Sentence-Summary: The Man Who Fed The World is the biography of Dr. Norman Borlaug, Nobel Peace Prize laureate and US national hero, who saved over a billion lives by dedicating his own to ending world hunger and leading the green revolution, which helped get agriculture to a point where it can feed the world.
خلاصه کتاب مردی که جهان را تغذیه کرد در یک جمله: کتاب مردی که جهان را تغذیه کرد زندگینامه دکتر نورمن بورلاگ، برنده جایزه صلح نوبل و قهرمان ملی ایالات متحده است که با وقف جان خود برای پایان دادن به گرسنگی در جهان و رهبری انقلاب سبز که کمک کرد کشاورزی به نقطهای برسد که بتواند دنیا را تغذیه کند، جان بیش از یک میلیارد نفر را نجات داد.
Favorite quote from the author:
Here’s a man I’m sure you’ve never heard of before, yet who has saved more lives than probably anyone in the history of mankind: Dr. Norman Borlaug. Borlaug was born in 1914 in Iowa, in the United States, grew up in a rural setting and from 1930 onwards, dedicated his entire life to one cause: ending world hunger.
نقل قولی از نویسنده:
اینجا درباره مردی صحبت میکنیم که مطمئنم قبلا هرگز نامش را نشنیدهاید، با این حال او کسی است که بیش از هر کسی در تاریخ بشریت جان انسانها را نجات داده است: دکتر نورمن بورلاگ. بورلاگ در سال 1914 در آیووا در ایالات متحده متولد شد، در یک محیط روستایی بزرگ شد و از سال 1930 به بعد، تمام زندگی خود را وقف یک هدف کرد: پایان دادن به گرسنگی در جهان.
Having learned what hunger feels like first hand, as his family was poor, and immensely valuing hard, practical work, helping others and education, he was perfectly suited for this mission. Between 1930 and 1970, he led what would later be called the green revolution, a number of research and development projects to transfer agricultural technology to developing countries, in order to allow them to increase their crop yield and feed their population.
این که گرسنگی چه احساسی دارد، برایش آشنا بود، از آنجا که خانوادهاش فقیر بودند و به کارهای سخت و عملی، کمک به دیگران و آموزش ارزش بسیاری قائل بودند، او برای انجام این ماموریت کاملا مناسب بود. بین سالهای 1930 و 1970 او آنچه را که بعدها انقلاب سبز نامید، رهبری کرد و تعدادی از پروژههای تحقیق و توسعه برای انتقال فنآوری کشاورزی به کشورهای در حال توسعه انجام داد تا به آنها اجازه دهد عمل برداشت محصولات را افزایش داده و جمعیت خود را تغذیه کنند.
In hindsight, Borlaug’s been credited with saving at least one billion (!) lives – that’s every single person on Facebook in October 2012 – and received the Nobel Peace Prize for his work.
با نگاهی به گذشته، بورلاگ با نجات حداقل یک میلیارد (!) زندگی - جمعیت هر فرد در فیس بوک در اکتبر 2012 - اعتبار داشته و جایزه صلح نوبل را برای کار خود دریافت کرده است.
When I found out Leon Hesser‘s The Man Who Fed The World was one of Bill Gates’s favorites, I had to dig deeper. I think the lessons you can draw from such a man’s life go far beyond biology or charity and will help anyone succeed in their cause.
Here are my top 3:
Ship now, perfect later.
Get your hands dirty.
Show, don’t tell.
Ready to learn from an Iowan farmer with the brain of a scientist and a heart of gold? Here comes the man who fed the world!
وقتی فهمیدم فیلم «مردی که دنیا را تغذیه میکند» اثر لئون هسر یکی از آثار مورد علاقه بیل گیتس است، مجبور شدم عمیقتر وارد آن شوم. فکر میکنم درسهایی که میتوانید از زندگی چنین مردی بگیرید، بسیار فراتر از زیستشناسی یا خیریه است و به هر کسی کمک میکند تا در هدف خود موفق شود.
در اینجا سه درس را مرور میکنیم:
الان ایده را تحویل بده، بعدا کامل کن.
دستان خود را کثیف کنید (خودتان وارد عمل شوید).
نشان بده، توضیح نده.
آماده یادگیری از یک کشاورز آیوایی با مغز یک دانشمند و قلبی از طلا هستید؟ برویم کتاب مردی که جهان را تغذیه کرد مرور کنیم.
Lesson 1: Ship a solution now, perfect it later.
درس 1: اکنون یک راه حل ارسال کنید، بعدا آن را کامل کنید.
