Business Adventures Summary
خلاصه کتاب ماجراهای کسبوکار
1-Sentence-Summary: Business Adventures will teach you how to run a company, invest in the stock market, change jobs, and many other things by sharing some of the most interesting experiences that big companies and their leaders have had over the last century.
خلاصه کتاب ماجراهای کسبوکار در یک جمله: کتاب Business Adventures با به اشتراک گذاشتن برخی از جالبترین تجربیاتی که شرکتهای بزرگ و رهبران آنها در قرن گذشته داشتهاند، به شما یاد میدهد که چگونه یک شرکت را اداره کنید، در بازار سهام سرمایهگذاری کنید، شغل خود را تغییر دهید و بسیاری چیزهای دیگر.
Favorite quote from the author:
نقلقول مورد علاقه نویسنده:
What would you say the most influential business events have been throughout the last century? Do you think of the ugliest car to launch as one? Or maybe you consider the fall of the Piggly Wiggly supermarket chain to be of significance.
به نظر شما تاثیرگذارترین رویدادهای تجاری در طول قرن گذشته چه بوده است؟ آیا به زشتترین خودرویی که عرضه میشود فکر میکنید؟ یا شاید سقوط سوپرمارکتهای زنجیرهای پیگلی ویگلی را مهم میدانید.
Whether you’ve heard of them or not, these are among the most meaningful recent business happenings. It’s developments like these that put an end to insider trading and also helped secure your right to work wherever you want.
خواه نام آنها را شنیده باشید یا نه، اینها از مهمترین رویدادهای تجاری اخیر هستند. پیشرفتهایی مانند این است که به تجارت داخلی پایان داد و همچنین به تضمین حق شما برای کار در هر کجا که میخواهید کمک کرد.
These are just a few of the important lessons you’ll learn in John Brooks’s Business Adventures: Twelve Classic Tales from the World of Wall Street. Along the way, you will also find out why, after receiving this book as a gift from Warren Buffett, Bill Gates considers this his favorite book ever.
اینها تنها تعدادی از درسهای مهمی است که در کتاب ماجراهای تجاری جان بروکس: دوازده داستان کلاسیک از دنیای وال استریت یاد خواهید گرفت. در طول مسیر، متوجه خواهید شد که چرا بیل گیتس پس از دریافت این کتاب بهعنوان هدیه از وارن بافت، این کتاب را همیشه کتاب مورد علاقه خود میداند.
Here are the 3 greatest lessons I’ve discovered about business:
The three-day stock market crash and recovery of 1962 showed the world how irrational and unpredictable it is.
If you want to know how not to launch a product, look to the example of the Ford Edsel.
Having trade secrets doesn’t make it impossible for you to get a new job thanks to Donald Wohlgemuth.
در ادامه ۳ درس بزرگی که در مورد تجارت کشف کردهام آورده شده است:
۱. سقوط سه روزه بازار سهام و بهبود آن در سال ۱۹۶۲ به دنیا نشان داد که بازار چقدر غیرمنطقی و غیرقابل پیشبینی است.
۲. اگر میخواهید بدانید چگونه یک محصول را راهاندازی نکنید، به نمونه فورد ادسل نگاه کنید.
۳. با تشکر از دونالد وولگموت داشتن اسرار تجاری باعث نمیشود نتوانید شغل جدیدی پیدا کنید.
Let’s go on a business adventure!
بیایید وارد ماجراهای کسبوکار شویم!
Lesson 1: The stock market is unpredictable and irrational, as shown by its three day crash and recovery in 1962.
درس ۱: بازار سهام غیرقابل پیشبینی و غیرمنطقی است، همانطور که با سقوط سه روزه و بهبود آن در سال ۱۹۶۲ نشان داده شد.
This lesson really hit home for me this week as I lost about $1500 in the stock market. The Coronavirus is scaring everyone into selling off their shares and it’s painful to watch! But I take comfort knowing that a lot of this is just emotional and that it will recover.
این درس در این هفته واقعا برای من تاثیرگذار بود زیرا حدود ۱۵۰۰ دلار در بازار سهام از دست دادم. ویروس کرونا همه را از فروش سهام خود میترساند و تماشای آن دردناک است! اما با دانستن این که بسیاری از اینها فقط احساسی است و بهبود خواهد یافت، احساس آرامش میکنم.
Take the crash that happened in 1962 as another example. If you had been in a coma between May 28 and May 31 of that year, you wouldn’t notice much change to your investments. But you’d have missed out on one of the biggest events in stock market history-the 1962 Flash Crash.
تصادفی که در سال ۱۹۶۲ اتفاق افتاد را بهعنوان مثال دیگری در نظر بگیرید. اگر بین ۲۸ تا ۳۱ مِی همان سال در کما بودید، تغییر چندانی در سرمایهگذاری خود مشاهده نمیکردید. اما یکی از بزرگترین رویدادهای تاریخ بازار سهام را از دست دادهاید؛ سقوط سریع در سال ۱۹۶۲.
Everyone was already in an abysmal mood already. There had been 6 months of dropping prices across the market by the time the end of May rolled around. It didn’t help that they had to update stock prices manually. And on the morning of May 28, they were running late.
