داستانهای انگلیسی میتوانند یکی از بهترین روشهای یادگیری زبان باشند زیرا شامل کلمات و عبارات جدید، گرامر و مفاهیم مهمی هستند که به صورت متن در دسترس قرار میگیرند. داستانهایی که در مورد اتاق خواب است میتوانند آموزنده، خلاقانه و حتی ترسناک باشند. با دنبال کردن این داستانها میتوانید علاوه بر زبان، تخیل و حتی خلاقیت خود را تقویت کنید.
با توجه به اهمیت این موضوع ۵ داستان کوتاه انگلیسی در مورد اتاق خواب را برای شما آماده کردهایم. برای تقویت زبان انگلیسی، یادگیری واژههای جدید و کسب اطلاعات جالب در مورد اتاق خواب، این داستانها را تا انتها بخوانید.
داستان انگلیسی درباره اتاق خواب خانه جدید
همه دوست دارند اتاق خواب زیبایی داشته باشند. اتاق خوابی که بتوانند در آن احساس آرامش کنند و از خستگی یک روز کاری سخت خلاص شوند. خوششانسی به جان داستان ما روی میآورد و میتواند برای خود یک خانه بخرد. اما از اتاق خواب خانه و وسایلی که در آن است رضایت ندارد. بقیه ماجرا را در ادامه بخوانید:
The first story: John's New Bedroom.
داستان اول: اتاق خواب جدید جان.
John had just moved into a new house, and he was excited to finally have a place to call home. However, he was not happy with the state of his new bedroom. The walls were matte beige and the furniture was old and worn. It did not reflect his personal taste or style at all.
جان به.تازگی به خانه جدید نقل مکان کرده بود و او هیجانزده بود که بالاخره جایی دارد که بتواند آن را خانه بداند. با این حال، او از وضعیت اتاق خواب جدید خود راضی نبود. دیوارها بژ مات و مبلمان قدیمی و فرسوده بودند. بههیچوجه منعکسکننده سلیقه یا سبک شخصی او نبود.
John decided to make his new bedroom a space he loved. He spent hours on the internet to find his favorite style. He came across images of beautifully designed bedrooms with colorful walls, modern furniture, and unique decor. He knew he wanted his room to be just as inviting and comfortable.
جان تصمیم گرفت اتاق خواب جدیدش را به فضایی تبدیل کند که دوستش داشت. او ساعتها در اینترنت وقت گذاشت تا سبک مورد علاقهاش را پیدا کند. او با تصاویری از اتاق خوابهایی با طراحی زیبا با دیوارهای رنگارنگ، مبلمان مدرن و دکوراسیون منحصربهفرد روبهرو شد. او میدانست که میخواهد اتاقش به همان اندازه دلپذیر و راحت باشد.
John painted the walls blue. The color instantly transformed the room and gave it a modern and attractive feel. Next, he replaced the old furniture with updated pieces that were more his style. He added a comfortable reading chair in the corner and ordered a desk so he could work at home.
جان دیوارها را آبی رنگ کرد. رنگ فورا اتاق را متحول کرد و حسی مدرن و جذاب به آن بخشید. بعد، مبلمان قدیمی را با قطعات بهروز شده جایگزین کرد که بیشتر به سبک او بود. یک صندلی مطالعه راحت در گوشهای اضافه کرد و یک میز سفارش داد تا بتواند در خانه کار کند.
John also added some personal items to the room that he really liked. He hung pictures of his travels around the world on the wall and added some plants to bring nature into the bedroom. He even installed modern lighting fixtures to make the room brighter and more inviting.
جان همچنین برخی از وسایل شخصی را که واقعا دوست داشت به اتاق اضافه کرد. او تصاویر سفرهای خود به دور دنیا را به دیوار آویزان کرد و چند گیاه به آن اضافه کرد تا طبیعت را به اتاق خواب بیاورد. او حتی وسایل روشنایی مدرن را نصب کرد تا اتاق را روشنتر و جذابتر کند.
After weeks of hard work and dedication, John's new bedroom is finally complete. He was satisfied with the result and proud of all the work he had done. He realized that not only had he created a beautiful new bedroom, but he had created a space that truly reflected his personality and style.
