در این بخش شما را با معنی فعل عبارتی take on آشنا کرده و با ذکر مثال، کاربرد آن را در جمله بیان میکنیم.
ترجمه و معنی take on
به طور خلاصه ترجمه take on در فارسی به معانی زیر است:
مسئولیت چیزی را بهعهده گرفتن؛
استخدام کردن؛
مبارزه کردن؛
سوار شدن؛
بهخود گرفتن؛
گُل کردن؛
و غیره
کاربرد take on
اگر مسئولیت انجام کار، شغل و یا هرچیز چالشبرانگیز دیگری را بهعهده گرفته و انجام آن را قبول میکنید؛ میتوانید از take on برای این منظور بهره ببرید. همچنین زمانی که کسی را استخدام کرده و یا شغلی را به کسی میدهید نیز میتوانید از این فعل استفاده کنید. در کنار آن، زمانی که به مبارزه و یا رقابت با کسی یا چیزی میپردازید نیز این فعل کاربرد خواهد داشت.
فعل take on از جمله افعال عبارتی و یا phrasal verbs انگلیسی است که بهشکل take on someone or something و یا take someone or something on کاربرد دارد. معنی take on به فارسی عبارت است از:
(فکر، مُد و غیره) گل کردن، گرفتن و یا مُد شدن؛
در محاوره قدیم: ناراحت شدن و یا جوش زدن؛
استخدام کردن و یا بهکار گرفتن؛
(ورزش و غیره) بازی با کسی را پذیرفتن، بازی کردن با، رقابت کردن با و یا مسابقه دادن با؛
(در مورد کشتی، اتوبوس و غیره) سوار کردن؛
(بار، سوخت و غیره) زدن؛
(کار، مسئولیت و غیره) گرفتن، قبول کردن، پذیرفتن، انجام دادن، تن در دادن، تقبل کردن و یا برعهده گرفتن؛
(حالت، خصوصیت و غیره) گرفتن، پیدا کردن و یا بهخود گرفتن؛
مواجه شدن با، روبهرو شدن با، مقابله کردن با، رودررو شدن با و یا مبارزه کردن با.
در ادامه، با بررسی مثالهایی که به شما ارائه خواهیم داد؛ کاربرد و معنی take onرا بهخوبی بهخاطر خواهید سپرد. فعل عبارتی take on در لیست افعال بیقاعده زبان انگلیسی جای میگیرد. این یعنی برای تبدیل شدن به زمان گذشته و کامل ed نگرفته شکل آن تغییر میکند. با این توضیح، زمان گذشته این فعل took on بوده و شکل سومش taken on میشود. همچنین شما میتوانید از taking on نیز بهعنوان اسم مصدر (gerund) و یا حالت استمراری این فعل در جملات استفاده کنید.
مثال برای فعل take on
Jim took on too much work, and he made himself sick with worry when he couldn't cope with it all.
جیم کار زیادی را برعهده گرفت و زمانی که نمیتوانست همه آنها را انجام دهد از نگرانی خود را بیمار کرد.
We need to take on two more workers in the warehouse.
ما باید دو کارگر دیگر را در انبار بهکار بگیریم.
The workers took on the management, and won. They got a pay rise and better conditions.
کارگران با مدیریت مقابله کردند و پیروز شدند. آنها افزایش حقوق و شرایط بهتری دریافت کردند.
Her voice took on a troubled tone.
صدای او لحن آشفتهای بهخود گرفت.
I’ll take you on in a game of chess.
با تو در بازی شطرنج رقابت خواهم کرد.
How much profit will we make if we take this printing job on?
اگر این کار چاپ را قبول کنیم چقدر سود خواهیم کرد؟
I promised to take Francine's sister on if we needed another typist.
قول دادم اگر تایپیست دیگری نیاز داشتیم خواهر فرانسین را استخدام کنم.
Billy wasn't very brave at school. He'd only take on kids who were smaller than he was.
بیلی در مدرسه خیلی شجاع نبود. او فقط با بچههایی مبارزه میکرد که کوچکتر از او بودند.
He took on the look of a prosperous banker.
او ظاهر یک بانکدار مرفه را پیدا کرد. (ظاهر یک بانکدار مرفه را بهخود گرفت).