خلاصه کتاب رایگان سرزمین موعود اثر باراک اوباما

در این بخش خلاصه‌ای از کتاب سرزمین موعود اثر باراک اوباما را به شما ارائه خواهیم داد.

خلاصه کتاب سرزمین موعود.jpg

Sentence-Summary: A Promised Land is former president Barack Obama’s memoir in which he tells the stories of his background, how he got into politics, and what it was like for him being the president from 2009 to 2017, including his role in the killing of Osama bin Laden and passing the Affordable Care Act.

خلاصه کتاب سرزمین موعود در یک جمله: کتاب سرزمین موعود، خاطرات باراک اوباما، رئیس جمهور سابق آمریکا است که در آن داستان‌های پیشینه خود، نحوه ورودش به عرصه سیاست و وضعیت ریاست جمهوری‌اش و از سال 2009 تا 2017 از جمله نقش وی در قتل اسامه بن لادن و تصویب قانون مراقبت مقرون به صرفه را بیان می‌کند.

Favorite quote from the author:

Love him or hate him, Barack Obama is an American icon. As you likely know, he made history as the first Black president of the United States. He also was the recipient of a Nobel Peace prize. In his first memoir, A Promised Land, we get a deeply personal, riveting history of the president.

نقل قولی از نویسنده:

چه او را دوست داشته باشید یا ازش متنفر باشید، باراک اوباما یک نماد آمریکایی است. همانطور که احتمالا می‌دانید، او به عنوان اولین رئیس جمهور سیاه پوست ایالات متحده تاریخ ساز شد. او همچنین برنده جایزه صلح نوبل بود. در اولین خاطراتش در کتاب سرزمین موعود، [اطلاعاتی درباره] تاریخچه‌ای عمیقا شخصی و پرخاشگر از رئیس جمهور به دست می‌آوریم.

We follow him on his journey from the unremarkable child of a single mother living in Honolulu, Hawaii, to becoming the first African American in the White House. We know him as a charismatic and gifted leader, but you’ll be surprised to hear a story full of struggle, self-doubt, and turmoil even to the point where he nearly gave up on politics.

ما او را در سفرش از فرزند بی‌نظیر یک مادر مجرد ساکن هونولولو هاوایی تا تبدیل شدن به اولین آمریکایی آفریقایی تبار در کاخ سفید دنبال می‌کنیم. ما او را به‌عنوان یک رهبر کاریزماتیک و با استعداد می‌شناسیم، اما شما از شنیدن داستانی پر از مبارزه، شک و تردید به خود که حتی تا جایی باعث شد تقریبا از سیاست دست بکشد، شگفت‌زده خواهید شد.

Here are 3 lessons from Obama’s life:

  1. Barack wanted to change the world from a young age, and he almost gave up trying to do so by political means.

  2. With Obama’s popularity growing it wasn’t long before he was running for president and winning.

  3. The Affordable Care Act and the assassination of Osama bin Laden are just two of the many notable events of Obama’s presidency.

Let’s jump right in and see how much we can learn from A Promised Land!

در این بخش 3 درس از زندگی باراک اوباما را مرور می‌کنیم:

  1. باراک از دوران جوانی می‌خواست دنیا را تغییر دهد اما تقریبا از تلاش برای انجام این کار با ابزارهای سیاسی دست کشید.

  2. با افزایش محبوبیت اوباما، مدت زیادی طول نکشید که او برای ریاست جمهوری نامزد شد و پیروز شد.

  3. قانون مراقبت مقرون به صرفه و ترور اسامه بن لادن تنها دو مورد از بسیاری از رویدادهای قابل توجه دوران ریاست جمهوری اوباما هستند.

بیایید وارد کتاب سرزمین موعود شویم و ببینیم چقدر می توانیم از آن یاد بگیریم!

A Promised Land Summary

خلاصه کتاب سرزمین موعود

Lesson 1: If it weren’t for one last-ditch effort, the idealistic Barack Obama may not have ever been president.

درس 1: اگر به خاطر آخرین تلاش وی نبود، باراک اوبامای آرمانگرا ممکن بود هرگز رئیس جمهور نشود.

Barack Hussein Obama grew up in Honolulu with his mom and grandparents. Nobody would expect him to end up in public office, much less be president one day. In his youth, he did drugs and partied, and even his grades were mediocre.

باراک حسین اوباما در هونولولو با مادر و پدربزرگ و مادربزرگش بزرگ شد. هیچ کس انتظار نداشت که او در نهایت وارد مناصب دولتی شود، چه رسد به این که روزی رئیس جمهور شود. در جوانی مواد مخدر مصرف می‌کرد در مهمانی‌ها شرکت می‌کرد و حتی نمراتش هم متوسط ​​بود.

But in his teen years reading became a passion of his. He soon found himself fascinated with political theory and wanted to use his knowledge to solve social and economic issues.

اما در سال‌های نوجوانی مطالعه به یکی از علاقه‌های او تبدیل شد. به زودی خودش را مجذوب نظریه سیاسی یافت و قصد داشت از دانش خود برای حل مسائل اجتماعی و اقتصادی استفاده کند.

