درس واژگان

توضیح مختصر

در این درس آقای ای جی هوگ لغات مهم استفاده شده در درسنامه‌ی اصلی را برای شما به طور مفصل توضیح می‌دهد.

  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

دانلود فایل صوتی

متن انگلیسی درس

Search for Meaning Vocabulary Text

Hello, this is AJ, welcome to the vocabulary lesson for “Search for Meaning.”

Our first word is admonished, to admonish. And Viktor Frankl said he admonished his students. To admonish means to command or to ask someone to do something very strongly.

So, for example, I say “Don’t study grammar! Don’t study grammar!” I am admonishing you, right? I’m telling you to do something. I’m commanding you. So to admonish, again, is to tell someone to do something kind of strongly or to ask very strongly. “Please, don’t study grammar! Please, don’t study grammar! Please, don’t do it!” I am admonishing you. I’m asking very strongly. It’s kind of between asking and commanding, to admonish.

Our next word is to pursue or pursued. You probably know this word already, but very quickly. To pursue means to chase, to try to get something; to follow it and try to catch it. So Viktor Frankl says that “Happiness cannot be pursued.” You cannot chase it. You cannot grab it. He said “it must ensue.” To ensue means to happen, to happen. It means to happen next, to come after, so it’s the opposite.

So he’s saying that you cannot grab happiness, you must let happiness come to you. Happiness happens automatically. To ensue means to happen. Happiness happens. You can’t get it. It’s not a thing you can grab. It’s something that just happens. It’s a result, it’s a consequence. It happens after something else, so to ensue means, again, to happen, to happen next, to happen after, to ensue.

Our next word is unintended. He said that “Happiness and success are the unintended side effects of focusing on a cause greater than one’s self.” Unintended means, obviously, not intended. To intend means to want something consciously, to try to do something consciously, so unintended means by accident, by accident.

He’s saying happiness happens accidentally. Success happens accidentally. You don’t focus on it, you’re not trying to do it, but it happens. It’s a side effect. It’s not the direct effect, it’s a small effect, it’s an accidental effect.

So he’s saying that if you focus on something bigger than yourself, helping other people, happiness will come automatically. You’re not trying to get happiness, it’s unintended, but it will happen. So, again, unintended means something you’re not trying to do or something that happens accidentally.

And our next word is byproduct. Happiness is the byproduct of helping other people. Again, byproduct is very similar to side effect. It’s an extra product, is what it means. A byproduct means an extra product, it’s something extra.

So the main thing is helping people. That’s your main focus. It’s the main thing you’re doing. But then there’s something extra, the extra thing is happiness. So you focus on helping other people, but you get a byproduct, you get something extra. The extra thing is happiness, the extra thing is success. Success is a byproduct of helping other people. It’s an extra thing, an extra result. Again, byproduct- byproduct- byproduct.

And, finally – this is a quick vocabulary lesson, just one more word – conscience, conscience. Now this is spelled differently than conscious. They sound very, very close. They’re very, very close in pronunciation. The difference is there’s a little bit of an “en”, “en” sound at the end of this word…con-science, con-science, conscience, conscience. Hear the little “ah, ah, en, en, en” sound at the end? Conscience.

Conscience means your morals. It’s your ideas of right and wrong. It’s the part of your mind that tells you something is right, good or something is wrong, bad. That’s your conscience.

So Viktor Frankl says “You must listen to and follow your conscience, always.” You must always follow your feelings of right and wrong. If something is right you must do it, even if it’s difficult, even if you are criticized, even if you lose your job. You must always do what you think is right, what is good. Follow your conscience; follow your feeling of goodness. All right, so conscience, that’s our last word.

So that is the end of the vocabulary lesson for “Search for Meaning.” I hope you enjoyed it. I hope you will find your own meaning for learning English and for your life, something bigger than just yourself, so that you can feel excited, happy and passionate about your life.

All right, I will see you next time.

ترجمه‌ی درس

متن دایره لغات - در جست‌وجوی مفهوم

درود، ای‌جی هستم، به درس دایره لغات برای «در دست‌وجوی مفهوم» خوش اومدین.

کلمه‌ی اولمون Admonished (امر کردن، هشدار دادن) هستش، To admonish.

و ویکتور فرنکل گفت که اون به دانش‌آموزاش امر کرد.

To admonish یعنی دستور دادن یا اینکه خیلی باشدت از کسی بخوای چیزی رو انجام بده.

پس برای مثال «گرامر رو مطالعه نکن»!

«گرامر رو مطالعه نکن»!

من دارم بهتون امر می‌کنم، درسته؟

دارم بهتون می‌گم یه چیزی رو انجام بدین.

دارم بهتون دستور می‌دم.

پس To admonish، دوباره، اینه که یه جورایی باشدت به یکی بگی یه چیزی رو انجام بده، یا خیلی باشدت ازش بخوای.

«لطفا گرامر رو مطالعه نکن»!

«لطفا گرامر رو مطالعه نکن»!

«لطفا این کار رو نکن»!

من دارم بهتون هشدار می‌کنم.

خیلی شدید ازتون درخواست می‌کنم.

یه جورایی بین درخواست کردن و دستور دادنه، To admonish.

کلمه‌ی بعدیمون To pursue (اتخاذ کردن، در پی بودن) هستش، یا Pursued.

شما احتمالا همینطوریشم این کلمه رو می‌دونین، ولی خیلی سریع.

To pursue یعنی دنبال کردن، سعی کردن برای گرفتن چیزی، دنبال کنی و سعی کنی بگیریش.

