درس داستان کوتاه
آموزش رایگان زبان انگلیسی > دوره: انگلیسی قدرت / فصل: کوچک زیباست - اقتصاد با ابعاد انسانی / درس: درس داستان کوتاهسرفصل های مهم
درس داستان کوتاه
توضیح مختصر
در این درس میتوانید لغات مهم و گرامر درس را با استفاده از یک داستان کوتاه و جذاب یاد بگیرید و به درس مسلط شوید.
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
متن انگلیسی درس
Small Is Beautiful Mini-Story Text
Hello, this is AJ. Welcome to “Small is Beautiful,” the mini‑story. Take a deep breath. Smile, move your body. Shoulders back, let’s go!
Jeff had great hair.
What kind of hair did he have?
Great, Jeff had great hair.
It was long, blond and beautiful.
What kind of hair did he have?
Well, great hair, long, blond, beautiful hair.
Who had long, blond, beautiful hair?
Jeff, Jeff did. Jeff had long, blond, beautiful hair.
But there was a problem, of course. Michael envied Jeff’s hair.
What did Michael do?
Michael envied Jeff’s hair.
What did Michael envy?
He envied Jeff’s hair.
Did he envy Jeff’s money?
No, not his money…Michael didn’t envy Jeff’s money. Michael envied Jeff’s long, blond, beautiful hair. Michael wanted great hair also.
So did Jeff envy Michael’s hair?
No, he didn’t. Jeff didn’t envy Michael’s hair. Jeff had great hair. Michael envied Jeff’s hair.
Why did Michael envy Jeff’s hair?
Well, because Jeff had long, blond, beautiful hair and Michael had no hair.
Michael was bald. Every day Michael thought about Jeff’s hair. Michael was totally preoccupied with Jeff’s hair.
What was Michael preoccupied with?
With Jeff’s hair, Michael was totally preoccupied with Jeff’s hair.
Did he think about Jeff’s hair all the time?
Yes, he was totally preoccupied with Jeff’s hair. He thought about Jeff’s hair all the time every day.
Who was preoccupied with Jeff’s hair?
Michael, Michael was preoccupied with Jeff’s hair.
What was he preoccupied with?
Jeff’s hair, he was totally preoccupied with Jeff’s hair.
In fact, his preoccupation would not abate.
Did his preoccupation become smaller and smaller, less and less?
No, no, no, no…it would not abate. It would not get weaker. It would not get smaller. It would not lessen. Michael’s preoccupation would not abate. It did not abate.
What didn’t abate?
Michael’s preoccupation, Michael’s preoccupation with Jeff’s hair did not abate.
In fact, it got stronger.
Did his preoccupation abate or did it get stronger?
Well, it got stronger. His preoccupation did not abate. His preoccupation got stronger and stronger and stronger.
He got more and more envious every day.
Who got more and more envious every day?
Michael, of course, Michael got more and more envious of Jeff’s long, blond, beautiful hair every day.
Was Jeff envious?
No, Jeff wasn’t envious. Jeff already had beautiful hair. But Michael was envious and he became more and more envious every day.
“I want Jeff’s hair. I want Jeff’s hair. I want Jeff’s hair!” He got into a frenzy.
Who got into a frenzy?
Michael, Michael got into a frenzy.
He got into a frenzy about what?
About Jeff’s hair, he got into a frenzy about Jeff’s hair, “I must have Jeff’s hair. I must have Jeff’s hair. AAAaaaahhhh!”
Did he get into a frenzy?
Yes, he did. He went crazy. He was yelling. He was running around screaming, “I must have Jeff’s beautiful hair! I must have Jeff’s beautiful hair, aaaahhhh!” Michael got into a total frenzy about Jeff’s hair.
Was Jeff in a frenzy?
No, Jeff was calm. Jeff already had beautiful hair. He wasn’t in a frenzy.
Who was in a frenzy?
Michael, Michael was in a total frenzy.
About what?
About Jeff’s long, beautiful, blond hair, Michael was in a total frenzy about his hair. He was going crazy about Jeff’s hair.
Finally, Michael got a big knife and he went to Jeff’s house to cut off Jeff’s hair. He was in a frenzy, “I’m going to take his hair!”
What did Michael take to Jeff’s house?
A big knife, Michael took a big, big knife to Jeff’s house.
Why did he take a big knife to Jeff’s house?
To cut off and take Jeff’s hair.