After graduating from Columbia, he worked with communities in Chicago to help people adversely affected by the closure of steel plants. While he learned a lot, he wanted more change that could have a real impact on communities. So he went to Harvard Law.

پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه کلمبیا، با انجمن‌هایی در شیکاگو کار کرد تا به افرادی که از تعطیلی کارخانه‌های فولاد آسیب دیده‌اند کمک کند. در حالی که چیزهای زیادی یاد گرفت، می‌خواست تغییرات بیشتری ایجاد کند تا بتواند یک تاثیر واقعی بر جوامع داشته باشد. بنابراین به رشته حقوق هاروارد رفت.

After graduation, he became a state senator and now had a young family. It seemed like he had it all. But he wanted more. So he decided to run for the House of Representatives, despite Michelle’s protesting that he should be around more.

پس از فارغ التحصیلی، سناتور ایالتی شد و اکنون دارای خانواده جوانی بود. به نظر می‌رسید که او همه چیز را دارد. اما باز هم بیشتر می‌خواست. بنابراین، علیرغم اعتراض میشل به این که باید بیشتر در اطراف [خانواده] باشد، تصمیم گرفت برای مجلس نمایندگان نامزد شود.

It was also a bold move considering the opponent was a popular incumbent. He lost by 30 points. At this low point in his life, he reflected on his choices. He had made an arrogant decision to run a nearly impossible race, and worse, he let down his family.

همچنین با توجه به این که حریف وی یک مقام محبوب بود، حرکت جسورانه‌ای به حساب می‌آمد. او با اختلاف 30 امتیاز شکست خورد. در این نقطه پایین زندگی‌اش، به انتخاب‌های خود فکر کرد. او تصمیمی جسورانه برای شرکت در یک رقابت تقریبا غیرممکن گرفته بود و بدتر از آن، خانواده‌اش را هم ناامید کرد.

But for some reason, he couldn’t leave politics completely. He couldn’t let go of his dream of helping Americans of all different political, racial, and socioeconomic backgrounds. So he decided he would give the national office one more try, with Michelle’s approval. They agreed that if it didn’t work, he’d walk away from politics without looking back.

اما به دلایلی، او نتوانست به طور کامل سیاست را ترک کند. او نمی‌توانست رویای خود را برای کمک به آمریکایی‌ها با پیشینه‌های مختلف سیاسی، نژادی و اجتماعی-اقتصادی رها کند. بنابراین با تایید میشل تصمیم گرفت یک بار شانسش را برای ورود به دفتر ملی تلاش کند. آن‌ها توافق کردند که اگر نتیجه‌ای نداشت، باراک بدون نگاه کردن به گذشته از سیاست کنار بکشد.

Lesson 2: As Obama’s popularity skyrocketed, the chances of him becoming president grew.

درس 2: با افزایش محبوبیت اوباما، شانس رئیس جمهور شدن او افزایش یافت.

While he was running for the Senate, some of his speeches became viral on blogs and MySpace. His powerful and persuasive message moved people, and momentum grew. His now-famous speech at the Democratic National Convention would be the last time he could walk into a room unrecognized. Soon after, he won the Senate mandate by a landslide.

زمانی که برای مجلس سنا نامزد می‌شد، برخی از سخنرانی‌های او در وبلاگ‌ها و مای اسپیس (my space) منتشر شد. پیام قدرتمند و متقاعد کننده او مردم را به حرکت درآورد و شتاب [رشد محبوبیتش] افزایش یافت. سخنرانی مشهور وی در کنوانسیون ملی دموکرات‌ها آخرین باری است که وارد اتاقی می‌شود که به رسمیت شناخته نشده است. بلافاصله پس از آن، او با قاطعیت به مجلس سنا رسید.

Inside, however, Barack had a lot of self-doubts, not to mention he wasn’t very experienced yet. The media didn’t seem to take no for an answer. His stance changed when he visited Senator Ted Kennedy. He told Obama that this was his moment, and life doesn’t let us choose when our moment is.

با این حال، باراک در درون خود تردیدهای زیادی داشت، ناگفته نماند که او هنوز خیلی با تجربه نبود. به نظر نمی‌رسید رسانه‌ها پاسخ منفی را قبول کنند. پس از با دیدار سناتور تد کندی، موضع او تغییر کرد. او به اوباما گفت که این لحظه اوست و زندگی به ما اجازه نمی‌دهد انتخاب کنیم چه زمانی قرار است لحظه ما باشد.

When he announced he would be running, people came to see him in droves. But it wouldn’t all be easy. The racial issues were among the worst. Some thought that America wasn’t ready for a black president. Others labeled him as not “black enough” to represent them. Nevertheless, crowds came to see him wherever he went. He realized they had all their hopes and dreams pinned on him, and he constantly worried about disappointing them.

