درسنامه دیدگاه
آموزش رایگان زبان انگلیسی > دوره: دروس پایهی انگلیسی بدون تلاش / فصل: نقش رسانه ۲ / درس: درسنامه دیدگاهسرفصل های مهم
درسنامه دیدگاه
توضیح مختصر
در این درس، داستانی در زمانهای گرامری مختلف بازگو میشود تا گرامر این زمانها را بهتر یاد بگیرید.
- سطح متوسط
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
متن انگلیسی درس
Role of Media 2
Welcome to the point-of-view mini-stories for “Role of Media 2”.
Ok, same story, same mini-story from mini-story lesson, but 3 different versions now. The first one will be about the past, 10 years ago.
10 years ago there was a man named Georgie. Georgie was a war-mongerer. He wanted to kill, kill, kil. He especially wanted to kill Hugo. He wanted to tear Hugo limb from limb, but Hugo was basically pacifistic. He didn’t want to war. He only joked about Georgie and laughed at him.
When Hugo joked however, Georgie became hysterical. He yelled and screamed to his friends. He yelled, “Join me and let’s kill Hugo and his friends. Let’s kill them all. And let’s kill their families and let’s commit terrible atrocities”.
But Georgie’s friends were reluctant. They said, “Hugo is just joking. We don’t need to kill him”. This made Georgie more angry. He tried to whip up his friends’ anger. So he concocted terrible lies about Hugo.
He said that Hugo loved to kill puppies and babies. He disseminated these lies on TV and on the internet. Finally, he succeeded. He drove his circle of friends to war. They attacked Hugo but Hugo was ready. He had learned Kung Fu from Jet Lee. He kicked Georgie’s ass and broke his nose.
Finally, he elicited an apology from Georgie. Georgie said, “I’m sorry Hugo, I’m just a stupid fanatic”. Hugo said, “It’s Ok little Georgie, now go home”.
Alright, great, with this next one we’re going to start with “since 7 years ago” or “for 7 years”, ok? Here we go:
For 7 years, Georgie has been a war-mongerer. He has wanted to kill and kill and kill. He has especially wanted to kill Hugo. He has wanted to tear Hugo limb from limb. But Hugo has basically been pacifistic. He hasn’t wanted a war. He has only joked about Georgie and laughed at him.
However, when Hugo has joked, Georgie has always become hysterical. He has always yelled at his friends and screamed at them and said, “Join me and let’s kill Hugo and his friends. Let’s kill them all and kill their families. Let’s commit terrible atrocities”.
But Georgie’s friends have always been reluctant. They have always said, “Hugo is just joking. We don’t need to kill him”. This has always made Georgie more angry. Finally, he decided to whip up his friends’ anger. So he concocted terrible lies about Hugo.
He said that Hugo loved to kill puppies and babies. He disseminated these lies on TV and on the internet. Finally, he succeeded. He drove his circle of friends to war. They attacked Hugo, but Hugo was ready. He had learned Kung Fu from Jet Lee. He kicked Georgie’s ass and then broke his nose.
Finally, he elicited an apology from Georgie. Georgie said, “I’m sory Hugo, I’m just a stupid fanatic”. Hugo said, “Well, it’s Ok little Georgie, now please go home”.
Ok, you noticed that for more than half of this version, I used have, had, has, been, right? Because these are repeated actions, starting 7 years ago, continuing until now.
But finally, I changed to the past tense because it was a specific action, right? Just a onetime action, Georgie decided to whip up his friends’ anger. He concocted terrible lies. They went to war. Now I’m using the past tense because these are all single actions that were in the past and are finished.
Alright, let’s go back again to the top, this time, into the future.
Next year, there’s a guy named Georgie. Georgie is a war-mongerer. In the future, he will want to kill and kill and kill. And in the future, he especially will want to kill Hugo. He’s going to want to tear Hugo limb from limb. But Hugo will basically be pacifistic. He won’t want to war. He’ll only joke about Georgie and laugh at him.
When Hugo joks however, Georgie will become hysterical. He’ll yell and scream to his friends. He’ll yell, “Join me and let’s kill Hugo and his friends. Let’s kill them all, and kill their families, let’s commit terrible atrocities”.
But Georgie’s friends will be reluctant. They’ll say, “Look, Hugo is just joking. We don’t need to kill him”. This’ll make Georgie more angry. So to whip up his friends’ anger, he’ll concoct terrible lies about Hugo. He’ll say that Hugo loves to kill puppies and babies. He’ll disseminate these lies on TV and on the internet.
Finally, he’ll succeed. He’ll drive his circle of friends to war. They’ll attack Hugo, but Hugo is going to be ready. He’ll have learned Kung Fu from Jet Lee. He’ll kick Georgie’s ass and he’ll break his nose.
