درس داستان کوتاه
آموزش رایگان زبان انگلیسی > دوره: انگلیسی قدرت / فصل: مذهب تائویسم / درس: درس داستان کوتاهسرفصل های مهم
درس داستان کوتاه
توضیح مختصر
در این درس میتوانید لغات مهم و گرامر درس را با استفاده از یک داستان کوتاه و جذاب یاد بگیرید و به درس مسلط شوید.
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
متن انگلیسی درس
Taoism Mini-Story Text
Hello, this is AJ. Welcome to the mini-story for “Taoism.”
There was a girl, a very happy girl…a very beautiful girl, an amazing girl. She had a big smile. There was an amazing, beautiful, intelligent, wonderful girl. Her name was Tomoe and she wanted to fight a gorilla.
What was her name?
Her name was Tomoe.
She was Japanese.
What did Tomoe want to do?
Tomoe wanted to fight a gorilla.
What did she want to fight?
A gorilla, Tomoe wanted to fight a gorilla.
So first she contemplated her goal.
What did she do?
She contemplated her goal. She thought about her goal calmly and slowly.
What did she contemplate?
Her goal, she contemplated her goal.
What was her goal?
Her goal was to fight a gorilla.
Did she want to be nice to a gorilla?
Oh no, not Tomoe. Tomoe wanted to fight a gorilla. Tomoe was a very sweet, nice, beautiful person but she wanted to fight a gorilla. She contemplated her goal.
Who contemplated fighting a gorilla?
Tomoe, Tomoe thought about fighting a gorilla very calmly, very slowly. She contemplated fighting a gorilla.
What did she contemplate fighting?
A gorilla, Tomoe contemplated fighting a gorilla.
When she contemplated fighting a gorilla, she realized that gorillas have a lot of brute strength.
What kind of strength do gorillas have…very careful, subtle strength or super strong animal brute strength?
Well, they have brute strength. Gorillas have brute strength.
Did Tomoe have brute strength?
No, she didn’t. She didn’t have brute strength. She was a small Japanese girl.
So who had brute strength? Well, actually, who has brute strength?
All gorillas, all adult gorillas have brute strength. Animal super strong strength, gorillas have brute strength. So she contemplated, she realized gorillas have brute strength.
She realized, “Whoa, gorillas are gonna be hard to fight. It’s gonna be hard to fight a gorilla.”
Would it be easy or hard to fight a gorilla?
It would be hard for Tomoe to fight a gorilla.
Why would it be hard for her to fight a gorilla?
Well, it would be hard for her to fight a gorilla because gorillas have brute strength. They have brute strength. So it would be very, very hard for her to fight a gorilla. She realized this. She understood.
So, of course, she decided to go to the gym. She needed to become strong. She went to the gym every day. She strained…arrrghhh…to lift weights.
Was she relaxed when she lifted weights?
No, she was not relaxed. She tried very hard. She strained…arrrghhh…1… arrghhh…2…arrghhh…3. Every day she strained her muscles. Every day she strained hard to lift weights.
What did she strain to do?
She strained to lift weights. She tried very hard to lift weights.
Who strained when she lifted weights?
Tomoe, Tomoe strained when she lifted weights.
How often did she strain when she lifted weights?
Well, every day actually. Every day she went to the gym. Every day she strained and strained to lift weights.
She got stronger and stronger and stronger. Finally, she was ready. She proceeded with her plan.
Did she continue or did she stop?
She continued. She continued to follow her plan. She proceeded to follow her plan.
What did she proceed to do?
She proceeded to follow her plan.
Who proceeded to follow her plan?
Tomoe, Tomoe proceeded to follow her plan.
And what was her plan?
Her plan was to fight a gorilla. Her plan was to fight a gorilla and she proceeded with her plan. She continued with her plan.
She flew to Africa.
Where did she fly to?
To Africa, she flew to Africa.
In Africa, she saw a gorilla. She saw a huge, big, strong gorilla. Tomoe was ready to fight.
What did Tomoe see?
She saw a huge, strong, brute gorilla.
But there was a problem. The gorilla had a baby, a baby gorilla. It was a big, strong gorilla mom with a little, tiny, cute gorilla baby. Tomoe stopped. She visualized fighting the gorilla. And then she visualized the poor baby gorilla crying, “Oh, my mommy’s fighting.”
Did she imagine the gorilla baby crying?
Yes, Tomoe visualized. She saw, she imagined the little baby gorilla crying if she fought the big gorilla mom.
What did Tomoe visualize?
She visualized the baby gorilla crying.
Did she imagine, did she visualize the big gorilla crying or the baby gorilla crying?
She visualized the baby gorilla crying…oh no.
Who visualized the little baby gorilla crying?
Tomoe, Tomoe visualized the baby gorilla crying.
Who did she visualize crying, or whom?
She visualized the baby gorilla crying.
And so Tomoe took this into consideration.
Did Tomoe think about the baby?