وقتی او اعلام کرد کاندید خواهد شد، مردم دسته دسته به دیدن او آمدند. اما همه چیز اصلا آسان نبود. مسائل نژادی از بدترین مسائل بود. برخی فکر می کردند که آمریکا برای رئیس جمهور سیاه پوست آماده نیست. برخی دیگر او را به عنوان "به اندازه کافی سیاه پوست" نمی‌دانستند که بخواهد آن‌ها (سیاه پوست‌ها) را نمایندگی کند. با این وجود، هر جا که می رفت، جمعیت به دیدن او می آمدند. او متوجه شد که آن‌ها تمام امیدها و رویاهای خود را به او بسته‌اند و از آن پس دائما نگران ناامید کردن آن‌ها بود.

Lesson 3: The assassination of Osama bin Laden and The Affordable Care Act are just two notable accomplishments of Obama’s presidency.

درس 3: ترور اسامه بن لادن و قانون مراقبت مقرون به صرفه تنها دو دستاورد قابل توجه دوران ریاست جمهوری اوباما هستند.

His victory in the 2008 election made history. But he also had some big accomplishments during his two terms. One of the most notable of these was signing the Affordable Care Act into law. But getting it there was an uphill battle.

پیروزی او در انتخابات 2008 تاریخ ساز شد. اما او همچنین در طول دو دوره خود دستاوردهای بزرگی داشت. یکی از قابل توجه‌ترین آن‌ها امضای قانون مراقبت مقرون به صرفه بود. اما به دست آوردن آن یک نبرد سخت بود.

Those from the Right fought tooth and nail against it, worrying about what they called a “government takeover.” Opposition was all over the internet and the Tea Party movement fought against what they called Obamacare.

آن‌هایی که از جناح راست بودند، با چنگ و دندان با آن مبارزه کردند و نگران چیزی بودند که آن را «تسلط دولت» می‌نامیدند. مخالفان سراسر اینترنت را فرا گرفته بودند و جنبش تی پارتی (مهمانی چای) علیه چیزی که اوباماکِیر می‌نامیدند مبارزه کردند.

Obama was worried they couldn’t fight this opposition, but eventually, it narrowly passed, and Obama’s promise to bring healthcare to all Americans was fulfilled. And while it helped many struggling Americans get much-needed coverage, many still weren’t happy because they were still suffering from the recession.

اوباما نگران بود که نتوانند با این اپوزیسیون مبارزه کنند، اما در نهایت، این مخالفت به سختی عبور کرد و وعده اوباما برای ارائه مراقبت‌های بهداشتی به همه آمریکایی‌ها محقق شد. و در حالی که به بسیاری از آمریکایی‌های در حال مبارزه کمک کرد تا پوشش مورد نیاز (لوازم مورد نیاز زندگی) خود را دریافت کنند، بسیاری از آن‌ها هنوز راضی نبودند چرا که همچنان از رکود اقتصادی رنج می‌بردند.

Another impressive accomplishment during Obama’s time in office was the capture of Osama bin Laden, the man behind 9/11. He had been unaccounted for since 2001. Obama made the hunt for bin Laden a top priority because he hated that bin Laden’s freedom was a painful issue for those families affected by 9/11.

یکی دیگر از دستاوردهای چشمگیر در دوران ریاست جمهوری اوباما، دستگیری اسامه بن لادن، مرد پشت حادثه 11 سپتامبر، بود. او از سال 2001 دیگر به حساب نمی‌آمد. اوباما شکار بن لادن را در اولویت اصلی خود قرار داد، زیرا از این که آزادی بن لادن یک موضوع دردناک برای خانواده هایی بود که از 11 سپتامبر آسیب دیده بود، متنفر بود.

In 2010, they had a suspicion they had found bin Laden’s compound in Pakistan. The CIA put a probability of it being where he was at 60-80 percent. Knowing one mistake could ruin the whole thing, he gave the go-ahead on a special ops mission after two years of keeping the secret.

در سال 2010، آنها مشکوک شدند که محل اقامت بن لادن را در پاکستان پیدا کرده‌اند. سازمان سیا حضور او در آن مکان را 60 تا 80 درصد احتمال می‌داد. او با دانستن اینکه یک اشتباه می‌تواند همه چیز را خراب کند، پس از دو سال مخفی کاری، برای انجام یک ماموریت عملیات ویژه، چراغ سبز نشان داد.

It was the first live military action he watched and he was so nervous. But finally, bin Laden was found and killed. The country erupted in cheers at the news and it felt like a victory for everyone, no matter what side they were on. The historic victory marked the first time he didn’t have to sell what he’d done.

این اولین اقدام نظامی زنده‌ای بود که او تماشا کرد و از این بابت خیلی در استرس بود. اما سرانجام بن لادن پیدا شد و به قتل رسید. کشور از این خبر شادی به پا کرد و برای همه، صرف نظر از این که در چه سمتی بودند، یک احساس پیروزی داشت. این پیروزی تاریخی اولین باری بود که او مجبور نبود کارهایی را که انجام داده بود بفروشد (دیگر نیاز به قانع کردن مردم برای این که کاری که انجام داده خوب است، نبود. مردم خودشان با شنیدن خبر خوشحال شدند.)