does not resist talking. Bea tells him that she used to have a daughter named Lila, who died in a car accident when she was four years old. She also tells him that she had a husband named Pierre, who left her after Lila's death. She says that she blames herself for the accident and that she ran away from her life and ended up under the bridge.
بی با ژان پل احساس راحتی بیشتری میکند و در مقابل صحبت کردن مقاومت نمیکند. بی به او میگوید که قبلا دختری به نام لیلا داشته که در چهار سالگی در یک تصادف رانندگی جان باخته است. او همچنین به او میگوید که شوهری به نام پیر داشت که پس از مرگ لیلا او را ترک کرد. او میگوید که خودش را مقصر تصادف میداند و از زندگیاش فرار کرده و زیر پل رفته است.
Jean-Paul listens to Bea's story and feels sorry for her. He also notices some similarities between Lila and Sophie, such as their age, hair color, and eye color. He wonders if there is a connection between them and if Bea might have seen Sophie before she disappeared.
ژان پل به داستان بی گوش میدهد و برای او متاسف است. او همچنین متوجه شباهتهایی بین لیلا و سوفی میشود؛ مانند سن، رنگ مو و رنگ چشم. او از خود میپرسد که آیا ارتباطی بین آنها وجود دارد و آیا بی ممکن است سوفی را قبل از ناپدید شدن او دیده باشد.
ادامه خلاصه کتاب داستان Under the bridge
He decides to show Bea another photo of Sophie, this time taken on the day she went missing. He asks Bea to look at it carefully and see if she remembers anything. Bea looks at the photo and suddenly remembers something. She remembers seeing Sophie on the street, wearing a red coat and holding a teddy bear. She remembers following her and talking to her. She remembers taking her hand and leading her to the bridge.
او تصمیم میگیرد عکس دیگری از سوفی به بی نشان دهد که این بار در روز ناپدید شدن او گرفته شده است. از بی میخواهد که با دقت به آن نگاه کند و ببیند آیا چیزی به خاطر میآورد یا خیر. بی به عکس نگاه میکند و ناگهان چیزی به یاد میآورد. به یاد میآورد که سوفی را در خیابان دید که یک کت قرمز پوشیده بود و یک خرس عروسکی در دست داشت. به یاد میآورد که او را دنبال میکرد و با او صحبت میکرد. یادش میآید که دستش را گرفت و به سمت پل برد.
Bea realizes that she is the one who kidnapped Sophie six years ago. She doesn't know why or how she did it, but she knows that it was wrong. She feels ashamed and guilty for what she did. She tells Jean-Paul the truth and begs him for forgiveness.
بی متوجه میشود که او همان کسی است که سوفی را شش سال پیش ربود. او نمیداند چرا و چگونه این کار را انجام داده است؛ اما میداند که اشتباه بوده است. او به خاطر کاری که انجام داده احساس شرمندگی و گناه میکند. او حقیقت را به ژان پل میگوید و از او طلب بخشش میکند.
Jean-Paul is shocked and angry by Bea's confession. He can't believe that she took Sophie away from her family and kept her under the bridge for so long. He asks Bea where Sophie is now and what happened to her.
ژان پل از اعتراف بی شوکه و عصبانی میشود. او نمیتواند باور کند که سوفی را از خانوادهاش گرفته و او را برای مدت طولانی زیر پل نگه داشته است. او از بی میپرسد که سوفی اکنون کجاست و چه اتفاقی برای او افتاده است.
ادامه خلاصه کتاب داستان Under the bridge
Bea tells Jean-Paul that Sophie is still alive and that she is under the bridge with her. She says that she loves Sophie like her own daughter and that she took care of her all these years. She says that Sophie doesn't remember anything about her real parents or her real name. She says that she calls Sophie Lila and that Sophie calls her Mama.
بی به ژان پل میگوید که سوفی هنوز زنده است و با او زیر پل است. او میگوید که سوفی را مانند دختر خودش دوست دارد و در تمام این سالها از او مراقبت کرده است. او میگوید که سوفی چیزی از پدر و مادر واقعی یا نام واقعی خود به یاد نمیآورد. او میگوید که سوفی را لیلا صدا میکند و سوفی او را مامان صدا میکند.
Jean-Paul follows Bea under the bridge and sees Sophie for himself. He recognizes her from the photo and sees that she looks healthy and happy. He also sees that she has a strong bond with Bea and that she trusts her completely.