پس از هفتهها کار سخت و فداکاری، بالاخره اتاق خواب جدید جان کامل شد. او از نتیجه راضی بود و به همه کارهایی که انجام داده بود افتخار میکرد. او متوجه شد که نهتنها یک اتاق خواب جدید و زیبا ایجاد کرده است، بلکه فضایی ایجاد کرده که واقعا شخصیت و سبک او را منعکس میکند.
As John lay in his new bed that night, he couldn't have felt more content and happy. He knew that he had made his new home a real home and was satisfied with all the memories he made in his new bedroom.
همانطور که جان آن شب در تخت جدیدش دراز کشیده بود، نمیتوانست بیشتر از این احساس رضایت و خوشحالی کند. او میدانست که خانه جدیدش را به یک خانه واقعی تبدیل کرده است و از تمام خاطراتی که در اتاق خواب جدیدش ساخته بود راضی بود.
داستان کوتاه انگلیسی درباره اتاق خواب سارا
حتما شما هم این موضوع را تجربه کردهاید که وقتی جای خوابتان تغییر میکند، خوابهایتان نیز عجیب و غریب میشوند. این داستان در مورد دختری به نام سارا است که در اتاق خواب جدیدش خوابهای جالبی میبیند. در این مورد با دوستش صحبت میکند. به این داستان جالب، توجه کنید:
The second story: Sarah's dreams.
داستان دوم: خوابهای سارا.
Once upon a time, there was a young woman named Sarah. Sarah had a very vivid imagination and loved to dream, but what she enjoyed most was dreaming at night. Every morning she woke up with a new story to tell others about the dreams she had in her bedroom.
روزی روزگاری زنی جوان به نام سارا تخیل بسیار روشنی داشت و دوست داشت رویا ببیند، اما چیزی که او بیش از همه از آن لذت میبرد رویا دیدن در شب بود. هر روز صبح با داستان جدیدی از خواب بیدار میشد تا از خوابهایی که در اتاق خوابش دیده بود برای دیگران تعریف کند.
One day, her best friend, Tom, asked her, "Sarah, why do you love dreaming so much? What do you dream about?"
یک روز، بهترین دوستش، تام، از او پرسید: «سارا، چرا اینقدر دوست داری رویا ببینی؟ چه خوابی میبینی؟»
Sarah replied, Well, Tom, my dreams are always different, but they all happen in my bedroom. Sometimes I dream of flying and sometimes I dream of falling. I even dreamed about a unicorn once. I also dreamed of a witch who said to me: "Visit me".
سارا پاسخ داد: خب، تام، رویاهای من همیشه متفاوت اند؛ اما همه آنها در اتاق خواب من اتفاق میافتند. گاهی اوقات خواب پرواز و گاهی اوقات خواب سقوط میبینم. حتی یک بار اسب شاخدار خواب دیدم. همچنین خواب یک جادوگر را دیدم که به من گفت: «به من سر بزن».
Tom was curious and asked, "Do your dreams have any special meaning or message?"
تام کنجکاو شد و پرسید: «آیا رویاهای تو معنی یا پیام خاصی دارند؟»
Sarah thought about it for a moment and said, I'm not sure. But I think my dreams are a reflection of my thoughts and feelings. They show me what I feel deep inside and help me to process my emotions and experiences.
سارا لحظهای به آن فکر کرد و گفت، مطمئن نیستم. اما فکر میکنم رویاهای من بازتابی از افکار و احساسات من است. آنها آنچه را که در اعماق درونم احساس میکنم به من نشان میدهند و به من کمک میکنند تا احساسات و تجربیاتم را پردازش کنم.
From that day on, Sarah became even more curious about her dreams. She started keeping a dream journal and recording all her dreams. She noticed that her dreams were indeed connected to her innermost thoughts and feelings, and she started using them to better understand herself.
از آن روز به بعد، سارا در مورد رویاهایش بیشتر کنجکاو شد. او شروع به نوشتن یک دفترچه رویا و ثبت تمام رویاهای خود کرد. متوجه شد که رویاهایش واقعا به درونیترین افکار و احساسات او مرتبطاند و شروع به استفاده از آنها برای درک بهتر خود کرد.
As time passed, Sarah's dreams became more vivid and meaningful to her. She continued to explore the messages they held and learned to use them as a tool for personal growth and understanding.
