درس دیدگاه
آموزش رایگان زبان انگلیسی > دوره: انگلیسی قدرت / فصل: کوچک زیباست - اقتصاد با ابعاد انسانی / درس: درس دیدگاهسرفصل های مهم
درس دیدگاه
توضیح مختصر
در این درس، داستان کوتاه قبلی در زمانهای گرامری مختلف بازگو میشود تا گرامر این زمانها را بهتر یاد بگیرید.
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»
فایل صوتی
متن انگلیسی درس
Small Is Beautiful Point-of-View Text
Hi, this is AJ. Welcome to the point of view lesson for “Small is Beautiful.” Same story…different points of view, different time frames. Let’s go.
Since they were children Jeff has always had great hair. And Michael has always been bald. He’s never had hair. When Jeff was a baby, he came out with long, blond, beautiful hair. He has always had long, blond, beautiful hair. And Michael has always been bald, from when he was a baby until now. And so, Michael has always envied Jeff’s hair. Michael has always wanted hair, since he was a little baby. He has always wanted to have great hair. He has always wanted to have long, blond, beautiful hair like Jeff.
Michael has been preoccupied with Jeff’s hair every day since he was a little child. He has been totally preoccupied with Jeff’s hair since he was a little child. His preoccupation has never abated. Not one day, it has never abated. It has never lessened. It has never gone away. Michael has been preoccupied with Jeff’s hair every day. His preoccupation has never abated. In fact, he has gotten more and more envious every day of his life. He has gotten more and more and more envious.
Well, one day Michael finally got into a frenzy. He just went crazy, “I must have Jeff’s hair! I must have Jeff’s hair….aaaaahhhhh!” He got into a frenzy on that day. And on that day he grabbed a big knife and he went to Jeff’s house. He knocked on Jeff’s door. Jeff opened the door. And Michael said, “I must have your hair! I’m going to cut off your hair!” And Jeff said, “This is absurd. Just buy a wig.”
And Michael stopped. Suddenly his preoccupation with Jeff’s hair abated. He dropped the knife and became calm. Then he ran to a wig store and he bought a long, blond, beautiful wig and he put it on. And every day he wore it and everyone loved his new hair. Michael was very happy and Michael and Jeff became very good friends.
The End
Okay, our next version, we’re going into the future. So perhaps I’m imaging this story now. I’m imagining this story is going to happen in the future. I’m thinking…
Maybe in the future there’s this guy named Jeff. There’ll be a guy named Jeff. And in the future this guy’s gonna have great hair. In fact he’s gonna have long, blond, beautiful hair. And there’ll be another guy. This other guy, he’ll be named Michael. And Michael will envy Jeff’s hair. He’s gonna be jealous of Jeff’s hair. So Michael will envy Jeff’s hair. He’ll want great hair also. But unfortunately, this guy Michael, he’ll be bald.
Well, Michael’s gonna be preoccupied with Jeff’s hair every day. Every day he’ll think about Jeff’s hair. And his preoccupation won’t abate. It won’t abate. It’ll never abate. In fact, his preoccupation will get stronger and stronger and stronger. He’ll grow more envious every day.
Finally, one day in the future he’s gonna get into a crazy frenzy, “Aaaaahhhh, I must have Jeff’s hair now!” He’s gonna grab a big knife and he’s gonna walk over to Jeff’s house. He’ll knock on the door. Jeff will open the door. Michael will say “I must have your hair now!” Jeff will say, “This is absurd. Just buy a wig.”
And Michael, he’ll stop. His preoccupation will suddenly abate. He’ll drop the knife. He’ll become calm. Then he’ll run to the nearest wig store and he’ll buy a long, blond, beautiful wig. And he’ll put it on. He’s gonna walk around the town with his long, blond, beautiful wig and everyone will love his new hair. Michael’s gonna be so happy. And then he and Jeff will become very good friends.
And that is the end of the point of view lesson for Small is Beautiful. Have a big smile. I hope you are also happy and I will see you next time. Bye bye.
ترجمهی درس
متن زاویه دید- کوچک زیباست
درود، ایجی هستم.
به درس دیدگاه فصل «کوچک زیباست» خوش اومدین.
همون داستان… نقطه نظرات متفاوت، قابهای زمانی متفاوت.
بزن بریم.
از وقتی کودک بودن جف همیشه موهای فوقالعاده داشته.
و مایکل همیشه کچل بوده.
هیچوقت مو نداشته.
وقتی جف نوزاد بوده، با موهای بلند، بلوند و زیبا به دنیا اومده.
همیشه موهای بلند، بلوند و زیبا داشته.
و مایکل همیشه کچل بوده، از وقتی نوزاد بوده تا الان.