ژان پل به دنبال بی زیر پل میرود و خود سوفی را میبیند. او را از روی عکس میشناسد و میبیند که سالم و شاد به نظر میرسد. او همچنین میبیند که او پیوند محکمی با بی دارد و کاملا به او اعتماد دارد.
He faces a dilemma: should he take Sophie away from Bea and return her to her real parents, or should he leave them alone and let them live as they are? He knows that both options have consequences and risks.
او با یک دوراهی روبهرو میشود: آیا باید سوفی را از پیش بی ببرد و به پدر و مادر واقعیاش برگرداند یا آنها را تنها بگذارد و بگذارد همانطور که هستند زندگی کنند؟ او میداند که هر دو گزینه عواقب و خطراتی دارند.
He decides to take Sophie away from Bea and introduce her to her real parents. He thinks that this is the right thing to do and that Sophie deserves to know the truth about herself. He also thinks that Bea deserves to face justice for what she did.
تصمیم میگیرد سوفی را از بی دور کند و او را به والدین واقعیاش معرفی کند. فکر میکند که این کار درستی است و سوفی شایسته دانستن حقیقت در مورد خودش است. همچنین فکر میکند که بی به خاطر کاری که انجام داده است شایسته است که با عدالت روبهرو شود.
ادامه خلاصه کتاب داستان Under the bridge
He tells Bea his decision and asks her to let go of Sophie. Bea refuses to give up Sophie and begs Jean-Paul to change his mind. She says that Sophie is happy with her and that taking her away would hurt both of them.
او تصمیم خود را به بی میگوید و از او میخواهد که سوفی را رها کند. بی حاضر نیست سوفی را رها کند و به ژان پل التماس میکند که نظرش را تغییر دهد. او میگوید که سوفی از او راضی است و بردن او به هر دوی آنها آسیب میرساند.
Jean-Paul insists on his decision and tries to take Sophie by force. He grabs Sophie's hand and pulls her away from Bea. Sophie resists and cries out for Bea. She doesn't understand what is happening and why Jean-Paul is taking her away.
ژان پل بر تصمیم خود پافشاری میکند و سعی میکند سوفی را به زور بگیرد. او دست سوفی را میگیرد و او را از بی دور میکند. سوفی مقاومت میکند و برای بی فریاد میزند. او نمیداند چه اتفاقی میافتد و چرا ژان پل او را میبرد.
Bea fights back and tries to hold on to Sophie. She screams and pleads with Jean-Paul to leave them alone. She says that she is sorry for what she did and that she will do anything to keep Sophie.
بی میجنگد و سعی میکند سوفی را نگه دارد. او فریاد میزند و به ژان پل التماس میکند که آنها را تنها بگذارد. او میگوید که از کاری که انجام داده پشیمان است و برای حفظ سوفی دست به هر کاری میزند.
ادامه خلاصه کتاب داستان Under the bridge
A struggle ensues between Jean-Paul and Bea, with Sophie caught in the middle. They push and pull and tug at Sophie, who is terrified and confused. They don't notice the traffic on the bridge above them or the car that loses control and crashes into the railing.
کشمکشی بین ژان پل و بی در میگیرد که سوفی در وسط قرار میگیرد. آنها سوفی را که وحشتزده و گیج شده فشار میدهند و میکشند و میکشند. آنها متوجه ترافیک روی پل بالای سرشان یا ماشینی که کنترل خود را از دست میدهد و به نرده برخورد میکند، نمیشوند.
The car falls off the bridge and lands on top of them, crushing them under its weight. They die instantly, along with Sophie.
ماشین از روی پل سقوط میکند و روی آنها فرود میآید و آنها را زیر وزن خود له میکند. آنها به همراه سوفی فورا میمیرند.
The book shows the harsh reality of homelessness and how it can affect one's mental health and memory. Bea is a homeless woman who has lost her daughter, her husband, and her sense of identity. She lives under a bridge and has no contact with society. She suffers from depression and guilt and has forgotten most of her past. She kidnaps Sophie because she sees her as a replacement for her dead daughter and because she is lonely and desperate for love.
این کتاب واقعیت خشن بیخانمانی و تاثیر آن بر سلامت روان و حافظه فرد را نشان میدهد. بی زنی بیخانمان است که دختر، شوهر و احساس هویت خود را از دست داده است. او زیر یک پل زندگی میکند و هیچ ارتباطی با جامعه ندارد. او از افسردگی و احساس گناه رنج میبرد و بیشتر گذشته خود را فراموش کرده است. او سوفی را میدزدد زیرا او را جایگزین دختر مردهاش میداند و به این دلیل که او تنهاست و از عشق ناامید است.
