06. ؟هرچه لغت بیشتر، بهتر
آموزش رایگان زبان انگلیسی > دوره: انگلیسی با کامبیز / فصل: 25 اشتباه من در یادگیری زبان / فصل: 06. ؟هرچه لغت بیشتر، بهترسرفصل های مهم
06. ؟هرچه لغت بیشتر، بهتر
توضیح مختصر
- سطح خیلی ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل ویدیویی
متن انگلیسی فصل
Hey guys.
What’s up?
Let me tell you a story.
There was once a man named Sam.
Sam had 5 boxes of gold under his bed
but he would never spend a dime of it.
He hid it from everyone
and acted poor
so no one would ask him for money.
But he needed to spend that gold to buy food
clothes and the things he needed.
So one day he was forced to go out
and spend some of it.
When he came back
the boxes of gold were gone.
He was shocked.
He wanted to shout and cry
but that wouldn’t bring back his gold.
The moral of this story is:
” As long as greed is stronger than passion
there will always be suffering involved.
So what does this story have to do with English?
Back in the day, I wanted to learn all the words possible.
I was greedy with words.
That made me picky and hesitant when I wanted to use them.
Because I was obsessed with the words.
But in real English you need enough words
to be able to speak the language.
How many words is enough?
2000 to 6000 most common words
When you feel comfortable,
you have to be passionate about speaking.
Start using it.
Start using your golds when they’re needed.
Otherwise, you’re gonna lose them
or feel hesitant using them.
They say “use it or lose it.
Don’t be obsessed with it.
Just try to enjoy it.
This is the most important thing in English learning.
Thanks for watching!
ترجمهی فصل
سلام برو بچ
چه خبرا؟
بذارین یه قصه براتون بگم.
روزی روزگاری یه مردی بود به نام سم.
سم ۵ تا صندوق طلا زیر تختش داشت
ولی هیچوقت ذرهای ازش رو خرج نمیکرد.
از همه قایمش میکرد
و تظاهر به فقیر بودن میکرد
که هیچکس ازش تقاضای پول نکنه.
ولی اون باید اون طلا رو برای خرید غذا
لباس و چیزهایی که نیاز داشت خرج میکرد.
پس یه روز مجبور شد بره بیرون
و بخشی از اون رو خرج کنه.
وقتی که برگشت
اثری از صندوقهای طلا نبود.
شوکه شده بود.
میخواست داد بزنه و گریه کنه
ولی این کار طلاهای رفتهش رو برنمیگردوند.
پند اخلاقی این قصه اینه:
تا وقتی برای کاری طمع از اشتیاق قویتر باشه
اون کار همیشه با رنج همراهه.
خب حالا ربط این داستان به انگلیسی چیه؟
اون موقعها، من میخواستم تموم کلمات ممکن رو یاد بگیرم.
من در مورد لغات حریص بودم.
این باعث شد وقتی میخواستم استفادهشون کنم سختگیر و مردد باشم.
چون که برای کلمات وسواس داشتم.
ولی در انگلیسی واقعی شما احتیاج به کلمات کافی دارید
تا بتونید اون زبان رو صحبت کنید.
چندتا کلمه کافیه؟
۲۰۰۰ تا ۶۰۰۰ تا از رایجترین کلمات
وقتی احساس راحتی میکنی
باید برای صحبت کردن علاقه و اشتیاق داشته باشی.
ازش استفاده کن.
از طلاهات وقتی که بهشون نیاز داری استفاده کن.
وگرنه از دستشون میدی
یا برای استفادهش مردد میشی.
میگن: استفاده کن وگرنه از دستش میدی.
براش وسواس نداشته باش.
فقط سعی کن ازش لذت ببری.
این مهم ترین چیز در یادگیری انگلیسیه.
ممنون که تماشا کردید!