در این بخش شما را با معنی cut the cord آشنا کرده و با ذکر مثال، کاربرد آن را در جمله بیان میکنیم.
این اصطلاح یعنی به یک ارتباط پایان بدهید. البته معانی دیگری هم دارد که در ادامه میخوانید.
معانی و کاربرد
- پایان دادن به ارتباط با کسی
- اتکا به کسی یا چیزی را متوقف کردن
- انجام کاری که فرد را مستقل کند.
- دیگر نیازی به مراقبت کسی نداشتن و مستقل عمل کردن
مثال
In order to achieve true independence, developing countries must cut the cord and stop asking for financial aid from the developed countries.
برای دستیابی به استقلال واقعی، کشورهای درحالتوسعه باید بند وابستگی را قطع کنند و درخواست کمک مالی از کشورهای توسعهیافته را متوقف کنند.
“Thanks for all the help, mum, but it’s time to cut the cord.”
«مامان برای کمکت متشکرم، اما وقت قطع کردن وابستگی فرا رسیده است.»
His rich girlfriend cut the cord, and now he needs to get a job.
دوستدختر ثروتمندش حمایت مالیاش را قطع کرد و اکنون او باید کار پیدا کند.
If he didn’t cut the cord with his business partner, the company would not have gone bankrupt.
اگر او ارتباط با شریک تجاری خود را قطع نمیکرد، شرکت ورشکست نمیشد.
After months of poor performances, the team finally cut the cord and parted ways with the manager.
پس از ماهها عملکرد ضعیف، تیم سرانجام مستقل شد و راه خود را از سرمربی جدا کرد.
Jessica needs to cut the cord or suffer the consequences of allowing David to take over her business.
جسیکا باید بند وابستگی را قطع کند یا از عواقب اجازه دادن به دیوید برای تصاحب کسبوکارش رنج ببرد.