Sentence-Summary: A Beautiful Mind tells the fascinating story of the mathematical genius, mental illness, and miraculous recovery and success of John Nash Jr.
خلاصه کتاب یک ذهن زیبا در یک جمله: کتاب یک ذهن زیبا (A Beautiful Mind ) داستان جذاب نبوغ ریاضی، بیماری روانی و بهبودی معجزه آسا از آن و موفقیت جان نش جونیور را روایت میکند.
Favorite quote from the author:
Like many people, my first encounter with the fascinating story of John Nash Jr. was when I saw A Beautiful Mind. The movie was very well done, but the story itself was what I found most compelling.
نقل قولی از نویسنده:
مانند بسیاری از مردم، اولین برخورد من با داستان جذاب جان نش جونیور زمانی بود که فیلم یک ذهن زیبا را دیدم. فیلم آن به خوبی ساخته شد، اما به نظرم خود داستان کتاب یک ذهن زیبا نظرم متقاعد کنندهتر بود.
John Nash was brilliant but his antisocial behavior was off-putting to some. Even the colleagues who found him annoying couldn’t deny he was going to make a name for himself, though. Tragically, just as his career was taking off, his behavior became more erratic and obsessive. His world came crashing down after his diagnosis with paranoid schizophrenia.
جان نش بسیار باهوش بود اما رفتار ضداجتماعی او برای برخی آزاردهنده بود. حتی همکارانی که او را آزاردهنده میدانستند، نمیتوانستند انکار کنند که او قرار است نامی برای خودش دست و پا کند. متاسفانه، درست زمانی که حرفه او در حال اوج گیری بود، رفتارش مودی (دمدمی مزاج) و وسواس گونهتر شد. دنیای او پس از تشخیص بیماری اسکیزوفرنی پارانوید به کل به هم ریخت.
The novel A Beautiful Mind chronicles John Nash’s decades-long battle with disease and his recovery. Author Sylvia Nasar brings us into the mind of a brilliant man tortured by his inability to distinguish paranoia from reality.
رمان یک ذهن زیبا (A Beautiful Mind) نبرد چند دهه جان نش با بیماری و بهبودی او را شرح میدهد. نویسنده سیلویا ناسار ما را به ذهن مردی باهوش وارد میکند که به دلیل ناتوانیاش در تشخیص پارانویا از واقعیت، شکنجه شده است.
Here are the 3 most interesting lessons from this book:
John Nash’s mathematical brilliance began at a young age and his graduate work made him a promising up-and-coming academic.
Immense stress contributed to his diagnosis of paranoid schizophrenia that derailed his career and personal life for decades.
Nash’s story ends happily with his recovery and career success.
Are you excited to learn about one of the most influential and intelligent minds of our time? Let’s begin!
در این بخش 3 تا از جالبترین درسهای کتاب یک ذهن زیبا را مرور میکنیم:
نبوغ ریاضی جان نش در سنین جوانی آغاز شد و نحوه فارغ التحصیلیاش او را به یک دانشگاه آیندهدار امیدوارکننده کرد.
استرس بسیار زیاد به اسکیزوفرنی تشخیص او از پارانوئید کمک کرد که برای چندین دهه زندگی حرفهای و شخصیاش را از مسیر خارج کرد.
داستان نش با بهبودی و موفقیت شغلیاش به خوشی به پایان میرسد.
آیا برای آشنایی با یکی از تاثیرگذارترین و باهوش ترین ذهنهای زمان ما هیجان زدهاید؟ بیایید شروع کنیم!
Lesson 1: The world began to see John Nash’s brilliance when he was in graduate school making mathematical breakthroughs.
درس 1: جهان هنگامی شروع به دیدن نبوغ جان نش کرد که او در مقطع کارشناسی ارشد به پیشرفتهای غیرمنتظرهی ریاضی دست یافت.
Like many geniuses, John Nash had some eccentric and reclusive tendencies. But though his parents worried about him socially, he had a gift for thinking about math problems in new and unorthodox ways. Surprisingly, he didn’t show glowing grades in high school math because he would neglect to show his work and just write an answer that he had solved in his head. But in college, his professors were astounded by his methods for solving difficult math problems with ease, and he was accepted to graduate school at Princeton University.
