Sentence-Summary: The Double Helix tells the story of the discovery of DNA, which is one of the most significant scientific findings in all of history, by explaining the rivalries, struggles of the prideful scientific community to work together, and other roadblocks that James Watson had on the way to making the breakthrough of a lifetime that would change his life and the entire world.
خلاصه کتاب دو گانه مارپیچ در یک جمله: کتاب دوگانه مارپیچ داستان کشف DNA را که یکی از مهمترین یافتههای علمی در تمام تاریخ است، با توضیح رقابتها، مبارزات افتخار آمیز جامعه علمی برای همکاری با یکدیگر و سایر موانعی که جیمز واتسون در راه دستیابی به موفقیتی که زندگی او و کل جهان را تغییر داد، وجود داشت، روایت می کند.
Favorite quote from the author:
When Charles Darwin proposed that all living things are related, and certain traits are passed down among species, he didn’t know-how. That’s because he wrote the groundbreaking Origin of Species. We didn’t know how exactly genes were passed on.
نقل قولی از نویسنده:
وقتی چارلز داروین این موضوع را مطرح کرد که همه موجودات زنده به هم مرتبط هستند و صفات خاصی در بین گونهها منتقل میشود، او نمیدانست چگونه این ارتباط و انتقال صورت میگیرد. به همین دلیل است که او کتاب پیشگامانه "منشا گونهها یا خاستگاه گونهها (Origin of Species)" را نوشت. ما نمیدانستیم که ژنها دقیقا چگونه منتقل میشوند.
All of this changed with the revolutionary discovery of the structure of DNA. Darwin was true, after all. This results in unlocked so many more mysteries of science. Making it one of the greatest scientific discoveries of all time.
همه اینها با کشف انقلابی ساختار DNA تغییر کرد. به هر حال داروین حقیقت را میگفت. این کشف منجر به باز شدن بسیاری از اسرار علم میشود. و آن را تبدیل به یکی از بزرگترین اکتشافات علمی تمام دوران میکنند.
Have you ever been curious about how it all went down? In The Double Helix: A Personal Account of the Discovery of the Structure of DNA, we hear the story from none other than one of the two scientists who made the breakthrough: James Watson. He tells a surprising story of rivalries and oversized egos among scientists and how two ambitious, unexpected young researchers could unlock the mystery of DNA.
آیا تا به حال کنجکاو شدهاید که چگونه همه اینها اتفاق افتاده است؟ ما در کتاب دوگانه مارپیچ: حساب شخصی از کشف ساختار DNA ، داستان را از زبان کسی نمیشنویم به جز یکی از دو دانشمندی که به موفقیت کشف راز دی ان ای دست یافتند: آقای جیمز واتسون. او داستان غافلگیرکنندهای از رقابتها و غرور بیش از حد بزرگ بین دانشمندان روایت میکند و درباره این که چگونه دو محقق جوان جاهطلب که از آنها انتظار نمیرفت، توانستند راز DNA را کشف کنند.
Here’s a summary of the book in just 3 lessons:
Our recent advancements in our understanding of DNA began with a team of chemists in the 1950s named James Watson and Francis Crick.
Things got tough as they competed with others that were also studying DNA.
Through perseverance and errors of their competition, Watson and Crick made breakthroughs in the study of genetics that won them a Nobel Prize.
Let’s get right into it and start learning!
در خلاصه کتاب دوگانه مارپیچ 3 درس مهم را بررسی میکنیم:
پیشرفتهای اخیرمان در درک ما از DNA با تیمی از شیمیدانان در دهه 1950 به نامهای جیمز واتسون و فرانسیس کریک آغاز شد.
وقتی با کسانی که آنها هم روی موضوع DNA مطالعه میکردند رقابت کردند، اوضاع سخت شد.
واتسون و کریک از طریق پشتکار و خطاهای ناشی از رقابت خود به پیشرفتهایی در مطالعه ژنتیک دست یافتند که جایزه نوبل را برایشان به ارمغان آورد.
بیایید وارد این کتاب شده و شروع به یادگیری کنیم.
Lesson 1: Chemists James Watson and Francis Crick’s DNA research in the 50s was the foundation for our current understanding of genetics.
درس 1: تحقیقات DNA شیمیدانان جیمز واتسون و فرانسیس کریک در دهه 50 پایه و اساس درک فعلی ما از ژنتیک بود.