Yes, she took the baby into consideration. She thought about the baby. She took the baby into consideration. She thought about the baby.
What did Tomoe take into consideration?
The baby gorilla, Tomoe took the baby gorilla into consideration. She thought about it.
Who took the baby gorilla into consideration?
Tomoe, Tomoe took the baby gorilla into consideration. She thought about the poor little baby gorilla. Tomoe wanted to fight the big one, but she took the baby into consideration.
Tomoe decided not to fight the gorilla. Instead, Tomoe decided to play basketball with the gorillas (because she brought a basketball, of course). Tomoe always brings a basketball every time she travels. Everywhere she goes Tomoe brings a basketball, obviously. So Tomoe decided not to fight. Instead, she played basketball with the gorilla and the baby. Everyone was happy.
And that is the end of our mini-story this time. I hope you’re smiling. I hope you’re standing strong. Deep breath, if you’re not, do it now. Move your body. Get strong. Get some energy.
See you next time. Bye-bye.
ترجمهی درس
متن داستان کوتاه - تائویسم
درود، ایجی هستم.
به داستان کوتاه واسه فصل «تائویسم» خوش اومدین.
یه دختری بود، یه دختر خیلی خوشحال… یه دختر خیلی زیبا، یه دختر فوقالعاده.
یه لبخند گنده داشت.
یه دختر عالی، زیبا، باهوش، و فوقالعادهای بود.
اسمش توموئه بودش و میخواست با یه گوریل مبارزه کنه.
اسمش چی بود؟
اسمش توموئه بود.
ژاپنی بودش.
توموئه میخواست چی کار کنه؟
توموئه میخواست با یه گوریل مبارزه کنه.
میخواست با چی مبارزه کنه؟
یه گوریل، توموئه میخواست با یه گوریل مبارزه کنه.
پس اول، هدفش رو در نظر گرفت.
چی کار کرد؟
هدفش رو در نظر گرفت.
آسوده و آهسته به هدفش فکر کرد.
چی رو در نظر گرفت؟
هدفش رو، هدفش رو در نظر گرفت.
هدفش چی بود؟
هدفش این بود که با یه گوریل مبارزه کنه.
آیا میخواست با یه گوریل خوب برخورد کنه؟
اوه نه، توموئه نه.
توموئه میخواست با یه گوریل مبارزه کنه.
توموئه یه آدم خیلی دلپذیر، خوب و زیبا بود ولی میخواست با یه گوریل مبارزه کنه.
هدفش رو در نظر گرفت.
کی مبارزه کردن با یه گوریل رو در نظر گرفت؟
توموئه، توموئه خیلی آسوده، خیلی آروم به مبارزه کردن با یه گوریل فکر کرد.
اون مبارزه کردن با یه گوریل رو در نظر گرفت.
مبارزه با چی رو در نظر گرفت؟
یه گوریل، توموئه، مبارزه کردن با یه گوریل رو در نظر گرفت.
وقتی مبارزه کردن با یه گوریل رو در نظر گرفتش فهمید که گوریلا قدرت وحشیانهی زیادی دارن.
گوریلا چجور قدرتی دارن… قدرت خیلی دقیق و لطیف یا قدرت فوق قوی وحشیانهی حیوانی؟
خب، قدرت وحشیانهی حیوانی دارن.
گوریلا قدرت وحشیانهی حیوانی دارن.
آیا توموئه قدرت وحشیانهی حیوانی داشتش؟
نه، نداشت.
قدرت وحشیانه نداشتش.
یه دختر ریزه میزهی ژاپنی بود.
پس کی قدرت وحشیانه داشت؟
در واقع، کی قدرت وحشیانه داره؟
همهی گوریلها، همهی گوریلای بالغ قدرت وحشیانه دارن.
قدرت فوق قوی حیوونی، گوریلا قدرت وحشیانه دارن.
پس در نظر گرفتش، متوجه شدش که گوریلا قدرت وحشیانه دارن.
متوجه شد که “اوه، گوریلا واسه مبارزه کردن سختن”.
“مبارزه کردن با یه گوریل قراره سخت باشه”.
مبارزه کردن با یه گوریل قرار بود سخت باشه یا آسون؟
قرار بود مبارزه با یه گوریل واسه توموئه سخت باشه.
چرا قرار بود با یه گوریل مبارزه کردن براش سخت باشه؟
خب، مبارزه کردن با یه گوریل براش سخت میبود چون گوریلا قدرت وحشیانهای دارن.
اونا قدرت وحشیانه دارن.
پس قرار بود براش خیلی خیلی سخت باشه که با یه گوریل مبارزه کنه.
اون این رو متوجه شد.
فهمیدش.
پس، البته که تصمیم گرفت که بره باشگاه.
نیاز داشتش که قوی بشه.
هر روز رفتش باشگاه.
زور میزدش… که وزنهها رو بلند کنه.
وقتی وزنهها رو بلند میکرد ریلکس بودش؟
نه، ریلکس نبود.