ادامه خلاصه کتاب داستان Under the bridge
The book also shows the importance of empathy and compassion for others. Jean-Paul is a policeman who tries to help Bea and Sophie. He brings them food and clothes and listens to their stories. He tries to understand their situation and their feelings. He also tries to reunite Sophie with her real parents, whom he thinks deserve to know the truth about their daughter. He acts with kindness and respect towards Bea and Sophie, even though he disagrees with Bea's actions.
این کتاب همچنین اهمیت همدلی و همدردی با دیگران را نشان میدهد. ژان پل پلیسی است که سعی میکند به بی و سوفی کمک کند. برایشان غذا و لباس میآورد و به داستانهایشان گوش میدهد. او سعی میکند موقعیت و احساسات آنها را درک کند. همچنین سعی میکند سوفی را با والدین واقعیاش که به نظر او شایسته دانستن حقیقت دخترشان هستند، پیوند دهد. او با مهربانی و احترام نسبت به بی و سوفی رفتار میکند، هر چند با کارهای بی موافق نیست.
The book also shows the consequences of one's actions and choices. Bea's choice to kidnap Sophie has a huge impact on both their lives and the lives of others. She deprives Sophie of her real family and her real identity. She also puts herself and Sophie in danger of being caught or harmed by others. She also causes pain and suffering to Sophie's real parents, who have been looking for their daughter for six years. Her choice also leads to their tragic death in the end.
این کتاب همچنین پیامدهای اعمال و انتخابهای فرد را نشان میدهد. انتخاب بی برای ربودن سوفی تاثیر زیادی بر زندگی آنها و دیگران دارد. او سوفی را از خانواده واقعی و هویت واقعیاش محروم میکند. او همچنین خود و سوفی را در معرض خطر گرفتار شدن یا آسیب دیدن دیگران قرار میدهد. او همچنین باعث درد و رنج والدین واقعی سوفی میشود که شش سال است به دنبال دخترشان هستند. انتخاب او همچنین منجر به مرگ غمانگیز آنها در پایان میشود.
The book also shows the power of love and forgiveness. Despite being kidnapped by Bea, Sophie loves her as her mother and trusts her completely. Sophie doesn't want to leave her or hurt her. She also forgives Bea for what she did and tries to protect her from Jean-Paul. She sees Bea as a good person who made a mistake out of love. She also loves Jean-Paul as a friend and trusts him as well.
این کتاب همچنین قدرت عشق و بخشش را نشان میدهد. سوفی با وجود ربوده شدن توسط بی، او را به عنوان مادرش دوست دارد و کاملا به او اعتماد دارد. سوفی نمیخواهد او را ترک کند یا به او آسیب برساند. او همچنین بی را به خاطر کاری که انجام داده میبخشد و سعی میکند از او در برابر ژان پل محافظت کند. او بی را فردی خوب میبیند که از روی عشق اشتباه کرده است. او همچنین ژان پل را به عنوان یک دوست، دوست دارد و به او نیز اعتماد دارد.
The book also shows the complexity of human nature and morality. There are no clear heroes or villains in the story, but rather flawed and conflicted characters who have their own motives and perspectives. Bea is not evil, but rather a broken woman who acts out of love and desperation. Jean-Paul is not cruel, but rather a caring man who acts out of duty and justice. Sophie is not naive, but rather a smart and brave girl who acts out of loyalty and forgiveness. They all have good intentions, but they also make mistakes and face dilemmas.
این کتاب همچنین پیچیدگی طبیعت و اخلاق انسانی را نشان میدهد. هیچ قهرمان یا شرور مشخصی در داستان وجود ندارد؛ بلکه شخصیتهای معیوب و متضاد هستند که انگیزهها و دیدگاههای خاص خود را دارند. بی شرور نیست، بلکه یک زن شکستخورده است که از روی عشق و ناامیدی عمل میکند. ژان پل ظالم نیست، بلکه مردی دلسوز است که از روی وظیفه و عدالت عمل میکند. سوفی سادهلوح نیست، بلکه دختری باهوش و شجاع است که از روی وفاداری و بخشش عمل میکند. همه آنها نیت خوبی دارند، اما اشتباه میکنند و با دو راهی مواجه میشوند.