همه در حال بدی قرار داشتند. تا پایان ماه مه، ۶ ماه کاهش قیمت در سراسر بازار وجود داشت. این موضوع کمکی نکرد و آنها مجبور شدند قیمت سهام را بهصورت دستی بهروز کنند. و صبح روز ۲۸ مه، آنها از برنامه عقب بودند.
After realizing that the true prices of stocks were 45 minutes behind, investors began to panic. They assumed that the price had fallen and they didn’t know about it, so many began quickly selling. Prices began to spiral and the resulting crash decimated about $20 billion worth of stock value.
پس از این که متوجه شدند قیمت واقعی سهام ۴۵ دقیقه عقب مانده است، سرمایهگذاران وحشت کردند. آنها تصور میکردند که قیمت کاهش یافته است و درباره آن اطلاعی نداشتند، بنابراین بسیاری از آنها بهسرعت شروع به فروش سهام خود کردند. قیمتها شروع به حرکت مارپیچی کردند و سقوط ناشی از افت قیمت حدود ۲۰ میلیارد دلار ارزش سهام را از بین برد.
Knowing the Dow Jones couldn’t go below 500 points saved everyone though. Once it got low enough, they began buying quickly. They knew nearing this point meant that prices would soon rise again. Within a couple of days, the entire market made a full recovery.
اگرچه دانستن این که داوجونز نمیتواند از ۵۰۰ امتیاز کمتر شود، همه را نجات داد. وقتی به اندازه کافی کم شد، آنها به سرعت شروع به خرید کردند. آنها میدانستند نزدیک شدن به این نقطه به این معنی است که قیمتها به زودی دوباره افزایش مییابد. در عرض چند روز، کل بازار بهطور کامل بهبود پیدا کرد.
It just goes to show how unpredictable the stock market is. You can count on investors behaving irrationally and according to their mood, which is often wrong.
این فقط نشان میدهد که بازار سهام چقدر غیرقابل پیشبینی است. شما میتوانید روی رفتار غیرمنطقی و روحیه سرمایهگذاران حساب باز کنید که اغلب اشتباه از آب درمیآید.
Lesson 2: The Ford Edsel is the perfect example to teach you how not to launch your product.
درس ۲: فورد ادسل نمونه عالی برای آموزش به شما است که چگونه محصول خود را عرضه نکنید.
Have you ever heard of the Ford Edsel? If you haven’t it’s no wonder, it was one of the ugliest cars ever. It was also one of Ford’s biggest failures.
آیا تا به حال نام فورد ادسل را شنیدهاید؟ اگر آن را نشنیدهاید، جای تعجب نیست، چرا که یکی از زشتترین ماشینهای تاریخ بود. همچنین یکی از بزرگترین شکستهای فورد بود.
The first mistake the company made was misjudging the market. The American car industry was going strong in 1955. People were making more money and could afford more medium-priced cars. Ford wasn’t doing much in this sector, so they began planning the Edsel to fix that.
اولین اشتباهی که این شرکت مرتکب شد، قضاوت نادرست بازار بود. صنعت خودروی آمریکا در سال ۱۹۵۵ قوی بود. مردم پول بیشتری به دست میآوردند و میتوانستند خودروهای با قیمت متوسط بیشتری بخرند. فورد کار زیادی در این بخش انجام نداد، بنابراین آنها شروع به برنامهریزی ادسل برای درست کردن این مسئله کردند.
But after the three years it took them to finish the car, the market had shifted 180 degrees. A slowing economy and changing trends made cheaper cars more popular.
اما پس از سه سالی که برای تکمیل خودرو طول کشید، بازار ۱۸۰ درجه تغییر کرده بود. کاهش سرعت اقتصاد و تغییر روند، خودروهای ارزانتر را محبوبتر کرد.
Another problem with the Edsel was Ford’s marketing of the automobile. They bet big, investing $250 million into getting it ready. And the company advertised this point. Consumer expectations were high, but when the car finally came out it was just another vehicle like all the others out there.
یکی دیگر از مشکلات ادسل، بازاریابی خودرو توسط فورد بود. آنها شرطبندی بزرگی کردند و ۲۵۰ میلیون دلار برای آماده کردن آن سرمایهگذاری کردند. و شرکت این نکته را تبلیغ کرد. انتظارات مصرفکنندگان بالا بود؛ اما زمانی که خودرو در نهایت وارد بازار شد، این خودرو فقط یک وسیله نقلیه دیگر مانند سایر خودروهای موجود بود.
Customers were even finding the technical aspects of the car were full of issues. Ford had spent so much on studying the market that they failed to get the automobile in top working condition. The acceleration was erratic and the breaks weren’t reliable, just to name a couple of problems.
مشتریان حتی متوجه میشدند که جنبههای فنی خودرو پر از مشکل است. فورد آنقدر برای مطالعه بازار هزینه کرده بود که نتوانست خودرو را در بهترین شرایط کارکرد قرار دهد. فقط برای نام بردن چند تا از مشکلات آن میتوان به شتاب نامنظم و ترمزهای غیر قابل اعتماد اشاره کرد.