خیلی سخت تلاش میکرد.
زور میزد… ۱… ۲… ۳.
هر روز ماهیچههاش رو تمرین میداد.
هر روز سخت زور میزد که وزنه بلند کنه.
زور میزد چی کار کنه؟
زور میزد که وزنه بلند کنه.
خیلی سخت تلاش میکرد که وزنه بلند کنه.
کی وقتی وزنه بلند میکرد زور میزد؟
توموئه، توموئه وقتی وزنه بلند میکرد زور میزد.
هر چند وقت موقع وزنه بلند کردن زور میزد؟
خب، در واقع هر روز.
هر روز میرفت باشگاه.
هر روز زور میزد و زور میزد که وزنه بلند کنه.
قویتر و قویتر و قویتر شدش.
بالاخره، آماده شده بود.
اون با برنامهش پیش رفتش.
آیا ادامه داد یا توقف کرد؟
ادامه داد.
به دنبال کردن برنامهش ادامه داد.
دنبال کردن برنامهش رو پیش برد.
چه کاریو پیش برد؟
دنبال کردن برنامهش رو پیش برد.
کی دنبال کردن برنامهش رو پیش برد؟
توموئه، توموئه دنبال کردن برنامهش رو پیش برد.
برنامهش چی بود؟
برنامهش این بود که با یه گوریل مبارزه کنه.
برنامهش این بود که با یه گوریل مبارزه کنه و با برنامهش پیش رفت.
برنامهش رو ادامه داد.
به آفریقا پرواز کرد.
کجا پرواز کرد؟
به آفریقا، به آفریقا پرواز کرد.
توی آفریقا، یه گوریل دیدش.
یه گوریل گنده، بزرگ و قوی دید.
توموئه آمادهی مبارزه بود.
توموئه چی دید؟
یه گوریل گنده، قوی، و وحشی دید.
ولی یه مشکلی بودش.
گوریله یه بچه داشت، یه بچه گوریل.
یه مامان گوریل بزرگ و گنده با یه بچه گوریل کوچیک و ریزه میزهی بامزه بودش.
توموئه دست نگه داشت.
مبارزه با گوریله رو تجسم کرد.
و بعدش بچه گوریل بیچاره رو تصور کرد که گریه میکنه و میگه “اوه، مامانم داره دعوا میکنه”.
آیا بچه گوریل رو در حال گریه تصور کرد؟
آره، توموئه تجسم کردش.
دیدش، اون بچه گوریل کوچیک رو در حال گریه کردن متصور شد اگه با مامان گوریل بزرگ مبارزه میکرد.
توموئه چی رو تجسم کرد؟
گریه کردن بچه گوریلو تجسم کردش.
آیا گوریل بزرگه رو در حال گریه تصور، و تجسم کردش یا بچه گوریل رو در حال گریه؟
بچه گوریل رو در حال گریه تجسم کرد… اوه نه.
کی بچه گوریل کوچولو رو در حال گریه تجسم کرد؟
توموئه، توموئه بچه گوریل رو در حال گریه تجسم کرد.
کی رو یا چه کسی رو در حال گریه تجسم کرد؟
بچه گوریل رو در حال گریه تجسم کرد.
و بنابراین توموئه اینو در نظر گرفتش.
آیا توموئه دربارهی بچه گوریل فکر مرد؟
آره، بچه گوریل رو در نظر گرفتش.
به بچه گوریل فکر کرد.
بچه رو در نظر گرفتش.
به بچه فکر کرد.
توموئه چی رو در نظر گرفت؟
بچه گوریل رو، توموئه بچه گوریل رو در نظر گرفت.
بهش فکر کرد.
کی بچه گوریل رو در نظر گرفت؟
توموئه، توموئه بچه گوریل رو در نظر گرفت.
به بچه گوریل بیچارهی کوچولو فکر کرد.
توموئه میخواست با بزرگه مبارزه کنه، ولی بچه رو هم در نظر گرفتش.
توموئه تصمیم گرفت که با گوریله مبارزه نکنه.
در ازاش، توموئه تصمیم گرفت که با گوریلا بسکتبال بازی کنه (چون با خودش توپ بسکتبالم آورده بود مشخصا).
توموئه همیشه توپ بسکتبال با خودش میاره، هر بار که میره مسافرت.
هر بار که میره، توموئه با خودش توپ بسکتبال میاره، مشخصا.
پس توموئه تصمیم گرفت که دعوا نکنه.
بجاش، با گوریله و بچه بسکتبال بازی کرد.
همه هم خوشحال بودن.
و اینم از پایان داستان کوتاه این دفعهمون.
امیدوارم که در حال لبخند زدن باشین.
امیدوارم که محکم ایستاده باشین.
نفس عمیق، اگه نیستین، الان انجامشون بدین.
بدنتون رو حرکت بدین.
قوی باشین.
انرژی بگیرین.
دفعهی بعد میبینمتون.
بدرود.