The Four Steps To The Epiphany Summary
خلاصه کتاب چهار قدم به قرون وسطی
1-Sentence-Summary: The Four Steps To The Epiphany shows startups how to plan for and achieve success by giving examples of companies that failed and outlining the path they need to take to flourish.
خلاصه کتاب چهار قدم به قرون وسطی در یک جمله: کتاب The Four Steps To The Epiphany با مثالهایی از شرکتهایی که شکست خوردهاند و مسیری را که برای شکوفایی باید طی کنند، مشخص میکند و به استارتاپها نشان میدهد که چگونه برای رسیدن به موفقیت برنامهریزی کنند.
Favorite quote from the author:
نقلقول موردعلاقه نویسنده:
Working for a startup isn’t easy. And running one is even more difficult. I worked for one once and it was stressful to see the owners trying to get everything done. And it was just a simple service company, too!
کار برای یک استارتاپ آسان نیست و حتی راهاندازی آن دشوارتر است. من یک بار برای یک استارتاپ کار کردم؛ دیدن تلاش مالکان برای انجام همه کارها استرسآور بود. و آن استارتاپ فقط یک شرکت خدماتی ساده بود!
Most new companies are chaotic. They’ve got dozens of “crucial” activities and targets, none of which are finished. It’s hard to know which way to go and what priorities to set. You need a compass to show you the way if you want success.
اکثر شرکتهای جدید بینظم هستند. آنها دهها فعالیت و هدف «حیاتی» دارند که هیچکدام به سرانجام نرسیده است. سخت است بدانیم کدام راه را باید طی کرد و چه اولویتهایی را تعیین کرد. اگر موفقیت را میخواهید به یک قطبنما نیاز دارید تا راه را به شما نشان دهد.
That’s just what Steve Blanks’ The Four Steps To The Epiphany is going to be for you. This guide will show you how to use the power of these four steps to build a successful business:
Customer Discovery
Customer Validation
Customer Creation
Company Building
این دقیقا همان چیزی است که استیو بلانکس در کتاب چهار قدم به قرون وسطی برای شما آورده است. این راهنما به شما نشان میدهد که چگونه از قدرت این چهار مرحله برای ایجاد یک کسبوکار موفق استفاده کنید:
کشف مشتری
اعتبارسنجی مشتری
ایجاد مشتری
ساختمان شرکت
After this you’re going to be ready to do everything necessary to avoid the mistakes that make most startups fail!
پس از این، شما آمادهاید تا هر کاری را که لازم است انجام دهید تا از اشتباهاتی که باعث شکست بیشتر استارتاپها میشود جلوگیری کنید!
3 of the best business lessons I’ve learned from this book are:
1.Don’t fall into the trap of treating your startup like you would a big business.
2.Find your market type first, then base your strategy around it.
3.Early adopters are more important to consider when designing your product than the mainstream market.
۳ تا از بهترین درسهای کسبوکاری که از این کتاب آموختهام عبارتند از:
۱. در دام این که با استارتاپ خود مانند یک تجارت بزرگ رفتار کنید، نیفتید.
۲. ابتدا نوع بازار خود را پیدا کنید، سپس استراتژی خود را بر اساس آن قرار دهید.
۳. در هنگام طراحی محصول خود باید به پذیرندگان اولیه توجه کرد تا بازار اصلی.
Are you looking forward to starting your company off on the right foot? Let’s dig right in and discover how!
آیا مشتاقانه منتظر راهاندازی شرکت خود با شروع موفقیتآمیز هستید؟ بیایید به درستی کاوش کنیم و کشف کنیم که چگونه میتوانیم این کار را انجام دهیم!
Lesson 1: Don’t treat your startup like a big company, focus on finding your customers and find out if your vision is feasible.
درس ۱: با استارتاپ خود مانند یک شرکت بزرگ رفتار نکنید، روی یافتن مشتریان خود تمرکز کنید و دریابید که آیا چشمانداز شما عملی است یا خیر.
As a startup, you can’t use the same methods as giant companies and expect success for many reasons. For one, a larger business can offer a product to the mainstream market but you can’t.
بهعنوان یک استارتاپ، نمیتوانید از روشهای مشابه شرکتهای غولپیکر استفاده کنید و به دلایل زیادی انتظار موفقیت آنها را داشته باشید. بهعنوان مثال، یک تجارت بزرگتر میتواند محصولی را به بازار اصلی ارائه دهد، اما شما نمیتوانید.
Businesses that have been around a while already have a customer base and an understanding of their competitors. They can use a product development process where the product comes first, then the customers.
کسبوکارهایی که برای مدتی فعال بودهاند، پایگاه مشتریان و درک درستی از رقبای خود دارند. آنها میتوانند از فرآیند توسعه محصول استفاده کنند که در آن فرآیند ابتدا محصول و سپس مشتریان مطرح میشود.
But you must reverse this process with customer development by first building a customer base then building a product that will help them. You don’t know the market yet, so you’d fail if you tried to move forward without learning about it first.
اما شما باید این فرآیند را با توسعه مشتری به وسیله ایجاد یک پایگاه مشتری و سپس ساختن محصولی که به آنها کمک میکند، معکوس کنید. شما هنوز بازار را نمیشناسید، بنابراین اگر بدون این که ابتدا در مورد آن بیاموزید سعی کنید حرکت کنید، شکست خواهید خورد.
