در این بخش شما را با معنی a bit too much آشنا کرده و با ذکر مثال، کاربرد آن را در جمله بیان میکنیم.
این اصطلاح یعنی «زیادهروی کردن» و «غیرمنصفانه عمل کردن». معانی دیگر اصطلاح را در ادامه بخوانید.
معنی و کاربرد
- به شیوهای ناعادلانه رفتار کردن
- با روشی غیر منطقی عمل کردن
- در شرایطی قرار گرفتن که فراتر از توانایی تحمل شما باشد
- چیزی که زیادهروی و آزاردهنده است
مثال
I need the money, but working 10 hours daily in the kitchen is a bit too much.
من به پول نیاز دارم؛ اما روزانه ۱۰ ساعت کار در آشپزخانه کمی زیاد است.
He was fired for being a bit too much at the office party.
او بهخاطر زیادهروی در مهمانی دفتر، اخراج شد.
I know Jason did you wrong, but don’t you think throwing him out is a bit too much?
میدانم که جیسون در حقت بدی کرد؛ اما فکر نمیکنی بیرون انداختن او کمی زیادهروی است؟
You criticize her a bit too much. Instead of making her better, she will lose her confidence.
خیلی غیرمنصفانه از او انتقاد میکنی. با این کار بهجای اینکه او خودش را بهتر کند، اعتمادبهنفسش را از دست خواهد داد.
They advised their son against marrying her, as they thought she was a bit much.
آنها به پسرشان توصیه کردند که با آن دختر ازدواج نکند؛ زیرا فکر میکردند او کمی زیادهروی میکند.
They are still kids. That advice is a bit too much for their minds to comprehend.
آنها هنوز بچه هستند. درک این توصیه برای ذهن آنها سخت است. (مغزشان توانایی درک آن را ندارد.)
He is an intelligent kid, but don’t you think expecting him to score everything is a bit too much?
او بچهی باهوشی است؛ اما فکر نمیکنید که اگر انتظار داشته باشید او همهچیز را به ثمر برساند، کمی زیادهروی است؟
Learning ten chapters a day is a bit too much, so we asked for some time to rest.
یادگیری ده فصل در روز زیاد است؛ بنابراین ما کمی وقت استراحت خواستیم.