با گذشت زمان، رویاهای سارا برای او واضحتر و معنادارتر شدند. او به کاوش پیامهایی که داشتند ادامه داد و یاد گرفت که از آنها به عنوان ابزاری برای رشد و درک شخصی استفاده کند.
Sarah realized there was a connection between sleeping in her own bedroom and dreaming. When she slept in the hotel, she had meaningless dreams.
سارا متوجه شد که بین خوابیدن در اتاق خواب خودش و رویا دیدن رابطهای وجود دارد. وقتی در هتل میخوابید، رویاهای بیمعنی میدید.
So, do dreams have a special meaning? Sarah may not have had a definite answer, but she believed that they had the power to reveal something about ourselves that we might not have seen otherwise. And that was enough for her.
بنابراین، آیا رویاها معنای خاصی دارند؟ سارا ممکن است پاسخ قطعی نداشته باشد، اما او معتقد بود که آنها این قدرت را دارند که چیزی را در مورد خودمان فاش کنند که در غیر این صورت ممکن بود آن را نمیدیدیم و همین برای او کافی بود.
داستان کوتاه انگلیسی درباره اتاق خواب ترسناک
حتما شما هم در مورد اتاقخوابهای ترسناک برخی از هتلها شنیدهاید. حتی در این مورد فیلمهای سینمای جالبی هم ساختهاند. بیشتر اتاقهای ترسناک عددهای رندی مانند عدد ۱۳ دارند. در این داستان، پیتر و چارلز ناخواسته وارد چنین اتاقی میشوند و ماجراهای زیر برای آنها پیش میآید که در ادامه میتوانید آن را بخوانید:
The third story: Bedroom number 13.
داستان سوم: اتاق خواب شماره ۱۳.
Peter and his friend Charles arrived at a hotel late at night. They were tired from a long journey and just wanted to rest. Peter went to the receptionist and booked room number 13 for them.
پیتر و دوستش چارلز اواخر شب به هتلی رسیدند. آنها از یک سفر طولانی خسته شده بودند و فقط میخواستند استراحت کنند. پیتر نزد مسئول پذیرش رفت و اتاق شماره ۱۳ را برای خودشان رزرو کرد.
When they entered the room, Charles felt uneasy. He didn't like the strange paintings on the walls or the old furniture. He told Peter that he didn't want to stay in that room, but Peter just laughed and said that it was just a room.
وقتی وارد اتاق شدند، چارلز احساس ناراحتی کرد. نقاشیهای عجیب روی دیوارها یا مبلمان قدیمی را دوست نداشت. او به پیتر گفت که نمیخواهد در آن اتاق بماند، اما پیتر فقط خندید و گفت که این فقط یک اتاق است.
However, strange things began to happen. The lights flickered, and the TV turned on by itself. Charles thought that it was just a coincidence, but he started to feel a strange presence in the room. He felt as though someone or something was watching him.
با این حال، اتفاقات عجیبی شروع شد. چراغها سوسو زدند و تلویزیون خودبهخود روشن شد. چارلز فکر کرد که این فقط یک تصادف است؛ اما شروع به احساس حضور عجیبی در اتاق کرد. احساس میکرد کسی یا چیزی او را تماشا میکند.
As the night progressed, the strange occurrences increased. The curtains moved even though there was no wind, and the bathroom door kept opening and closing. Charles was scared and didn't know what to do.
با گذشت شب، اتفاقات عجیب و غریب افزایش یافت. پردهها حرکت میکردند، با اینکه باد نمیوزید و در حمام مدام باز و بسته میشد. چارلز ترسیده بود و نمیدانست چه کند.
Peter, on the other hand, thought it was funny and tried to make jokes about it. But when the bed started shaking, even he began to feel uneasy.
از سوی دیگر، پیتر آن را خندهدار میدانست و سعی میکرد در مورد آن شوخی کند. اما وقتی تخت شروع به لرزیدن کرد، حتی او هم شروع به احساس ناراحتی کرد.
They tried to leave the room, but the door wouldn't open. They were trapped. Charles panicked and called the receptionist, who promised to send someone to help them.
سعی کردند از اتاق خارج شوند، اما در باز نشد. به دام افتاده بودند. چارلز وحشت کرد و با مسئول پذیرش تماس گرفت و او قول داد کسی را برای کمک به آنها بفرستد.
