داستان انگلیسی دخترک زیرک
آموزش رایگان زبان انگلیسی > دوره: دروس پایهی انگلیسی بدون تلاش / فصل: دخترک زیرک / درس: داستان انگلیسی دخترک زیرکسرفصل های مهم
داستان انگلیسی دخترک زیرک
توضیح مختصر
در این درس پسری میخواهد برای دخترکی باهوش مزاحمت ایجاد کند. اما دخترک باهوش با حقهای زیرکانه خودروی گرانقیمت پسر را تصاحب میکند.
- سطح خیلی ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
متن انگلیسی درس
A Kiss
Carlos buys a new car.
It’s a vey expensive car.
It’s a huge, blue, fast car.
While driving down the street, Carlos sees a girl on a bicycle.
She has long blond hair and is beautiful.
He yells to her, “What’s up?”
She ignores him.
He yells, “How’s it going?”
She keeps going and ignores him.
He yells, “Hey, why won’t you talk to me? I want to go to dinner with you. I’ll take you to an expensive restaurant.”
The girl turns, gets off the bike, and looks at him. She says, “I don’t want to go to dinner. But if you give me your car, I will give you a surprise.”
Carlos says, “OK!” He jumps out of the car. He gives her the keys and says, “Here are the keys.”
The beautiful blond takes the keys and then kisses Carlos on the cheek. Then she jumps into the car and drives away.
Carlos stands on the sidewalk. Now he has no car and no girl. He says, “That’s it, just a kiss on the cheek?”
He gets on her bike and rides home.
ترجمهی درس
یک بوسه
کارلوس یک ماشین جدید میخرد.
ماشین بسیار گرانقیمت است.
آن یک ماشین بزرگ، آبی و سریع است.
همگام رانندگی به سمت پایین خیابان، کارلوس دختری را سوار بر دوچرخه میبیند.
آن دختر موهای طلایی بلند دارد و زیباست.
کارلوس فریاد میزند: «چه خبر؟»
دختر محل نمیگذارد.
کارلوس فریاد میزند: «احوالت چطوره؟»
دختر به رفتن ادامه میدهد و بیمحلی میکند.
او فریاد میزند: «هی، چرا با من حرف نمیزنی؟ من میخوام تو را برای شام دعوت کنم. من تو را به رستوران گرانی خواهم برد.»
دختر برمیگردد، از دوچرخهاش پیاده میشود و به او نگاه میکند. او میگوید: «من نمیخوام برای شام به بیرون برم. ولی اگر تو به من ماشینت را بدی، تو را غافلگیر میکنم.»
کارلوس میگوید: «باشه!» از ماشین خود به بیرون میپرد. به دختر سوییچ ماشین را میدهد و میگوید: «این هم از سوییچ.»
دختر موطلایی سوییچ را میگیرد و سپس بر گونهی کارلوس بوسهای میزند. بعد از آن به درون ماشین میپرد و دور میشود.
کارلوس بر روی پیاده رو میایستد. حالا اون نه ماشین دارد نه دختر. او گفت: «فقط همین، یک بوسه روی گونه؟»
سوار دوچرخهی دختر شد و به سمت خانه رکاب زد.