He knocked on the door. Jeff opened the door. Michael saw that beautiful hair. He said, “I’m going to take your hair! I want your hair!” Jeff was calm. Jeff said, “This is absurd. Just buy a wig.”
What did Jeff say?
Jeff said “This is absurd. Just buy a wig.”
Did Jeff think Michael was acting crazy and foolish and ridiculous?
Yes he did. He said “This is absurd,” this action, this desire is absurd. It’s ridiculous. It’s foolish and crazy.
What was absurd?
Well, Michael’s frenzy was absurd. Michael’s idea was absurd. Michael’s actions were absurd, crazy and ridiculous.
Whose actions were absurd?
Michael’s actions, Michael’s actions were absurd.
Were Michael’s actions calm and logical? Or were they absurd?
They were absurd. Michael’s actions, Michael’s frenzy was and were absurd. Jeff said, “Michael, this is absurd. Just buy a wig.”
Michael stopped. Hm. He dropped the knife. He thought. He became calm. And then he went to a wig store and he bought a long, blond, beautiful wig. He walked everywhere wearing his long, blond, beautiful wig. Everyone loved Michael’s new hair. Michael and Jeff became good friends. They were both very happy with their long, blond, beautiful hair.
The End
That is the end of the mini-story for Small is Beautiful. Listen to it many times. Big smile when you listen. Move your body when you listen. Breathe deeply when you listen to this mini-story. And when you answer, shout your answers.
See you next time.
ترجمهی درس
متن داستان کوتاه - کوچک زیباست
درود، ایجی هستم.
به «کوچک زیباست»، بخش داستان کوتاه خوش اومدین.
یه نفس عمیق بکشین.
لبخند بزنین، بدنتون رو حرکت بدین.
شونهها عقب، بزن بریم!
جِف موهای فوقالعادهای داشت.
چجور موهایی داشت؟
عالی، جف موهای فوقالعادهای داشتش.
بلند، بلوند و زیبا بودش.
چجور موهایی داشت؟
خب، موهای عالی، موهای بلند، بلوند و زیبا.
کی موهای بلند، بلوند و زیبا داشت؟
جف، جف داشت.
جف موهای بلند، بلوند و زیبا داشت.
ولی یه مشکلی بود، مسلما.
مایکل به موهای جف حسادت میکرد.
مایکل چی کار میکرد؟
به موهای جف حسادت میکرد.
مایکل به چی حسادت میکرد؟
به موهای جف حسادت میکرد.
آیا به پول جف حسادت میکرد؟
نه، پولش نه… مایکل به پول جف حسادت نمیکرد.
مایکل به موهای بلند، بلوند و زیبای جف حسادت میکرد.
مایکل هم موی فوقالعاده میخواست.
پس آیا جف به موهای مایکل حسادت میکرد؟
نه، نمیکرد.
جف به موهای مایکل حسادت نمیکرد.
جف موهای فوقالعادهای داشت.
مایکل به موهای جف حسادت میکرد.
چرا مایکل به موهای جف حسادت میکرد؟
خب، بخاطر اینکه جف، موهای بلند، بلوند، زیبایی داشت و مایکل هیچ مویی نداشت.
مایکل کچل بود.
مایکل هر روز به موهای جف فکر میکرد.
مایکل تماما مشغلهی موهای جف رو داشتش.
مایکل مشغلهی چی رو داشت؟
موهای جف، مایکل کاملا درگیری موهای جف رو داشت.
آیا تموم اوقات به موهای جف فکر میکرد؟
آره، کاملا مشغلهی موهای جف رو داشت.
هر روز تموم اوقات به موهای جف فکر میکرد.
کی مشغلهی موهای جف رو داشت؟
مایکل، مایکل مشغلهی موهای جف رو داشت.
مشغلهی چی رو داشت؟
موهای جف، کاملا درگیر موهای جف بود.
در واقع، مشغلهش فروکش نمیکرد.
آیا مشغلهش کوچیکتر و کوچیکتر، کمتر و کمتر میشد؟
نه، نه، نه، نه… فروکش نمیکرد.
ضعیفتر نمیشد.
کوچیکتر نمیشد.
کمتر نمیشد.
مشغلهی مایکل فروکش نمیکرد.
فروکش نکرد.
چی فروکش نکرد؟
مشغلهی مایکل، مشغلهی مایکل دربارهی موهای جف فروکش نکرد.
در واقع، قویتر شد.
آیا مشغلهش فروکش کرد یا قویتر شدش؟
خب، قویتر شدش.
مشغلهش فروکش نکرد.
