در این بخش شما را با معنی فعل عبارتی dawn on آشنا کرده و با ذکر مثال، کاربرد آن را در جمله بیان میکنیم.
ترجمه و معنی dawn on
به طور خلاصه ترجمه dawn on در فارسی به معانی زیر است:
به ذهن خطور کردن؛
به فکر رسیدن؛
متوجه شدن؛
و غیره
کاربرد dawn on
اگر چیزی را برای اولین بار متوجه شدهاید و یا از موضوعی برای بار اول آگاهی پیدا کردهاید؛ میتوانید فعل dawn on را برای بیان آن به کار ببرید. فعل dawn on که در لیست افعال عبارتی و یا phrasal verbs انگلیسی است؛ معمولا به صورت dawn on someone در جملات استفاده میشود. میتوانید از dawn upon نیز به جای dawn on در جملات استفاده کنید. فقط درنظر داشته باشید که upon کمی رسمیتر بوده و در مکالمات و محاورات امروزه چندان استفاده نمیشود. فعل dawn on در فارسی به معنای به ذهن کسی خطور کردن، به فکر کسی رسیدن، پی بردن، آگاه شدن، ناگهان به ذهن رسیدن، آشکار شدن، تازه فهمیدن، ناگهان متوجه شدن، یک دفعه به یاد آوردن و یا در ذهن کسی جوانه زدن است. در ادامه، به شما مثالهای متعددی ارائه خواهیم داد که بهتر متوجه کاربرد و معنی dawn on در جمله شوید.
فعل عبارتی dawn on یکی از افعال باقاعده انگلیسی است که زمان گذشته و حالت کامل آن با افزودن ed به انتهای آن ساخته میشود. یعنی زمان گذشته و حالت کامل این فعل dawned on خواهد بود. اسم مصدر (gerund) و حالت استمراری این فعل نیز dawning on میشود.
مثال برای فعل dawn on
· Then it dawned on (upon ) me that I was actually going to have the job.
ناگهان متوجه شدم که قرار است واقعا این کار را داشته باشم.
· On the way home, it dawned on me that I had never returned your call, so when I got home I called immediately.
در راه برگشت به خانه، ناگهان به ذهنم خطور کرد (ناگهان متوجه شدم) که تماست را پاسخ ندادم. بنابراین وقتی رسیدم خانه سریع تماس گرفتم.
· It finally dawned on him that he was expected to call them.
یهو به ذهنش خطور کرد که منتظرش بودن باهاشون تماس بگیره.
· Around noon it dawned on (upon) me that I had never eaten breakfast.
حوالی ظهر بود که یهو یادم اومد صبحانه نخوردم.
· I was about to pay for the shopping when it suddenly dawned on me that I'd left my wallet at home.
میخواستم هزینه خرید رو پرداخت کنم که یهو به ذهنم اومد که کیف پولم رو خونه جا گذاشتم.
· It finally dawned on him that she’d been joking.
بالاخره متوجه شد که شوخی میکرده.