After some time, a hotel employee came to rescue them. He told them that room 13 was known for strange happenings and they should have been warned before booking the room.
پس از مدتی کارمند هتل برای نجات آنها آمد. او به آنها گفت که اتاق ۱۳ به اتفاقات عجیب معروف است و باید قبل از رزرو اتاق به آنها هشدار داده میشد.
Peter and Charles left the hotel early the next morning, never to return again. They knew that they had a story to tell for the rest of their lives about their experience in the haunted hotel room.
پیتر و چارلز صبح زود هتل را ترک کردند و دیگر برنگشتند. آنها میدانستند که تا آخر عمر داستانی دارند که درباره تجربهشان در اتاق خالی از سکنه هتل تعریف کنند.
داستان کوتاه انگلیسی درباره اتاق خواب و معمای حلنشده
استیون از مکانهای متروک، هتلهای قدیمی و اتاقهای عجیب و غریب خوشش میآید. همیشه دوست دارد سرنخی پیدا کند و سر از چنین مکانهایی درآورد. بالاخره یک مکان جالب و ترسناک پیدا میکند تا بتواند کمی هیجان تجربه کند اما همه چیز آنطور که میخواهد پیش نمیرود. ادامه ماجرا را در داستان زیر بخوانید:
The fourth story: the secret of the abandoned hotel.
داستان چهارم: راز هتل متروکه.
Stephen had always been curious about the abandoned hotel on the outskirts of town. He had heard rumors about an old forgotten room, which nobody had entered for years.
استیون همیشه در مورد هتل متروکه در حومه شهر کنجکاو بود. او شایعاتی در مورد یک اتاق قدیمی فراموششده شنیده بود که سالها هیچکس وارد آن نشده بود.
One day, Stephen decided to explore the hotel. He snuck in through a broken window and started to wander around the empty hallways.
یک روز استیون تصمیم گرفت هتل را کشف کند. از پنجره شکسته به داخل رفت و شروع به پرسهزدن در راهروهای خالی کرد.
As he was walking, he noticed a door that seemed to be locked from the outside. He was curious, so he decided to investigate. After several attempts, he managed to force the door open.
همانطور که راه میرفت متوجه دری شد که به نظر میرسید از بیرون قفل شده بود. او کنجکاو بود، بنابراین تصمیم گرفت تحقیق کند. پس از چندین بار تلاش موفق شد در را بهزور باز کند.
Inside, he found a dusty, old room that looked like it had been untouched for decades. The furniture was old and rotten, and cobwebs covered everything.
در داخل، او یک اتاق خاکی و قدیمی پیدا کرد که به نظر میرسید برای چندین دهه دست نخورده است. مبلمان کهنه و پوسیده بود و تار عنکبوت همه چیز را پوشانده بود.
Stephen felt a chill run down his spine as he saw something unusual on the bed. There was a piece of paper, which seemed to have been left there intentionally. He picked it up and started to read.
استیون با دیدن چیزی غیرعادی روی تخت، لرزه بر اندامش افتاد. یک تکه کاغذ بود که به نظر میرسید عمدا آنجا گذاشته شده بود. آن را برداشت و شروع به خواندن کرد.
The note was from a woman who had been staying in the room years ago. She had written that she was scared and felt like someone was watching her. She begged for help, but nobody had heard her cries.
یادداشت، مربوط به زنی بود که سالها پیش در اتاق اقامت داشت. او نوشته بود که ترسیده و احساس میکند کسی او را تماشا میکند. او برای کمک التماس کرد، اما کسی صدای گریه او را نشنیده بود.
Stephen was shocked as he read the note. He realized that something terrible had happened in that room. He felt sorry for the woman and wondered how nobody had ever found her.
استیون هنگام خواندن یادداشت شوکه شد. او متوجه شد که اتفاق وحشتناکی در آن اتاق رخ داده است. برای آن زن متاسف شد و متعجب بود که چگونه هیچکس او را پیدا نکرده است.
Stephen left the room, feeling disturbed and haunted by what he had discovered. He knew that he would never forget the abandoned room and the sad fate of the woman who had been forgotten in it.