مشغلهش قویتر و قویتر و قویتر شد.
هر روز حسودتر شدش.
کی هر روز حسودتر شد؟
مایکل مسلما، مایکل روز به روز نسبت به موی بلند، بلوند و زیبای جف حسودتر میشد.
آیا جف حسود بودش؟
نه، جف حسود نبود.
جف همونطوریشم موی زیبا داشت.
ولی مایکل حسود بودش و روز به روز حسودتر میشدش.
“من موی جف رو میخوام”.
“من موی جف رو میخوام”.
“من موی جف رو میخوام”!
وارد حالت شوریدگی شد.
کی وارد حالت شوریدگی شد؟
مایکل، مایکل وارد حالت شوریدگی شد.
شوریدگی برای چه چیزی؟
برای موی جف، برای موی جف وارد حالت شوریدگی شد، “من باید موی جف رو داشته باشم”.
“من باید موی جف رو داشته باشم”.
“آاااه”.
آیا وارد حالت شوریدگی شدش؟
آره، شد.
دیوونه شدش.
داد میزد.
میدوید و فریاد میزد که “من باید موی زیبای جف رو داشته باشم”.
“من باید موی زیبای جف رو داشته باشم، آااه”!
مایکل بخاطر موی جف کامل شوریده شده بود.
آیا جف شوریده بود؟
نه، جف آسوده بودش.
جف همینطوری هم موی زیبا داشتش.
توی شوریدگی نبود.
کی توی شوریدگی بود؟
مایکل، مایکل توی شوریدگی کامل بودش.
برای چه چیزی؟
برای موهای بلند، زیبا و بلوند جف، مایکل بخاطر موهای اون توی شوریدگی کامل بود.
بخاطر موهای جف داشت دیوونه میشد.
در نهایت، مایکل یه چاقوی گنده گرفت و رفت خونهی جف که موهاش رو ببره.
توی شوریدگی بودش، “قراره که موهاش رو ازش بگیرم”.
مایکل با خودش چی برد به خونهی جف؟
یه چاقوی بزرگ، مایکل یه چاقوی بزرگِ بزرگ برد به خونهی جف.
چرا یه چاقوی بزرگ بردش به خونهی جف؟
برای اینکه موهای جف رو ببُره و بگیره.
در زد.
جف در رو باز کرد.
مایکل اون موی زیبا رو دید.
گفتش “قراره موهات رو بگیرم”.
“من موهات رو میخوام”.
جف خونسرد بود.
جف گفت “این چرنده”.
“خب یه دونه کلاهگیس بخر”.
جف چی گفت؟
جف گفت “این چرنده”.
“صرفا یه دونه کلاهگیس بخر”.
آیا جف فکر کردش که مایکل داره حماقت، دیوونهبازی به خرج میده و مضحکه؟
آره، همینطوره.
گفتش که “این چرنده”، این عمل، این خواسته چرنده.
مضحکه.
احمقانه و مزخرفه.
چی چرند بود؟
خب، شوریدگی مایکل چرند بود.
ایدهی مایکل چرند بود.
کارای مایکل چرند، احمقانه و مضحک بودن.
کارای کی چرند بودن؟
کارای مایکل، کارای مایکل چرند بودن.
آیا کارای مایکل آروم و منطقی بودن؟
یا چرند بودن؟
چرند بودن.
کارای مایکل، شوریدگی مایکل چرند بود و بودند.
جف گفتش، “مایکل این چرنده”
صرفا یه دونه کلاهگیس بگیر.
مایکل دست نگه داشت.
هممم.
چاقو رو انداخت.
فکر کردش.
آروم شدش.
بعدش رفت به یه مغازهی کلاهگیس فروشی و یه کلاهگیس بلند، بلوند و زیبا خرید.
همهجا با کلاهگیس بلند، بلوند و زیبا روی سرش قدم میزد.
همه عاشق موی جدید مایکل بودن.
مایکل و جف شدن دوستای خوبی شدن.
هر دوشون خیلی خوشحال بودن و موهای بلند، بلوند و زیبا داشتن.
پایان.
اینم از پایان داستان کوتاه برای فصل «کوچک زیباست».
کلی بهش گوش بدین.
لبخند گنده بزنین وقتی دارین گوش میکنین.
بدنتون رو حرکت بدین وقتی گوش میدین.
وقتی به داستان کوتاه گوش میدین تنفس عمیق داشته باشین.
و وقتی جواب میدین، جواباتون رو فریاد کنین.
دفعهی بعد میبینمتون.