درس دیدگاه

توضیح مختصر

در این درس، داستان کوتاه قبلی در زمانهای گرامری مختلف بازگو می‌شود تا گرامر این زمان‌ها را بهتر یاد بگیرید.

  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

دانلود فایل صوتی

متن انگلیسی درس

Unlimited Power POV text

Welcome to the POV stories for “Unlimited Power.” And of course, POV means point of view. Same story about Marco, the hot, sexy man. This time we’re going to start with “Since 1979.”

Since 1979 Marco has wanted a hot, sexy body. Since 1979 Marco has wanted a perfect body. But, he didn’t have one. Unfortunately, he was a little bit fat, a little bit weak. Not terrible, but he didn’t have a perfect, sexy body. So since 1979 he has wanted a perfect body. His aspiration was to have a perfect body.

What was his aspiration?

His aspiration, his hope, was to have a perfect body.

Since when has he wanted a perfect body?

Since 1979, since 1979 he has wanted a perfect body.

Who has wanted a perfect body since 1979?

Well, Marco, of course. Marco has wanted a perfect body since 1979.

So in 1980 did he want a perfect body?

Yes.

In 1983 did he want a perfect body?

Yes.

In 1985 did he want a perfect body?

Yes.

In 1997 did he want a perfect body?

Yes.

In 2002 did he want a perfect body?

Yes, he has wanted a perfect body since 1979, starting in 1979, continuing until now. He has wanted a perfect body during that whole time. Every day, every moment from 1979 until now, he has wanted a perfect body.

But he didn’t have one. But he did make a lot of money. He became rich. He had $67.7 million. In fact, since 1995 he has been super rich. Since 1995 he has had a lot of money. In 1996 and 1997 and 2000, so since 1995, beginning in 1995 and continuing, he has been rich. He’s had a lot of money.

Who has been rich since 1995?

Marco has been rich since 1995.

However, one day Marco bet all his money on the stock market. It was a roll of the dice.

It was a chance, it was a random chance, it was a bet on luck, it was a random event. So it was a roll of the dice.

He bet all his money on the stock market and he lost all of it. However, he decided that it was an advantageous event. He decided it was a good thing. Because now finally he had free time. Finally he could cultivate his health. Finally he could cultivate his body. And remember, his aspiration was to have a perfect body just like Brad Pitt’s. And so every day he went to the gym. Every day he ran. Every day he worked out. Every day he ate green vegetables and finally one day after two months, a breakthrough, a sudden big change. He got a perfect body. His body was exactly like Brad Pitt’s. And then tens of thousands of gay men wanted his hot, sexy body. Tens of thousands of straight women wanted his hot, sexy body. He was very, very happy.

Alright, that is the end of our first POV story, now our next one.

Let’s imagine this is going to happen in the future. Maybe I’m imagining a story right now. I’m just thinking of this story and it’s going to happen five years from now and I’m telling you my idea for my story. So here’s my idea for a story. Let’s say maybe five years in the future.

In five years there will be a guy named Marco and he’s going to bet all his money on the stock market. He’s going to bet $67.7 million on the stock market in fact. It’ll be a roll of the dice, y’know, it’ll be a bet on chance, a bet on luck. And unfortunately for him it will be a roll of the dice and he’s going to have bad luck. He’s going to lose all his money. But, Marco is a very positive strong person. He’ll decide that it’s an advantageous event. He’ll decide it’s a good thing. He’ll decide this because he’ll say, “Well, now I have free time to cultivate my body. I’m going to cultivate my health.” Of course, his aspiration will have always been to have a great body, to have a perfect body. And now he can realize his dream. And so he’ll run every day. He’ll go to the gym every day. He’ll eat green vegetables every day and after two months he’ll have a giant, huge breakthrough. He’ll get a body just like Brad Pitt’s. Now, of course, tens of thousands of gay men are going to want him. Tens of thousands of straight women are going to want him. He’s going to be a very happy guy. He’ll be very, very happy.

Alright, that’s the end of our second POV story. Very simple, very easy, just listen to these again and again and again. Big smile when you listen, big upright body, deep breathing and move when you’re listening to every single lesson.

See you next time, bye.

ترجمه‌ی درس

  • متن دیدگاه - قدرت نامحدود * به منظور روان‌تر شدن ترجمه‌ی فارسی دروس دیدگاه، در مواردی زمان‌های افعال فارسی با زمان‌های مطرح شده در انگلیسی تطابق لغوی ندارند

به داستانای POV واسه «قدرت نامحدود» خوش اومدین.

و خب POV یعنی زاویه‌ی دید (دیدگاه).

همون داستان راجع به مارکو، مرد جذاب.

این دفعه قراره [جملات] با “از ۱۹۷۹” شروع کنیم.

از ۱۹۷۹ مارکو یه بدن جذاب می‌خواسته.

از ۱۹۷۹ مارکو یه بدن تموم‌عیار می‌خواسته.

ولی نداشتش.

متاسفانه یه ذره چاق، یه ذره ضعیف بود.

افتضاحم نبودا، ولی یه بدن جذاب تموم‌عیار نداشت.

پس از ۱۹۷۹ یه بدن تموم‌عیار می‌خواسته.

آرزوش این بود که یه بدن تموم‌عیار داشته باشه.

آرزوش چی بود؟

آرزوش، امیدش، این بود که یه بدن تموم‌عیار داشته باشه.

از کِی یه بدن تموم‌عیار می‌خواست؟

از ۱۹۷۹، از ۱۹۷۹ یه بدن تموم‌عیار می‌خواست.

کی از ۱۹۷۹ یه بدن تموم‌عیار خواسته؟

خب، البته که مارکو.