استیون اتاق را ترک کرد، در حالی که از چیزهایی که کشف کرده بود، پریشان و تسخیر شده بود. او میدانست که هرگز اتاق متروک و سرنوشت غمانگیز زنی را که در آن فراموش شده بود فراموش نخواهد کرد.
داستان کوتاه انگلیسی درباره اتاق خواب رویایی اریک
اریک بالاخره وقت میکند تا کمی به خودش استراحت دهد. مدتها بود هتلی را زیر نظر داشت تا بتواند یک اتاق از آن را رزرو کند و به استراحت بپردازد. خوششانسی به اریک روی میآورد و هتل یک اتاق خالی برای او داشت. اتاق همانی است که اریک به دنبال آن بود. بقیه ماجرا را در داستان زیر بخوانید:
The fifth story: hotel bedroom.
داستان پنجم: اتاق خواب هتل.
Eric has been waiting for his vacation for months and now he can finally go to the hotel he likes. When he entered his room, he was impressed by its cleanliness and spaciousness. Everything was just as he had wished for - a comfortable bed, fluffy pillows, and a warm blanket.
اریک ماهها منتظر تعطیلاتش بود و حالا بالاخره میتواند به هتلی که دوست دارد برود. وقتی وارد اتاقش شد، تحت تاثیر تمیزی و وسعت آن قرار گرفت. همه چیز همانطور بود که او میخواست؛ یک تخت راحت، بالشهای کرکی و یک پتوی گرم.
The walls were painted a soothing shade of blue, and there was a large window that let in natural light. Eric opened the window to let in some fresh air and was delighted to see the stunning view. He could see the green mountains in the distance and the sparkling blue ocean nearby.
دیوارها با رنگ آرامشبخش آبی رنگآمیزی شده بودند و یک پنجره بزرگ وجود داشت که نور طبیعی را وارد میکرد. اریک پنجره را باز کرد تا هوای تازه وارد شود و از دیدن منظره خیرهکننده خوشحال شد. او میتوانست کوههای سبز را در دوردست و اقیانوس آبی درخشان را در آن نزدیکی ببیند.
The room had all the amenities he needed including a flat-screen TV, mini fridge, and coffee maker. The bathroom was spotless and the towels were soft and fluffy. Eric was very happy and appreciative of the complimentary toiletries and plush bathrobes.
اتاق تمام امکانات مورد نیاز او از جمله تلویزیون صفحه تخت، یخچال کوچک و قهوهساز را داشت. حمام بدون لکه و حولهها نرم و پفدار بودند. اریک بسیار خوشحال بود و از لوازم بهداشتی رایگان و حوله حمامهای مخملی قدردانی کرد.
While sitting on the armchair in the corner of the room, Eric couldn't help but feel relaxed and contented. He knew this was the best place to rest and recharge. He made a note to himself about using the hotel's pool and spa facilities later in the day.
اریک در حالی که روی صندلی راحتی گوشه اتاق نشسته بود، نمیتوانست احساس آرامش و رضایت کند. او میدانست که اینجا بهترین مکان برای استراحت و شارژ است. او یادداشتی درباره استفاده از استخر و امکانات آبگرم هتل در اواخر روز برای خود نوشت.
Overall, Eric was pleased with his room and would definitely recommend this hotel to anyone looking for a comfortable and welcoming place to stay.
به طور کلی، اریک از اتاق خود راضی بود و قطعا این هتل را به هر کسی که به دنبال مکانی راحت و دلپذیر برای اقامت است توصیه میکند.
سخن پایانی
۵ داستان کوتاه انگلیسی درباره اتاق خواب موضوعی بود که در این مقاله به بررسی آن پرداختیم. با رمز و رازهایی که در اتاقخوابها وجود دارند، چیدمان آنها طبق سلیقه شخصی و اتاق خوابهای ترسناک و متروکه آشنا شدید. در همه این داستانهای بامزه، جالب و حتی کمی ترسناک واژهها و عبارتهای ساده و مهمی را یاد گرفتید. داستانهای کوتاه انگلیسی به شما کمک میکنند تا زبان انگلیسی را به شکلی حرفهایتر و حتی جذابتر یاد بگیرید و یکنواختی را از خودتان دور کنید. این داستانهای هیجانانگیز را از دست ندهید.