Scientists, almost by definition, love to dabble. They theorize, hypothesize, ponder, think and strategize, and try to come up with incremental improvements to existing ideas. This extensive cycling within the scientific method is important, but when it comes to solving such an immediate threat as world hunger, well, as Borlaug would say: “You can’t eat potential.”
دانشمندان تقریبا بر اساس تعریف، عاشق دست و پا زدن (کار تفریحی) هستند. آنها نظریهپردازی میکنند، فرضیهسازی میکنند، فکر و استراتژی سازی میکنند و با بهبودهای تدریجی تلاش میکنند به ایدههای موجود دست یابند. این چرخه گسترده با روش علمی مهم است، اما وقتی نوبت به حل فوری یک تهدید بزرگ مانند گرسنگی جهانی میرسد، خب، همانطور که بورلاگ میگوید: "شما نمیتوانید استعداد را بخورید."
That’s why he always pushed to get new farming techniques and higher-yielding crop seeds into the hands of farmers as fast as possible, even if they weren’t perfect. Hunger doesn’t wait for anyone, so the only way to fight it was to launch imperfect solutions.
به همین دلیل است که او همیشه تلاش میکرد تا تکنیکهای جدید کشاورزی و دانههای محصول با عملکرد بالاتر را در سریعترین زمان ممکن به دست کشاورزان برساند، حتی اگر کامل نباشند. گرسنگی منتظر کسی نمیماند، بنابراین تنها راه مبارزه با آن، راهحلهای ناقص بود.
For example in India, small-scale farmers were stuck in their traditions, making government incentives to use new seeds necessary, as well as companies offering free fertilizer at the right time – so Borlaug pushed hard for both of these things, fully aware that he’d come up with better seeds in the future.
به عنوان مثال در هند، کشاورزان در محیطهای کوچک در سنتهای خود گیر کرده و در دولت برای استفاده ضروری از بذرهای جدید ایجاد انگیزه میکردند، همانطور که شرکتهایی که کود رایگان را در زمان مناسب ارائه میکردند - بنابراین بورلاگ برای هر دوی این موارد سخت تلاش کرد و کاملا آگاه بود که در آینده حتی دانههای بهتری پیدا خواهند کرد.
Look at your own life. How many times have you published, launched or handed in something that you didn’t think was perfect at the time and actually regretted it? Chances are, in most cases you were glad you did release it, as there was plenty of time to improve it later.
به زندگی خودتان نگاه کنید. چند بار چیزی را منتشر کردهاید، راهاندازی کردهاید یا در ایجاد آن کمک کردید، چیزی که در آن زمان فکر نمیکردید کامل باشد و واقعا از انجام آن پشیمان شدید؟ به احتمال زیاد، در بیشتر موارد از این که آن ایده را اجرا کردید خوشحال بودید، زیرا بعدا زمان زیادی برای بهبود آن وجود داشت.
Lesson 2: If you want to be respected and really make a difference, you have to get your hands dirty and do it yourself.
درس 2: اگر میخواهید مورد احترام قرار بگیرید و واقعاً تغییر ایجاد کنید، باید دستان خود را کثیف کنید و خودتان این کار را انجام دهید.
How would you feel if I suddenly walked into your office tomorrow morning and tell you how you can do your job better? “Keep your folders here, save some time by batching email processing there, and oh, about your browser…”
اگر فردا صبح ناگهان وارد دفتر شما شوم و به شما بگویم چگونه میتوانید کار خود را بهتر انجام دهید، چه احساسی خواهید داشت؟ «پوشههای خود را اینجا نگه دارید، با پردازش ایمیلها در زمان خود صرفهجویی کنید، و در مورد مرورگر خود…»
You’d probably tell me to shut up and show me the door – and rightfully so! If I haven’t earned your respect, why would you listen to me?
احتمالاً به من میگویید که دهانت را ببند و سپس راه خروج را نشانم میدهید- و حق هم دارید! اگر احترام شما را به دست نیاوردم، چرا به حرف من گوش دهید؟
To all the farmers Borlaug worked with, he advocated that they go on a farm, work there and get their hands dirty. Otherwise, how could they possibly understand agriculture, learn the language of farmers and earn the right to talk to them? Doing the hard work of a farmer themselves is the only way for scientists’ later advice to be accepted.