مارکو از ۱۹۷۹ یه بدن تموم‌عیار می‌خواسته.

پس توی ۱۹۸۰ یه بدن تموم‌عیار می‌خواست؟

آره.

توی ۱۹۸۳ یه بدن تموم‌عیار می‌خواست؟

آره.

توی ۱۹۸۵ یه بدن تموم‌عیار می‌خواست؟

آره.

توی ۱۹۹۷ یه بدن تموم‌عیار می‌خواست؟

آره.

توی ۲۰۰۲ یه بدن تموم‌عیار می‌خواست؟

آره، اون از ۱۹۷۹، با شروع از ۱۹۷۹، تا همین الانش یه بدن تموم‌عیار خواسته.

توی تموم این مدت یه بدن توم‌عیار خواسته.

هر روز، هر لحظه از ۱۹۷۹ تا الان، یه بدن توم‌عیار خواسته.

ولی نداشتش.

ولی کلی پول در آورده بود.

پولدار شده بود.

۶۷.۷ میلیون دلار داشتش.

در واقع اون از ۱۹۹۵ اَبَر پولدار بودش.

از ۱۹۹۵ کلی پول داره.

توی ۱۹۹۶ و ۱۹۹۷ و ۲۰۰۰، پس از ۱۹۹۵، با شروع از ۱۹۹۵ و ادامه یافتنش، اون پولدار بوده.

کلی پول داشته.

کی از ۱۹۹۵ کلی پول داشته؟

مارکو از ۱۹۹۵ کلی پول داشته.

هر چند، یه روز مارکو همه‌ی پولش رو روی بازار سهام (بورس) شرط بست.

این کار ریسک زیادی داشت.

شانس بود، یه شانس تصادفی بود، شرط بستن رو بخت بودش، یه رویداد تصادفی بود.

پس کار خیلی ریسکی ای بودش.

همه‌ی پولش رو روی بورس شرط بست و همه‌ش رو هم باخت.

هر چند، در نظر گرفت که این یه رویداد سودمند بودش.

در نظر گرفت که این چیز خوبی بود.

بخاطر اینکه حالا بالاخره وقت آزاد داشتش.

بالاخره می‌تونس سلامتیش رو کشت بده (پرورش بده).

بالاخره می‌تونس بدنش رو پرورش بده.

و یادتون باشه، آرزوش این بود که یه بدن درست عین برد پیت داشته باشه.

پس هر روز رفت باشگاه.

هر روز دوید.

هر روز ورزش کرد.

هر روز سبزیجات سبز خورد و بالاخره یه روز بعد دو ماه، یه موفقیت عظیم، یه تغییر ناگهانی بزرگ رخ داد.

به یه بدن تموم‌عیار دست پیدا کرد.

بدنش درست مث برد پیت بود.

و بعدش ده‌ها هزار از آقایون گِی بدنش رو می‌خواستن.

ده‌ها هزار از خانمای استرِیْت بدنش رو می‌خواستن.

خیلی خیلی خوشحال بودش.

بسیار خب، اینم از پایان داستان اولی POV مون، حالا بعدیش.

بیاین اینطور تصور کنیم که این قراره توی آینده اتفاق بیفته.

انگار الان دارم تصورش می‌کنم.

فقط دارم به این داستان فکر می‌کنم و قراره مثلا پنج سال بعد از الان اتفاق بیفته، و من دارم ایده‌ی خودم از داستانم رو برای شما تعریف می‌کنم.

پس حالا اینم از ایده‌م واسه یه داستان.

بیاین بگیم مثلا حدود پنج سال بعده.

پنج سال بعد قراره یه آقایی باشه به اسم مارکو و قراره که کل پولشو روی بورس شرط ببنده.

در واقع قراره ۶۷.۷ میلیون دلار روی بورس شرط ببنده.

یه کار ریسکیه، می‌دونی، شرط بستن روی شانس، شرط بستن روی بخته.

و با کمال تاسف واسه اون، کار خیلی ریسکی ایه و بخت بد بیاره.

قراره همه‌ی پولشو ببازه.

ولی، مارکو یه آدم قوی خیلی مثبته.

قراره اینطور فکر کنه که این یه رویداد سودمنده.

قراره اینطور فکر کنه که این یه چیز خوبه.

قراره اینطوری فکر کنه چون قراره بگه “خب، حالا دیگه وقت اضافه دارم تا بدنم رو پرورش بدم”.

“قراره که سلامتیم رو پرورش بدم”.

و البته که مرادش همیشه این بوده که یه بدن عالی، یه بدن تموم‌عیار داشته باشه.

و حالا می‌تونه این رویا رو تحقق ببخشه.

پس قراره هر روز بدوه.

قراره هر روز به باشگاه بره.

هر روز سبزیجات سبز بخوره و بعد دو ماه قراره یه موفقیت عظیم، و بزرگ داشته باشه.

قراره یه بدن درست مثل برد پیت داشته باشه.

و خب البته که قراره ده‌ها هزار از آقایون گِی اونو بخوان.

قراره ده‌ها هزار از خانمای استرِیْت اونو بخوان.

قراره یه آدم خیلی خوشحال باشه.

خیلی خیلی خوشحال باشه.

بسیار خب، اینم از آخر داستان دوم POVمون.

خیلیم ساده، خیلیم آسون، فقط بهشون دوباره و دوباره و دوباره گوش بدین.

وقتی دارین به تک تک درسا گوش می‌دین لبخند گنده، بدن صاف و سر بالا، تنفس عمیق و جسمتون در حرکت باشه.

دفعه‌ی بعد می‌بینمتون، بدرود.