جان نش مانند بسیاری از نابغهها تمایلاتی عجیب و غریب و منزویگونه داشت. اگرچه والدینش از نظر روابط اجتماعی نگرانش بودند، اما او استعدادی داشت که به روشهای جدید و غیرمتعارف (خارج از چارچوب) درباره مسائل ریاضی فکر کند. با کمال تعجب، او نمرات درخشانی در ریاضی دبیرستان از خود نشان نداد، زیرا از نوشتن راهحل خود غافل میشد و فقط پاسخی را که در ذهنش حل کرده بود مینوشت. اما در کالج، استادان وی از روشهایش برای حل آسان مسائل دشوار ریاضی شگفتزده شدند [در نتیجه] او برای تحصیلات تکمیلی در دانشگاه پرینستون پذیرفته شد.
Graduate students formed cliques under different mentoring professors, but Nash preferred to stay a loner, making him not particularly well-liked. But he found his place working under John Neumann, who fathered game theory.
دانشجویان فارغالتحصیل گروههایی را زیر نظر اساتید راهنما تشکیل میدادند، اما نش ترجیح میداد تنها بماند که باعث شد چندان مورد پسند سایرین نباشد. اما او جایگاه خود را با کار کردن زیر نظر جان نویمان، که پدر نظریه بازی بود، به دست آورد.
Game theory is a way to explain human decision making among competing players through mathematical models. Nash expanded Neumann’s theory in his thesis to include games involving more than two players and allowing for cooperation. This crucial step in the development of the theory allowed it to relevant in real-world situations, particularly in economics. Most importantly, his additions to the theory allowed the possibility of mathematically determining human behavior with the possibility of mutual gain. This became known as the Nash equilibrium, which would win him the Nobel Prize, but not until half a century later.
نظریه بازی راهی برای توضیح تصمیم گیری انسانی در بین بازیکنان رقیب از طریق مدلهای ریاضی است. نش نظریه نویمان را در پایاننامه خود گسترش داد تا بازیهایی را که بیش از دو بازیکن را شامل میشود و امکان همکاری را فراهم میکند نیز در بر بگیرد. این گام مهم در توسعه نظریه به آن اجازه داد تا موقعیتهای دنیای واقعی، بهویژه اقتصاد نیز با آن تئوری بازی مرتبط شود. مهمتر از همه، اضافه کردن او به این نظریه امکان تعیین ریاضی رفتار انسان با امکان سود متقابل را هم فراهم کرد. این موضوع به تعادل نش معروف شد که جایزه نوبل را برایش به ارمغان آورد، اما نه تا نیم قرن بعد.
His thesis gave him huge recognition in the mathematics field and landed him a job at MIT. It was there that he met his wife Alicia, and things were looking very promising for the young family.
پایان نامه او به وی شهرت بزرگی در زمینه ریاضیات داد و او را در دانشگاه MIT استخدام کرد. در آنجا بود که با همسرش آلیشیا آشنا شد و همه چیز برای خانواده جوان بسیار امیدوارکننده بود.
Lesson 2: Nash’s diagnosis of schizophrenia came after a stressful time in his career and life.
درس 2: تشخیص بیماری اسکیزوفرنی نش پس از یک دوره استرس زا در حرفه و زندگی وی بود.
When Nash approached the age of 30, he began to be increasingly anxious about not yet receiving tenure and a lack of new mathematical breakthroughs. His anxieties lead him to decide to take on Reimann’s hypothesis, a famously hard unsolved math problem. It was when he was putting all of his energy into this that he found out his wife was pregnant. This was when people noticed his increasingly strange behavior.
هنگامی که نش به سن 30 سالگی نزدیک شد، به طور فزاینده ای شروع به نگرانی در مورد عدم دریافت تصدی شغل خود و فقدان پیشرفتهای جدید ریاضی کرد. نگرانیهای او باعث میشود تصمیم بگیرد تا روی فرضیه رایمان را که یک مسئله ریاضی حلنشده معروف است، کار کند. زمانی متوجه باردار شدن همسرش شد که تمام انرژی خود را صرف این کار (حل مسئله رایمان) میکرد. همین هنگام بود که مردم متوجه رفتارهای عجیب او شدند.
Accusing his colleagues of looking through his trash to see his work on the hypothesis became common for Nash. He began to believe aliens were trying to ruin his career and they were sending secret messages through the paper. Turning down a professorship at the University of Chicago because he was “Emperor of Antarctica,” it was obvious that Nash was in deep.
متهم کردن همکارانش به بررسی سطل زبالههای او برای دیدن کارش بر روی این فرضیه، امری رایج برای نش شد. او شروع کرد به این باور که بیگانگان تلاش میکنند حرفه او را خراب کنند و پیامهای مخفیانهای را از طریق روزنامه ارسال میکنند. با نپذیرفتن کرسی استادی در دانشگاه شیکاگو به دلیل این که او «امپراتور قطب جنوب»است، آشکار بود که نش در اعماق افکار خود قرار داشت.