بورلاگ به تمام کشاورزانی که با او کار میکردند گوشزد میکرد که به یک مزرعه بروند، در آنجا کار کنند و دستهایشان را کثیف کنند (دست به کار شوند). در غیر این صورت، چگونه میتوانستند کشاورزی را درک کنند، زبان کشاورزان را بیاموزند و حق صحبت با آنها را به دست آورند؟ انجام کار سخت یک کشاورز تنها راهی است که باعث میشود توصیههای بعدی دانشمندان پذیرفته شود.
This is true for any field, really. If you want the respect of a community and really make a difference in it, don’t sit around and hand out advice based on information, go do shit, learn, put in the work and then share what works.
این کار واقعا در هر زمینهای صدق میکند. اگر احترام یک جامعه را میخواهید و واقعا قرار است در آن تفاوت ایجاد کنید، یکجا ننشینید و بر اساس اطلاعات نصیحت کنید، بروید کاری انجام دهید، یاد بگیرید، کار را انجام دهید و سپس آنچه را که جواب میدهد به اشتراک بگذارید.
Lesson 3: Don’t tell people what you’re going to do for them. Show them. At the very least, do both.
درس 3: به مردم نگویید که قرار است چه کاری برای آنها انجام دهید. به آنها نشان دهید. حداقل هر دو را انجام دهید.
Actually doing stuff has another advantage: you can let your results speak for themselves. In Borlaug’s case, changing an entire country’s agricultural behavior would always need the support of the government – but a government is hard to convince.
در واقع انجام کارها مزیت دیگری نیز دارد: میتوانید اجازه دهید خودِ نتایج صحبت کنند. در مورد بورلاگ، تغییر رفتار کشاورزی کل کشور همیشه به حمایت دولت نیاز دارد – اما متقاعد کردن یک دولت کار سختی است.
Instead of just telling them how his new crops could improve yield or why using chemical fertilizer was a necessary step to take, he showed them the results of his previous experiments in other countries.
او به جای اینکه فقط به آنها توضیح دهد چگونه محصولات جدیدش میتوانند عملکرد [کشاورزی] را بهبود بخشند یا این که چرا استفاده از کود شیمیایی گامی ضروری خواهد بود، نتایج آزمایشهای قبلی خود در کشورهای دیگر را به آنها نشان داد.
He didn’t argue with the Indian government about the amount of fertilizer they needed to use – he showed them how much yield highly fertilized fields in Pakistan brought and let the numbers do the talking. Similarly, he always took in young, inexperienced, local scientists, gave them a ton of responsibility and groomed them from the ground up to go on to change their countries, like in Mexico, where one of his students later became the head of the Mexican agricultural research program.
او با دولت هند در مورد مقدار کود مورد نیاز آنها بحث نکرد - بلکه به آنها نشان داد که مزارع بیشتر بارور شده در پاکستان چقدر بازده به ارمغان میآورند و اجازه داد که اعداد و ارقام صحبت کنند. به همین ترتیب، او همیشه دانشمندان جوان، بیتجربه و محلی را جذب میکرد، مسئولیتهای زیادی به آنها میسپرد و آنها را از پایه اصلاح میکرد تا کشورشان را تغییر دهند، مانند انجان همین کار در مکزیک، جایی که یکی از شاگردانش بعدها مسئول برنامه تحقیقات کشاورزی مکزیکی شد.
Stop thinking. Get out there, do the work, get the results, and use those to help people. There’s nothing more convincing than that.
دست از فکر کردن بردارید بیرون بروید، کار را انجام دهید، نتایج را به دست آورید و از آنها برای کمک به مردم استفاده کنید. هیچ چیز قانع کنندهتر از این نیست.
The Man Who Fed The World Review
Norman Borlaug, The Man Who Fed The World, lived to be 95 years old. He worked hard and tirelessly to end world hunger, day-in and day-out, every single day of those 95 years. That’s 34,675 days of hustle. You and I might have a lot less than that, yet we’re here, reading (and in my case writing) this post. If there’s only one thing to learn from Dr. Norman Borlaug, it’s this: It’s time to do.
مرور کتاب مردی که جهان را تغذیه کرد
نورمن بورلاگ، مردی که جهان را تغذیه کرد، 95 سال عمر کرد. او سخت و خستگی ناپذیر برای پایان دادن به گرسنگی جهان، هر روز و هر روز در این 95 سال تلاش کرد. این مجموعا 34675 روز کاری است. من و شما ممکن است خیلی کمتر از آن [وقت] گذاشته باشیم، اما ما اینجا هستیم و این پست را میخوانیم (و من که مینویسم). اگر فقط یک چیز برای یادگیری از دکتر نورمن بورلاگ وجود دارد، این جمله خواهد بود: زمان انجام آن فرا رسیده است.