در این بخش شما را با معنی come up with آشنا کرده و با ذکر مثال، کاربرد آن را در جمله بیان میکنیم.
این اصطلاح به معنای رسیدن به یک نظر و ایدهی جدید است. در ادامه کاربردهای آن را بخوانید.
معانی و کاربرد
- یافتن یک فکر و ایدهی جدید
- ارائه کردن و مطرح کردن
- معمولاً به ایدهها اشاره میکند و پس از آن نام شخصی که آنها را تولید کرده است.
مثال
The team has to come up with cost-saving ideas soon; otherwise, the budget cut will cost them a lot.
تیم باید بهزودی ایدههای صرفهجویی در هزینهها را ارائه دهد. در غیر این صورت، کاهش بودجه برای آنها هزینهی زیادی خواهد داشت.
It is usually the father’s sister who comes up with a name for the baby in the native American culture.
معمولاً این خواهر پدر است که در فرهنگ بومی آمریکا نامی برای کودک پیشنهاد میکند.
Coming up with a solution so soon is not going to be easy, especially since the problem is such a longstanding one.
ارائهی یک راهحل به این زودی کار آسانی نیست، بهویژه که این مشکل بسیار دیرینه است.
It is imperative that the doctors come up with something quick to stop these ghastly pains that she keeps experiencing.
ضروری است که پزشکان برای متوقف کردن این دردهای وحشتناکی که او مدام تجربه میکند سریعاً راهی پیدا کنند.
The pharmaceutical world will forever be grateful to you for coming up with such a brilliant idea to manage prosthetics.
دنیای داروسازی برای همیشه از شما سپاسگزار خواهد بود که چنین ایدهی درخشانی برای مدیریت پروتز ارائه کردید.
She comes up with lame excuses to hide the fact that the work is not done.
او برای پنهان کردن این واقعیت که کار انجام نشده است بهانههای بیمعنی میآورد.
The child came up with an idea for a festive card for his mother all by himself. His father helped him make it, though.
کودک خودش بهتنهایی برای کارت جشن مادرش ایدهای پیدا کرد. پدرش به او کمک کرد تا آن را بسازد.
I came up with a thought to help the old man out.
فکری به ذهنم رسید که به پیرمرد کمک کنم.
I came up with a name for your newly adopted American Bully dog.
برای سگ امریکن بولی که بهتازگی سرپرستی آن را پذیرفتهاید، من نامی پیدا کردم.