We know that DNA is a molecule made up of two strands. We also called that double helix. It contains all of our genetic information. It is a huge part of science today, and we are learning more and more about the human genome every day. But back in the 1950s, no one cared much about DNA or understood its purpose.
می دانیم که DNA مولکولی است که از دو رشته تشکیل شده است. که همچنین آن را مارپیچ دوگانه نامیدیم. این شامل تمام اطلاعات ژنتیکی ما است. امروزه بخش عظیمی از علم مدرن است و ما هر روز بیشتر و بیشتر در مورد ژنوم انسان میآموزیم. اما در دهه 1950، هیچ کس چندان به DNA اهمیت نمیداد یا هدف آن را درک نمیکرد.
We all know that genes are passed down. However, scientists didn’t really care about how this happened. Because DNA appeared relatively simple, researchers didn’t think it could do something as important as to hold genetic information. Chemists and physicists were interested in it but didn’t consider its link to genetics.
همه ما می دانیم که ژنها منتقل میشوند. با این حال، دانشمندان واقعا به چگونگی این اتفاق (انتقال ژن) اهمیت ندادند. از آنجایی که DNA نسبتا ساده به نظر میرسید، محققان فکر نمیکردند که [مولکولهای DNA] بتوانند کاری به اندازه نگهداری اطلاعات ژنتیکی انجام دهند. شیمیدانان و فیزیکدانان به موضوع آن علاقه داشتند اما ارتباط آن با ژنتیک را در نظر نمیگرفتند.
X-Ray crystallography is the only way to see DNA at the time. A Professor of Indiana University, Prof. Salvador Luria studied viruses. He needed to use the technique, but he wasn’t interested in learning how. So he sends Watson, a PhD student, to go to Europe and learn for him.
کریستالوگرافی اشعه ایکس تنها راه برای دیدن DNA در آن زمان است. پروفسور سالوادور لوریا، استاد دانشگاه ایندیانا، ویروسها را مورد مطالعه قرار داد. او نیاز داشت که از این تکنیک [ژنتیک] استفاده کند، اما علاقهای به یادگیری چگونگی آن نداشت. بنابراین او واتسون، دانشجوی دکترا را میفرستد تا به اروپا برود و از طرف او یاد بگیرد.
In Europe, he went to a conference to learn about the technique and was fascinated when he learned that DNA was likely a very regular, simple shape. He thought it was a puzzle he could solve. So he transferred to work under the founding father of X-Ray crystallography, Sir Lawrence Bragg, to learn more.
در اروپا، او برای آشنایی با این تکنیک به یک کنفرانس رفت و وقتی فهمید که DNA احتمالا شکلی بسیار منظم و ساده است، مجذوب آن شد. او فکر میکرد این معمایی است که میتواند حل کند. بنابراین او برای کسب اطلاعات بیشتر به کار زیر نظر پدر موسس کریستالوگرافی اشعه ایکس، سر لارنس براگ، منتقل شد.
It was here at Cambridge University where he met 34-year-old physicist Francis Crick. He was immediately drawn to Crick due to his intelligence. Not to mention that he shared the same belief about the importance of DN. So the two quickly started working together to figure out what exactly the molecule did.
در دانشگاه کمبریج بود که او با فیزیکدان 34 ساله فرانسیس کریک ملاقات کرد. او بلافاصله به دلیل هوشی که داشت به سمت کریک کشیده شد. ناگفته نماند که او نیز در مورد اهمیت DNA همین عقیده را داشت. بنابراین هر دو به سرعت شروع به کار با هم کردند تا بفهمند این مولکول دی ان ای دقیقا چه کاری انجام میدهد.
Lesson 2: Things got tough as they competed with others that were also studying DNA.
درس 2: با رقابت آنها با افراد دیگری که روی موضوع DNA مطالعه میکردند، اوضاع سخت شد.
But they soon found out they weren’t the only ones interested in DNA. Maurice Wilkins, the scientist whose conference speech inspired Watson to look at DNA in the first place, was hard at work looking at the molecule too.
اما به زودی متوجه شدند که آنها تنها کسانی نیستند که به موضوع DNA علاقهمند هستند. موریس ویلکینز، دانشمندی که سخنرانی کنفرانسش برای بررسی DNA در وهله اول برای واتسون الهام بخش بود، به سختی مشغول بررسی این مولکول بود.