And finally, he’ll elicit an apology from Georgie. Georgie’s going to say, “Look, I’m so sorry Hugo, I’m just a stupid fanatic”. Hugo’ll say, “It’s Ok little Georgie, now go home”.
As always, in the future, you have to listen for those “ll” sounds.
“ll”, “ll”, “he’ll”, “he’ll”, “Hugo’ll”, sometimes that “ll” sound is very difficult to hear, for example: “Hugo’ll say”, “Hugo’ll say”, it’s hard to hear that “ll” sound, right? Which is will in the future. But still, a native speaker will not usually say, “Hugo will say”, we’ll say, “Hugo’ll say”, “Hugo’ll say”, the “ll” is almost silent. There’s really more just a pause there that tells us, it’s a future.
So, it’s ok, just listen carefully, see if you can hear those “ll”, “ll”, “ll” sounds after the subjects. Just listen carefully.
Now please go back, listen to each version, after each version pause. Try to tell that version yourself. Now do not worry about being perfect. You do not need to be perfect, in fact, don’t try to be perfect, just try to tell the story yourself as best as you can. If it’s difficult, try pausing after every sentence and then copy that sentence. Do that with each version.
Ok, I’ll see you next time. Bye-bye.
ترجمهی درس
نقش رسانه ۲
به درس دیدگاه داستان کوتاه برای «نقش رسانه ۲» خوش آمدید.
خب، همان داستان، همان داستان کوتاه از درس داستان کوتاه، اما حالا ۳ نسخهی مختلف. اولی دربارهی گذشته است، ۱۰ سال پیش.
۱۰ سال پیش مردی بود بهنام جورجی. جورجی جنگطلب بود. او میخواست بکشد، بکشد، بکشد. بهخصوص میخواست هیوگو را بکشد. میخواست هیوگو را سلاخی کند، اما هیوگو اساساً صلحطلب بود. او نمیخواست بجنگد. فقط با جورجی شوخی کرد و به او خندید.
وقتی هیوگو شوخی کرد، جورجی عصبی شد. او سر دوستانش داد و فریاد زد. فریاد زد: «به من بپیوندین و بیاین هیوگو و دوستاش را بکشیم. بیاین همهشون را بکشیم. و بیاین خانوادههاشون را بکشیم و بیرحمیهای وحشتناک انجام بدیم».
اما دوستان جورجی بیمیل بودند. آنها گفتند: “هیوگو فقط شوخی میکنه. نیازی نیست او را بکیشم». این باعث شد جورجی بیشتر عصبانی شود. او سعی کرد عصبانیت دوستانش را برانگیزد. پس دروغهای وحشتناکی درباره هیوگو ساخت.
او گفت که هیوگو دوست داشت تولهسگها و نوزادان را بکشد. او این دروغها را در تلویزیون و اینترنت منتشر کرد. بالاخره، موفق شد. حلقهی دوستانش را به جنگ سوق داد. آنها به هیوگو حمله کردند اما هیوگو آماده بود. او از جت لی کونگفو آموخته بود. او حساب جورجی را رسید و بینیاش را شکست.
بالاخره، عذرخواهی جورجی را برانگیخت. جورجی گفت، «ببخشید هیوگو، من فقط یه متعصب احمقام». هیوگو گفت، «اشکالی نداره جورجی کوچولو، حالا برو خونه».
خیلی خب، عالیه، نسخهی بعدی را با «از ۷ سال پیش» شروع میکنیم یا «بهمدت ۷ سال»، خب؟ بزن بریم:
جورجی بهمدت 7 سال جنگطلب بودهاست. او خواسته است بکشد و بکشد و بکشد. بهخصوص خواسته هیوگو را بکشد. او میخواسته هیوگو را سلاخی کند. اما هیوگو اساساً صلحطلب بودهاست. او خواهان جنگ نبودهاست. فقط با جورجی شوخی کرده و به او خندیده است.
با اینحال، وقتی هیوگو شوخی کردهاست، جورجی همیشه عصبی شده است. او همیشه بر سر دوستانش داد کشیده و بر سر آنها فریاد زده و گفته است: «به من بپیوندین و بیاین هیوگو و دوستاش را بکشیم. بیاین همهشون را بکشیم و خانوادههاشون را بکشیم. بیاین بیرحمیهای وحشتناک انجام بدیم».
اما دوستان جورجی همیشه بیمیل بودهاند. آنها همیشه گفتهاند: «هیوگو فقط شوخی میکنه. نیازی نیست او را بکشیم». این همیشه باعث شدهاست جورجی بیشتر عصبانی شود. بالاخره، او تصمیم گرفت عصبانیت دوستانش را برانگیزد. پس دروغهای وحشتناکی درباره هیوگو ساخت.
