کاربرد و معنی dig in چیست؟

با ما همراه شوید تا با معانی و کاربردهای مختلف dig in آشنا شوید.

dig in.jpg

در این بخش شما را با معنی فعل عبارتی dig in آشنا کرده و با ذکر مثال، کاربرد آن را در جمله بیان می‌کنیم.

ترجمه و معنی dig in

به طور خلاصه ترجمه dig in در فارسی به معانی زیر است:

شروع به خوردن کردن؛

فرو کردن؛

بزن بر بدن؛

و غیره

کاربرد dig in

اگر با اشتیاق شروع به خوردن غذا کنید؛ این کار در انگلیسی با فعل dig in بیان می‌شود. فعل dig in در لیست افعال عبارتی و یا phrasal verbs انگلیسی است که معمولا به صورت dig something or someone in something و یا dig in something در جملات دیده و استفاده می‌شود. همچنین می‌توانید گاهی از dig into نیز به جای dig in استفاده کنید. در فارسی معنی dig in معادل موارد زیر خواهد بود:

· با خاک مخلوط کردن ؛

· فرو کردن ؛

· (نظامی) سنگر کندن؛

· در حالت محاوره و یا informal نیز این فعل به معنای دست به غذا بردن، با ولع خورن و یا شروع به خوردن کردن است؛

· در حالت امری نیز می‌تواند به معنای بفرما شروع کن، بزن بر بدن یا بزن تو رگ باشد.

علاوه بر این موارد، اصطلاح dig oneself in به فارسی می‌تواند با موارد زیر هم‌خوانی داشته باشد:

· (نظامی) سنگر گرفتن؛

· (محاوره و عامیانه و یا informal) جا خوش کردن و یا مستقر شدن.

اصطلاح dig someone in the ribs می‌تواند به معنای به کسی سُقُلمه زدن باشد.

هم‌چنین عبارت dig one s heels (toes) in در حالت محاوره می‌تواند به معنای محکم ایستادن و یا پای خود را در یک کفش کردن باشد.

علاوه بر این موارد؛ dig (deep)in one s pocket نیز می‌تواند معنای تمام پول خود را خرج کردن و یا بیش‌تر از پول خود خرج کردن باشد. در ادامه با بیان مثال شما را با کاربرد و معنی فعل dig in در جمله آشنا خواهیم کرد.

فعل عبارتی dig in جزو گروه افعال بی‌قاعده انگلیسی است که زمان گذشته و حالت کامل آن dug in خواهد بود. در خصوص اسم مصدر (gerund) و یا حالت استمراری نیز می‌توانید digging in را به کار ببرید.

مثال برای فعل dig in

· He dug Wally in the ribs as he finished telling the joke.

وقتی جوک گفتنش تموم شد؛ به والی سقلمه زد.

· We dug into the huge pile of fried chicken.

شروع به خوردن انبوهی از مرغ سرخ شده کردیم.

· I dug in the corner of my napkin in my collar.

گوشه دستمالم را در داخل یقه‌ام فرو کردم.

· The battalion dug in and held on.

گردان سنگر کند و ادامه داد.

· The dog dug in its heels and refused to move.

سگ پای خود را در یک کفش فرو کرد و از حرکت کردن اجتناب کرد.

· When the bell rang, the kids all dug into their lunches.

وقتی زنگ خورد، بچه‌ها شروع به خوردن ناهارشون کردند.

· The food's getting cold; dig in!

غذا داره سرد می‌شه. بزنید بر بردن!