So the key point to remember here is that if you’re building a product, don’t do it like Ford did with the Edsel. Know the market may change, build to your customer’s needs, and make sure your product works right!
بنابراین نکته کلیدی که باید در اینجا به خاطر بسپارید این است که اگر در حال ساخت محصول هستید، آن را همانطوری که فورد با ادسل انجام داد، انجام ندهید. بدانید که بازار ممکن است تغییر کند، آن را مطابق با نیازهای مشتری خود بسازید و مطمئن شوید که محصول شما درست کار میکند!
Lesson 3: You can change jobs if you have trade secrets thanks to Donald Wohlgemuth’s experience of doing so.
درس ۳: اگر اسرار تجاری دارید، به لطف تجربه دونالد وولگموت در انجام این کار، میتوانید شغل خود را تغییر دهید.
Imagine you’re working for a well-known company and you get an offer from its competitor. What’s more, they give you an attractive deal to work on a project that your firm lost the bid for. You’d take it in a heartbeat, without second-guessing whether it was legal to do so, right? Well, your ability to do this wasn’t always so certain.
تصور کنید برای یک شرکت معروف کار میکنید و از رقیبش پیشنهاد دریافت میکنید. علاوه بر این، آنها یک معامله جذاب به شما میدهند تا روی پروژهای کار کنید که شرکت شما پیشنهاد آن را از دست داده است. شما آن را هیجانزده دریافت میکنید، بدون این که حدس بزنید آیا انجام این کار قانونی است یا نه؛ درست است؟ خب، توانایی شما برای انجام این کار همیشه خیلی قطعی نبود.
In 1962 Donald Wohlgemuth was working in the aerospace industry. His employer at the time was B.F. Goodrich Company. Wohlgemuth was the manager of the spacesuit engineering department.
در سال ۱۹۶۲ دونالد وولگُموت در صنعت هوافضا کار میکرد. کارفرمای او در آن زمان شرکت بی.اف. گودریچ بود. وولگُموت مدیر بخش مهندسی لباس فضایی بود.
The company had just lost a bid to its competitor, International Latex, for the famous Apollo project. But it wasn’t so bad for Wohlgemuth when he got an offer from International Latex to work on the job with them.
این شرکت به تازگی در پیشنهادی به رقیب خود، لاتکس اینترنشنال، برای پروژه معروف آپولو شکست خورده بود. اما برای وولگُموت زمانی که پیشنهادی از لاتکس اینترنشنال دریافت کرد تا روی این شغل با آنها کار کند، خیلی بد نشد.
After learning of his desire to take the offer, his B.F. Goodrich superiors became afraid that he’d divulge company secrets. Not long later, his former employer sued Wohlgemuth.
پس از اطلاع از تمایل او به پذیرش این پیشنهاد، سرپرستان بی.اف. گودریچ ترسیدند که او اسرار شرکت را فاش کند. چندی بعد، کارفرمای سابق او از وولگموت شکایت کرد.
The court had to figure out whether or not they could take action against him if he’d never broken an agreement or shown the plans to do so. And they also wanted to determine whether someone could take a new job that may tempt them to break contractual agreements to not share trade secrets.
دادگاه باید مشخص میکرد که اگر او هرگز توافقی را زیر پا نمیگذاشت یا برنامههایش را نشان نمیداد، میتوانستند علیه او اقدامی انجام دهند یا خیر. و آنها همچنین میخواستند تعیین کنند که آیا شخصی میتواند شغل جدیدی را انتخاب کند که ممکن است آنها را وسوسه کند برای به اشتراک گذاشتن اسرار تجاری قراردادهای توافقی را زیر پا بگذارند.
Business Adventures Review
مروری بر کتاب ماجراهای کسبوکار
Business Adventures is a really fascinating book, especially for those who are into entrepreneurship. What I like though is that it’s also got a lot to offer for anyone that has a job, pays taxes, or invests in the stock market. I highly recommend this one!
کتاب ماجراهای کسبوکار واقعا جذاب است؛ بهخصوص برای کسانی که به کارآفرینی علاقه دارند. اما چیزی که من دوست دارم این است که این کتاب برای هر کسی که شغل دارد، مالیات میپردازد یا در بازار سهام سرمایهگذاری میکند، چیزهای زیادی برای ارائه دارد. من به شدت این کتاب را توصیه میکنم!
Who would I recommend the Business Adventures summary to?
خلاصه کتاب ماجراهای کسبوکار را به چه کسی توصیه میکنم؟
The 34-year-old who’s got some money in the stock market and is curious to know why it behaves so erratically, the 47-year-old who wants to leave their job and work for a competitor but isn’t sure they can do so legally, and anyone that wants to avoid the business mistakes of the last century.
مرد ۳۴ سالهای که مقداری پول در بازار سهام دارد و کنجکاو است بداند چرا بازار اینقدر نامنظم رفتار میکند، مرد ۴۷ سالهای که میخواهد شغل خود را ترک کند و برای یک رقیب کار کند اما مطمئن نیست که بتواند از نظر قانونی این کار را انجام دهد. و هر کسی که میخواهد از اشتباهات تجاری قرن گذشته اجتناب کند.