Wilkins was pretty new at X-ray crystallography. He had the help of his assistant Rosalind Franklin, who was good at it. Franklin considered Wilkins more of a colleague than a boss. She also had her own interest in looking at DNA. Which resulted in their strained relationship.
ویلکینز در کریستالوگرافی اشعه ایکس بسیار تازه کار بود. او از دستیارش روزالیند فرانکلین کمک گرفت که در این کار مهارت داشت. فرانکلین ویلکینز را بیشتر یک همکار میدانست تا یک رئیس. او نیز علاقه خاص خود را به بررسی DNA داشت که منجر به تیرگی روابط آنها شد.
Wilkins didn’t show interest in studying DNA that made Crick frustrated at him. When he became the lead researcher on the molecule, they had to keep their distance from him.
ویلکینز علاقهای به مطالعه DNA نشان نداد که باعث شد کریک از او ناامید شود. وقتی او محقق اصلی روی مطالعه این مولکول شد، مجبور شدند از او فاصله بگیرند.
Linus Pauling of the California Institute of Technology was a famous chemist. They believed that he was looking to win a Nobel Prize, too. He is interested in studying DNA. To the point that he asked Wilkins for a copy of his DNA photograph. However, Wilkins purposely gave him the photo.
لینوس پاولینگ از موسسه فناوری کالیفرنیا شیمیدان مشهوری بود. آنها معتقد بودند که او نیز به دنبال دریافت جایزه نوبل است. او نیز به مطالعه DNA علاقهمند است. تا جایی که از ویلکینز کپی عکس DNA اش را خواست. با این حال، ویلکینز عمدا این عکس را به او داد.
Between these two established scientists, Watson and Crick lost hope they would discover DNA’s structure first, but they didn’t give up. They began to use what they knew from the competing scientists.
بین این دو دانشمند تثبیت شده [برای تحقیق روی دی ان ای] واتسون و کریک امیدشان را برای این که ابتدا ساختار DNA را کشف کنند، از دست دادند اما تسلیم نشدند. آنها شروع به استفاده از آنچه دانشمندان رقیب میدانستند، کردند.
They used Pauling’s technique of building a large 3D model, something the English community frowned on. Crock had watched Franklin make measurements with her X-rays and used this information to deduce it had a helical structure.
آنها از تکنیک پاولینگ برای ساخت یک مدل سه بعدی بزرگ استفاده کردند، چیزی که جامعه انگلیسی با آن مخالف بود. کراک، فرانکلین را که با اشعه ایکس خود اندازهگیری میکرد را تماشا کرده بود و از این اطلاعات برای استنباط ساختار مارپیچ استفاده کرد.
But when Franklin and Wilkins came to see their model, they criticized them for getting her measurements wrong. Then they fixed the measurements and showed the researcher director Sir. Lawrence Bragg criticized their method for building models and called them childish.
اما وقتی فرانکلین و ویلکینز برای دیدن مدل خود آمدند، از آنها برای این که اندازهگیریهای او را اشتباه انجام دادند، انتقاد کردند. سپس اندازه گیریها را درست کردند و به مدیر محقق آقای لارنس براگ نشان دادند، او نیز از روش آنها برای ساخت مدل انتقاد کرد و آن را کودکانه خواند.
Soon after, Sir Bragg shut down their research. Watson was told to go back to studying viruses. While Crick was told, he’d probably need to find a job somewhere else.
اندکی بعد، آقای براگ تحقیقات خود را تعطیل کرد. به واتسون گفته شد که به مطالعه ویروسها برگردد. در حالی که به کریک گفته شد، احتمالا باید در جای دیگری دنبال شغل بگردد.
Lesson 3: Watson and Crick persevered through difficulties, and their breakthroughs in genetics won them a Nobel Prize.
درس 3: واتسون و کریک در مقابل مشکلات مقاومت کردند و پیشرفتهایشان در ژنتیک باعث شد جایزه نوبل دریافت کنند.
Surprisingly, even these roadblocks didn’t stop the determined scientists. During a year-long break from DNA study, they worked at Cambridge that made Sir Bragg happy enough to keep them.
با کمال تعجب، حتی این موانع هم مانع دانشمندان مصمم نشد. در خلال یک وقفه یک ساله از مطالعه DNA، آنها در کمبریج شروع به کار کردند که در نهایت باعث شد آقای براگ به اندازه کافی از این که شغلشان را حفظ کرده است، خوشحال شود.