او گفت که هیوگو دوست داشت تولهسگها و نوزادان را بکشد. او این دروغها را در تلویزیون و اینترنت منتشر کرد. بالاخره، موفق شد. حلقهی دوستانش را به جنگ سوق داد. آنها به هیوگو حمله کردند، اما هیوگو آماده بود. او از جت لی کونگفو آموخته بود. او حساب جورجی را رسید و بینیاش را شکست.
بالاخره، عذرخواهی جورجی را برانگیخت. جورجی گفت، «ببخشید هیوگو، من فقط یه متعصب احمقام». هیوگو گفت، «اشکالی نداره جورجی کوچولو، حالا لطفاً برو خونه».
خب، متوجه شدید که برای بیش از نیمی از این نسخه، من از have، had، has، been استفاده کردهام، درسته؟ چون اینها کارهای تکرارشده هستند، از ۷ سال پیش شروع شده، تا حالا ادامه دارد.
اما بالاخره، من به زمان گذشته تغییر دادم چون عمل خاصی بود، درسته؟ جورجی فقط با اقدامی یکباره تصمیم گرفت عصبانیت دوستانش را برانگیزد. او دروغهای وحشتناکی ساخت. آنها به جنگ رفتند. حالا از زمان گذشته استفاده میکنم چون اینها همه عملهای منفرد هستند که در گذشته بوده و تمام شدهاند.
خیلی خب، بیایید دوباره به ابتدا برگردیم، این بار، به آینده.
سال آینده، یک پسر به نام جورجی وجود دارد. جورجی جنگطلب است. در آینده، او خواهد خواست که بکشد و بکشد و بکشد. و در آینده، بهخصوص خواهد خواست هیوگو را بکشد. خواهد خواست هیوگو را سلاخی کند. اما هیوگو اساساً صلحطلب خواهد بود. او نمیخواهد بجنگد. او فقط در مورد جورجی شوخی خواهد کرد و به او خواهد خندید.
وقتی هیوگو شوخی میکند، جورجی عصبی خواهد شد. او سر دوستانش داد و فریاد خواهد زد. فریاد خواهد زد: «به من بپیوندین و بیاین هیوگو و دوستاش را بکشیم. بیاین خانوادههاشون را بکشیم، بیاین بیرحمیهای وحشتناک انجام بدیم».
اما دوستان جورجی بیمیل خواهند بود. آنها خواهند گفت، «ببین، هیوگو فقط شوخی میکنه. نیازی نیست او را بکشیم». این باعث خواهد شد جورجی بیشتر عصبانی شود. پس برای برانگیختن عصبانیت دوستانش، دروغهای وحشتناکی دربارهی هوگو خواهد ساخت. او خواهد گفت که هیوگو دوست دارد تولهسگها و نوزادان را بکشد. او این دروغها را در تلویزیون و اینترنت منتشر خواهد کرد.
بالاخره، موفق خواهد شد. حلقهی دوستانش را به جنگ سوق خواهد داد. آنها به هیوگو حمله خواهند کرد، اما هیوگو آماده خواهد بود. او از جت لی کونگفو خواهد آموخت. او حساب جورجی را خواهد رسید و بینیاش را خواهد شکست.
و بالاخره، عذرخواهی جورجی را برمیانگیزد. جورجی خواهد گفت، «ببین، خیلی ببخشید هیوگو، من فقط یه متعصب احمقم». هیوگو خواهدگفت، «اشکالی نداره جورجی کوچولو، حالا برو خونه».
مثل همیشه، در آینده، شما باید بهدنبال آن صداهای «ل» باشید.
«ل»، «ل»، «he’ll» و «Hugo’ll»، گاهی شنیدن آن صدای «ll» خیلی دشوار است، مثلاً: «Hugo’ll say»، «Hugo’ll say»، شنیدن این صدای «ll» سخت است، درسته؟ که همان will در زمان آینده است. اما بازهم، یک بومی زبان معمولاً نمیگوید، «Hugo will say»، ما میگوییم، «Hugo’ll say»، صدای «ل» تقریباً صامت است. بیشتر فقط یک مکث در آنجاست که به ما میگوید، این زمان آینده است.
پس، مشکلی نیست، فقط خوب گوش کنید، ببینید آیا بعد از فاعلها میتوانید آن صداهای «ل» را بشنوید. فقط بادقت گوش کنید.
حالا لطفاً برگردید، به هر نسخه گوش دهید، بعد از هر نسخه توقف کنید. سعی کنید خودتان آن نسخه را بگویید. حالا نگران عالی بودن نباشید. لازم نیست عالی باشید، درواقع، سعی نکنید عالی باشید، فقط سعی کنید خودتان داستان را به بهترین شکلی که میتوانید بیان کنید. اگر دشوار است، سعی کنید بعد از هر جمله مکث کنید و سپس آن جمله را تقلید کنید. این کار را با هر نسخه انجام دهید.
خب، دفعهی بعد میبینمتان. بای-بای.