و بنابراین، مایکل همیشه به موهای جف حسودی میکرده.
مایکل همیشه مو میخواسته، از وقتی که یه بچهی کوچیک بوده.
همیشه خواسته موهای فوقالعاده داشته باشه.
همیشه خواسته که موهای بلند، بلوند و زیبا مث جف داشته باشه.
مایکل از وقتی یه بچهی کوچیک بوده، هر روز مشغلهی موهای جف رو داشته.
تو مشغلهی کامل موهای جف بوده از وقتی یه بچهی کوچیک بوده.
هیچوقت مشغلهش فروکش نکرده.
حتی یک روز، هیچوقت فروکش نکرده.
هیچوقت کمتر نشده.
هیچوقت از بین نرفته.
مایکل هر روز درگیر موهای جف بوده.
مشغلهش هیچوقت فروکش نکرده.
در واقع، روز به روز بیشتر و بیشتر حسود شده.
بیشتر و بیشتر و بیشتر حسود شده.
خب، یه روز مایکل بالاخره شوریده میشه.
دیوونه شدش، “من باید موهای جف رو داشته باشم”.
“من باید موهای جف رو داشته باشم، آااااااه”!
اون روز وارد شوریدگی شدش.
و اون روز یه چاقوی بزرگ گرفت و رفت خونهی جف.
در خونهی جف رو زد.
جف در رو باز کرد.
و مایکل گفتش “من باید موهات رو داشته باشم”!
“قراره که موهات رو ببُرم”!
و جف گفتش که “این چرنده”.
“خب یه دونه کلاهگیس بخر”.
و مایکل دست نگه داشت.
یهو درگیر موهای جف بودن واسهش فروکش کرد.
چاقوش رو انداخت و آروم شد.
بعد دوید به سمت یه فروشگاه کلاهگیس و یه کلاهگیس بلند، بلوند و زیبا خرید و پوشیدش.
و هر روز اون رو پوشید و همه عاشق موهای جدیدش بودن.
مایکل خیلی خوشحال بود و مایکل و جف دوستای خیلی خوبی شدن.
پایان.
خب، نسخهی بعدیمون، قراره بریم به آینده.
پس احتمالا من دارم الان این داستان رو تصور میکنم.
دارم این داستان رو تصور میکنم و قراره توی آینده اتفق بیفته.
دارم فکر میکنم…
شاید توی آینده یه آقایی هستش به اسم جف.
یه آقایی به اسم جف خواهد بود.
و توی آینده این آقا قراره موهای فوقالعاده داشته باشه.
در واقع قراره موهای بلند، بلوند و زیبا داشته باشه.
و یه آقای دیگه هم خواهد بود.
این آقای دیگه اسمش مایکل خواهد بود.
و مایکل به موهای جف غبطه خواهد خورد.
قراره به موهای جف حسودی کنه.
پس مایکل به موهای جف حسودی خواهد کرد.
اون هم موهای فوقالعاده میخواد.
ولی خب متاسفانه، این آقای مایکل، کچل خواهد بود.
خب،مایکل هر روز قراره دغدغهش موهای جف باشه.
هر روز قراره به موهای جف فکر کنه.
و مشغلهش فروکش نخواهد کرد.
فروکش نخواهد کرد.
هیچوقت فروکش نخواهد کرد.
در واقع، مشغلهش قویتر و قویتر و قویتر خواهد شد.
هر روز حسودتر خواهد شد.
بالاخره یه روز توی آینده قراره وارد شوریدگی و دیوونگی بشه “اااه، باید همین حالا موهای جف رو داشته باشم”.
قراره یه چاقوی بزرگ بگیره و قدم بزنه به سمت خونهی جف.
در رو بزنه.
جف در رو باز کنه.
مایکل خواهد گفتش “باید همین حالا موهات رو داشته باشم”!
جف قراره بگه “این چرنده”.
“خب یه کلاهگیس بخر”
و مایکل دست نگه خواهد داشت.
دغدغهش یهو فروکش خواهد کرد.
چاقوش رو خواهد انداخت.
آروم میشه.
بعد به سمت نزدیکترین کلاهگیس فروشی خواهد دوید و یه کلاهگیس بلند، بلوند و زیبا خواهد خرید.
و اونو میپوشه.
اون قراره توی محل با کلاهگیس بلند، بلوند و قشنگش قدم بزنه و همه قراره عاشق موی جدیدش باشن.
مایکل قراره خیلی خوشحال باشه.
و بعد اون و جف قراره دوستای خوبی بشن.
و اینم آخر درس نقطهی دید برای فصل «کوچک زیباست».
لبخند گنده داشته باشین.
امیدوارم شما هم خوشحال باشین و دفعهی بعد میبینمتون.
بدرود.