در این بخش شما را با معنی couch potato آشنا کرده و با ذکر مثال، کاربرد آن را در جمله بیان میکنیم.
اصطلاح couch potato یکی از اصطلاحات طنزآمیز انگلیسی است. اگر آن را کلمهبهکلمه ترجمه کنید، معنی آن «سیبزمینی کاناپه» است. البته شاید از روی این ترجمهی کلمهبهکلمه نتوانید معنای دقیق آن را حدس بزنید. این اصطلاح برای اشاره به فردی استفاده میشود که خیلی تنبل است، بهندرت از جای خود بلند میشود و معمولا دائم جلوی تلویزیون نشسته است. در فارسی میتوانید آن را «معتاد به تلویزیون» ترجمه کنید. در ادامه، کاربردهای مختلف این اصطلاح را بخوانید. در قسمت مثالها یاد میگیرید که چطور از این عبارت در قالب جمله استفاده کنید.
معانی و کاربرد
- بینندهی دائمی تلویزیون
- آدم خیلی تنبل
- فعالیت بدنی کمی داشتن
- کسی که ورزش نمیکند اما زیاد تلویزیون تماشا میکند.
- فرد علاف و بیکار
مثال
My younger sister is a great couch potato; she can watch TV 24 hours a day.
خواهر کوچکتر من معتاد به تلویزیون است. او میتواند ۲۴ ساعت شبانهروز تلویزیون تماشا کند.
It is a matter of debate if couch potatoes are less intelligent than their brethren.
این یک موضوع بحثبرانگیز است که آیا معتادان به تلویزیون از هوش کمتری نسبت به همردیفان خود برخوردار هستند؟
My mom always tells me not to be a couch potato. Go outside and play.
مادرم همیشه به من میگوید که تنبل نباش. برو بیرون و بازی کن.
I spoiled my body being a couch potato. I am going to join the gym right now.
من بدنم را بهعنوان یک معتاد به تلویزیون خراب کردم. الان میخواهم به یک باشگاه ورزشی بپیوندم.
I’ve heard my neighbour arguing, “You are such a couch potato. How can you dream about being slim? You can only eat and watch television all the time.”
شنیدهام که همسایهام دعوا میکند: «تو معتاد به تلویزیون هستی. چگونه میتوانی رویای لاغری داشته باشی؟ فقط میتوانی همیشه غذا بخوری و تلویزیون تماشا کنی.»
I never imagined that people would call me a couch potato; I think I am addicted to television now.
هرگز تصور نمیکردم که مردم به من بگویند معتاد به تلویزیون. فکر میکنم الان به تلویزیون معتاد شدهام.
My brother is so lazy that he does nothing the whole day, but sits on the couch and watches television and now I call him couch potato.
برادرم آنقدر تنبل است که تمام روز هیچ کاری نمیکند، اما روی مبل مینشیند و تلویزیون تماشا میکند و الان به او میگویم معتاد به تلویزیون.
Get up, go find a job and start earning something now, don’t lie around like a couch potato, you’ve grown up now.
بلند شو، برو شغلی پیدا کن و همین الان شروع به کسب درآمد کن، مثل معتاد به تلویزیون دراز نکش، تو الان بزرگ شدهای.
Michelle is a gymnast and you are a couch potato don’t dream about her.
میشل یک ژیمناستیککار است و شما یک معتاد به تلویزیون هستید؛ در مورد او خیالپردازی نکنید.