The tipping point for Alicia came when he went to Washington, DC, in the middle of the night to give letters to embassies explaining there was an imminent world government. She had him committed to a psychiatric hospital, where he was diagnosed with paranoid schizophrenia. Nash was treated and given the clear, but it was soon apparent he fabricated this to leave. He wandered to Europe to convince the embassies of his world government but eventually was deported.
نقطه اوج آلیشیا (همسر نش) زمانی بود که نش در نیمه شب به واشنگتن دی سی رفت تا به سفارتخانهها نامهای با این توضیح برساند که یک دولت جهانی قریب الوقوع وجود دارد. آلیشیا او را در یک بیمارستان روانی بستری کرد و در آنجا تشخیص داده شد که نش مبتلا به اسکیزوفرنی پارانوئید است. نش تحت درمان قرار گرفت و روشن شد (متوجه توهم شد)، اما به زودی مشخص شد که او این کار را کرده تا بیمارستان روانی را ترک کند. او در اروپا سرگردان شد تا سفارتخانههای دولت جهانی خود را متقاعد کند، اما در نهایت دیپورت شد.
Nash saw things get worse with his income source gone and Alicia filing for divorce. Living with his family for only a short time, he soon went back to an institution.
نش دید که با از بین رفتن منبع درآمدش و درخواست طلاق، اوضاع بدتر شده است. او تنها برای مدت کوتاهی با خانواده خود زندگی کرد و خیلی زود به یک موسسه بازگشت.
Lesson 3: His tragic story turned around when he made a seemingly unbelievable recovery and he finally was able to have success.
درس 3: داستان غم انگیز او زمانی عوض شد که او بهبودی ظاهرا باورنکردنی به دست آورد و سرانجام توانست به موفقیت برسد.
To most everyone around him, all seemed lost. But in a miraculous turn of events, he began to recover.
برای اکثر اطرافیانش، نش به نظر کاملا در خود گم شده بود. اما در یک چرخش معجزه آسا، او شروع به بهبودی کرد.
It happened slowly, but the schizophrenia began to subside. By the late 1980’s, people at Princeton saw his research was real math rather than incomprehensible equations. Nash himself said that he began to realize that though his paranoid thoughts were still tormenting him, he could reject them now.
این بهبودی به آرامی اتفاق افتاد، اما اسکیزوفرنی شروع به فروکش کرد. در اواخر دهه 1980، مردم پرینستون مشاهده کردند که تحقیقات ریاضی او کاملا واقعی بود تا این که معادلات [به خاطر بیماری] غیر قابل درک باشد. خود نش گفت که گرچه افکار پارانوید هنوز او را عذاب میدهد، اما اکنون می تواند آنها را رد کند و نادیده بگیرد.
More wonderful for Nash still, he was finally getting recognition for his contribution to game theory by receiving the Nobel Prize in Economics. After around 30 years away from academia, the invitation came for him to be a professor at Princeton.
برای نش بسیار شگفتانگیزتر این بود که به خاطر سهمش در نظریه بازیها در نهایت با دریافت جایزه نوبل اقتصاد، شناخته شد. پس از حدود 30 سال دوری از دانشگاه، از او دعوت شد تا استاد دانشگاه پرینستون شود.
He spent his remaining years reconnecting with family and friends he had estranged and reacquainted himself with Alicia. They remarried in 2001, and they lived out their lives together.
او سالهای باقیمانده خود را صرف ارتباط مجدد با خانواده و دوستانی کرد که از او جدا شده بود و همینطور دوباره با آلیشیا آشنا شد. آنها در سال 2001 دوباره ازدواج کردند و زندگی مشترک خود را سپری کردند.
A Beautiful Mind Review
What a story! A Beautiful Mind is a great read, especially if you’ve seen the movie. I enjoy math and it’s fascinating to learn more about Nash’s contributions to the field and the struggles with mental illness he had along the way.
مرور کتاب یک ذهن زیبا
عجب داستانی! کتاب یک ذهن زیبا A Beautiful Mind یک مطالعه عالی است، به خصوص اگر فیلم را دیده باشید. من از ریاضیات لذت میبرم همینطور دانستن بیشتر در مورد کمکهای نش به این رشته و مبارزه با بیماری روانی که در طول مسیر داشت بسیار جذاب است.