پس ویکتور فرنکل گفتش که «شادی رو نمی‌شه تعقیب کرد».

تو نمی‌تونه دنبالش کنی.

تو نمی‌تونی بگیریش.

اون گفت «باید حاصل بشه (Ensue)».

To ensue یعنی اتفاق افتادن، اتفاق افتادن.

یعنی بعدِ [چیزی] اتفاق بیفته، در پی بیاد، پس متضاده.

پس اون داره می‌گه تو نمی‌تونی شادی رو بقاپی، باید اجازه بدی شادی به سمتت بیاد.

شادمانی خودبه‌خود اتفاق می‌افته.

To ensue یعنی اتفاق افتادن.

شادی اتفاق می‌افته.

تو نمی‌تونی بگیریش.

چیزی نیست که بتونی بهش چنگ بزنی.

یه چیزیه که صرفا اتفاق می‌افته.

یه نتیجه‌ست، عواقبه.

بعد چیز دیگه‌ای اتفاق می افته، پس To ensue یعنی، دوباره، اتفاق افتادن، بعد یا پس از [چیزی] اتفاق افتادن، To ensue.

کلمه‌ی بعدیمون Unintended (ناخواسته) هستش.

اون گفت «شادمانی و موفقیت، اثرات جانبی ناخواسته‌ی تمرکز کردن روی یک هدفِ والاتر از خودِ شخص هستن».

Unintended مشخصا یعنی، Not intended.

To intend یعنی چیزی رو آگاهانه بخوای، سعی کنی هوشیارانه چیزی رو انجام بدی، پس Unintended یعنی اتفاقی، تصادفی.

اون داره می‌گه شادی اتفاقی رخ می‌ده.

موفقیت اتفاقی رخ می‌ده.

تو روش تمرکز نمی‌کنی، سعی نمی‌کنی انجامش بدی، ولی اتفاق می‌افته.

یه اثر جانبیه.

اثر مستقیم نیستش، یه اثر کوچکه، یه اثر تصادفیه.

پس اون داره می‌گه اگه شما روی چیزی بزرگ‌تر از خودتون تمرکز کنین، [مثلا] کمک به آدمای دیگه، شادی خودبه‌خود می‌آدش.

شما سعی نمی‌کنین که شادی رو بگیرین، ناخواسته‌ست، ولی اتفاق خواهد افتاد.

پس دوباره، Unintended یعنی چیزی که شما تلاشی نمی‌کنین که انجام بدین یا چیزی که تصادفی رخ می‌ده.

و کلمه‌ی بعدیمون Byproduct (محصول جانبی) هستش.

شادمانی محصول جانبی کمک کردن به افراد دیگه‌ست.

دوباره، Byproduct خیلی مشابه اثر جانبیه.

یه محصول اضافه‌ست، چیزی که معنی می‌ده اینه.

Byproduct یعنی یه محصول اضافه.

پس مسئله‌ی اصلی کمک کردن به مردمه.

این تمرکز اصلیتونه.

مسئله‌ی اصلی‌ایه که دارین انجام می‌دین.

ولی بعدش یه چیزی اضافه هست، اون چیز اضافه شادمانیه.

پس شما روی کمک کردن به افراد دیگه تمرکز می‌کنین، ولی یه محصول جانبی دریافت می‌کنین، یه چیزی اضافه می گیرین.

اون چیز اضافه شادیه، اون چیز اضافه موفقیته.

موفقیت محصول جانبی کمک کردن به افراد دیگه‌ست.

یه چیز اضافه‌ست، یه نتیجه‌ی اضافه‌ست.

دوباره، Byproduct, Byproduct, Byproduct.

و، نهایتا - این درس دایره لغات سریعه، فقط یه کلمه‌ی دیگه مونده - Conscience (وجدان)، Conscience.

خب این املاش با Conscious (آگاه، هوشیار) متفاوته.

خیلی نزدیک به هم به گوش می‌آن.

توی تلفظ خیلی خیلی به هم نزدیکن.

تفاوتش اینه که یه کوچولو en، صدای en آخر این کلمه هست…Conscience، Conscience، Conscience، Conscience.

اون صدای ریز en… رو تهش می‌شنوین؟

Conscience.

Conscience یعنی باورهای اخلاقیتون.

می‌شه مفهومتون از درست و غلط.

اون بخشی از ذهنتونه که بهتون می‌گه چی درست و خوبه و چی اشتباه و بده.

این وجدانتونه.

پس ویکتور فرنکلین می‌گه «شما همیشه باید به وجدانتون گوش بدین و دنبال کنیدش».

شما همیشه باید حستون از درست و غلط رو دنبال کنین.

اگه چیزی درسته، شما باید انجامش بدین، حتی اگه دشواره، حتی اگه نکوهش می‌شین، حتی اگه شغلتون رو از دست می‌دین.

شما همیشه باید چیزی رو که فکر می‌کنین درسته، چیزی که خوبه رو انجام بدین.

وجدانتون رو دنبال کنین؛ حستون از خوبی رو دنبال کنین.

بسیار خب، پس Conscience، این آخرین کلمه‌مونه.

پس اینم از آخر درس دایره لغات برای «در جست‌وجوی مفهوم».

امیدوارم ازش لذت برده باشین.

امیدوارم که مفهوم خودتون از یادگیری انگلیسی و زندگیتون رو پیدا کنین، چیزی بزرگ‌تر از صرف خودتون، تا بتونین احساس هیجان، شادی و اشتیاق نسبت به زندگیتون پیدا کنین.

بسیار خب، دفعه‌ی بعد می‌بینمتون.