When Watson and Crick came across a manuscript from Linus Pauling that showed his attempt at describing DNA’s structure, they rekindled their intense interest in it. Most importantly, they noticed that Paulings had made a big, college-level mistake in his research.
وقتی واتسون و کریک به دست نوشتهای از لینوس پاولینگ برخورد کردند که تلاشش را برای توصیف ساختار DNA نشان میداد، بار دیگر علاقه شدید خود را به موضوع دی ان ای برانگیختند. مهمتر از همه، آنها متوجه شدند که پاولینگ در تحقیقات خود اشتباه بزرگی در سطح دانشگاه مرتکب شده است.
When they presented Sir Bragg with their manuscript findings, he decided he would let them study it again. They all knew that Pauling’s mistake was going to be a huge embarrassment. If they didn’t act quickly, he would fix it and take all of the glory.
وقتی آنها یافتههای دست نوشته خود را به آقای براگ ارائه کردند، او تصمیم گرفت به آنها اجازه دهد دوباره آن را مطالعه کنند. همه آنها میدانستند که اشتباه پاولینگ مایه شرمساری بزرگی خواهد بود. اگر آنها سریع عمل نمیکردند، او آن را درست میکرد و تمام افتخار نصیب خودش میشد.
Interestingly, Watson followed a hunch that he believed DNA would have two helices. This is because things in nature usually come in twos. Like others had done, he built it out of the 4 amino acid bases. However, the chemistry book he copied the molecules’ structures from had an error. Lucky for them, world-renowned chemist Jerry Donohue was there to fix the error that could have devastated their work.
جالب اینجاست که واتسون تصویری را دنبال میکرد که معتقد بود DNA دو مارپیچ دارد. این به این دلیل است که چیزهای موجود در طبیعت معمولا دوتایی به وجود میآیند. مانند دیگران، او نیز آن را از 4 پایه آمینو اسید ساخت. با این حال، کتاب شیمی که او ساختار مولکولها را از آن کپی کرده بود، دارای خطا بود. با خوششانسی آنها، شیمیدان مشهور جهانی جری دانوهو آنجا بود تا خطایی را که میتوانست کار آنها را خراب کند، برطرف کند.
As he connected the amino acids across each strand, he found that they came together at an even length, creating something like a twisting ladder. Mesmerized by it, they finally understood how this structure could help pass on genetic information flawlessly.
همانطور که آمینو اسیدها را در هر رشته به هم وصل میکرد، متوجه شد که آنها در طول یکسانی به هم میرسند و چیزی شبیه یک نردبان پیچشی ایجاد میکنند. آنها که مسحور آن شدند، سرانجام فهمیدند که چگونه این ساختار میتواند به انتقال بیعیب و نقص اطلاعات ژنتیکی کمک کند.
Remarkably, Wilkins, Franklin, and Paulings didn’t show resentment at not reaching the discovery first. Wilkins’ model was finished only two days later.
این که ویلکینز، فرانکلین و پائولینگز از نرسیدن به کشف اولیه ناراحتی نشان ندادند نکته قابل توجه این داستان است. مدل ویلکینز تنها دو روز بعد کامل شد.
Watson and Crick received the Noble Prize. They also made sure to acknowledge the contributions of the scientists who helped them along the way.
واتسون و کریک جایزه نوبل را دریافت کردند. آنها همچنین از مشارکت دانشمندانی که در این راه به آنها کمک کردند، قدردانی کردند.
The Double Helix Review
Honestly, I thought this would be more about DNA science instead of history, but it was still pretty interesting. The Double Helix taught me a lot of things I had no idea about, which I liked. I do still wish there was more science in it, though.
مرور کتاب دوگانه مارپیچ
صادقانه بگویم، فکر میکردم کتاب دوگانه مارپیچ بیشتر درباره علم DNA باشد به جای این که به تاریخ آن بپردازد. اما همچنان بسیار جالب کتاب جالبی است. کتاب دوگانه مارپیچ چیزهای زیادی به من آموخت که اصلا در مورد آنها فکر نمیکردم و از طرفی به آنها علاقه داشتم. با این حال، من هنوز هم آرزو میکنم کاش علم بیشتری در آن وجود داشت.