Another reason you can’t act like a big business yet is that you don’t know the type of market that you’re going to be in. As a startup founder, you still don’t even know if your business idea is going to work.
دلیل دیگری که هنوز نمیتوانید مانند یک کسبوکار بزرگ عمل کنید این است که نوع بازاری که قرار است در آن حضور داشته باشید را نمیدانید. به عنوان یک بنیانگذار استارتاپ، هنوز حتی نمیدانید که آیا ایده کسبوکار شما کار میکند یا خیر.
You have to prove that the future you’re envisioning for your company is viable. Take on the mentality of a hero being summoned to go on a quest. You’ve got to go into unknown paths and overcome difficulties along the way.
باید ثابت کنید که آیندهای که برای شرکت خود متصورید قابل اجرا است. ذهنیت قهرمانی را در نظر بگیرید که برای رفتن به یک جستوجو احضار میشود. شما باید به مسیرهای ناشناخته بروید و بر مشکلات غلبه کنید.
Don’t forget to use the power of your original calling to motivate you to keep going where others would fail.
فراموش نکنید که از قدرت فراخوان اولیه خود برای ایجاد انگیزه در ادامه دادن در مسیری که دیگران شکست میخورند استفاده کنید.
Lesson 2: You need to base your strategy on the market type that you want to get into.
درس ۲: باید استراتژی خود را بر اساس نوع بازاری که میخواهید وارد آن شوید، قرار دهید.
You’ll be tempted as you begin to use a cookie-cutter template to run your business. But it’s important to remember that every startup is different so your strategy should follow suit.
وقتی از یک الگوی آماده و همیشگی برای راهاندازی کسبوکار خود استفاده میکنید، وسوسه خواهید شد. اما مهم است به یاد داشته باشید که هر استارتاپی متفاوت است، بنابراین استراتژی شما باید از همین راه پیروی کند.
The best way to determine what direction you want to go in is to start by finding your market type. The author references three that you might consider going into:
Existing markets
New markets
Resegmenting existing markets
بهترین راه برای تعیین مسیری که میخواهید به آن بروید این است که با پیدا کردن نوع بازار خود شروع کنید. نویسنده به سه مورد اشاره میکند که ممکن است بخواهید آنها را در نظر بگیرید:
بازارهای موجود
بازارهای جدید
تقسیمبندی مجدد بازارهای موجود
Each one has its advantages and disadvantages, so let’s dive into them!
هر کدام مزایا و معایب خود را دارند، پس بیایید به آنها بپردازیم!
Existing markets are those where you already know the customers you’ll serve and competitors that you’re going to face. Not having to find new customers is nice because it saves you time. But competing against big name brands is tough.
بازارهای موجود بازارهایی هستند که از قبل مشتریانی را که به آنها خدمات میدهید و رقبایی را که قرار است با آنها روبرو شوید میشناسید. عدم نیاز به یافتن مشتریان جدید خوب است زیرا باعث صرفهجویی در وقت شما میشود. اما رقابت با برندهای بزرگ سخت است.
You could instead decide to go for new markets, which would mean finding brand new niches to go after. The pros and cons here are just the opposite of existing ones. Big competition isn’t a problem, but you do need to invest a lot of effort to discover who your customers are.
در عوض میتوانید تصمیم بگیرید که به سراغ بازارهای جدید بروید، که به معنای یافتن جایگاههای جدید برای ادامه کار است. مزایا و معایب در اینجا درست برعکس بازارهای موجود است. رقابت بزرگ مشکلی نیست، اما باید تلاش زیادی برای کشف مشتریان خود انجام دهید.
Alternatively, you could resegment an existing market by finding new ways to serve them that don’t exist. You might, for example, find a cheaper or more efficient way to offer a product or service. In many ways this creates a whole new customer base.
از طرف دیگر، میتوانید بازار موجود را با یافتن راههای جدید خدماترسانی که وجود ندارند، تقسیمبندی کنید. برای مثال، ممکن است راهی ارزانتر یا کارآمدتر برای ارائه یک محصول یا خدمات پیدا کنید. از بسیاری جهات این گزینه یک پایگاه مشتری کاملا جدید ایجاد میکند.
In-N-Out is a good example of this. They’ve succeeded by keeping prices of burgers and fries the same but can compete with McDonald’s because their quality is much higher.
برند «In-N-Out» مثال خوبی برای این موضوع است. آنها با ثابت نگه داشتن قیمت همبرگر و سیبزمینی سرخکرده موفق شدند، اما همینطور میتوانند با مک دونالد هم رقابت کنند زیرا کیفیت آنها بسیار بالاتر است.
Lesson 3: Don’t go after the mainstream market first, early adopters are who you want to design your product for.
درس ۳: ابتدا دنبال بازار اصلی نروید، پذیرندگان اولیه کسانی هستند که بهتر است محصول خود را برای آنها طراحی کنید.
Right now I’m trying to sell my car. There are some things I need to do to prepare it to sell, and I’m willing to pay someone to get them done quickly even if it’s not perfect.
در حال حاضر سعی میکنم ماشینم را بفروشم. کارهایی وجود دارد که باید انجام دهم تا آن را برای فروش آماده کنم و حاضرم به کسی پول بدهم تا آنها را سریع انجام دهد، حتی اگر کامل انجام ندهد.
There are many people who are in a similar position of wanting a rapid solution even if it isn’t impeccable. As a startup, these are the kind of individuals you want to be thinking of when you create your first product.
بسیاری از افراد هستند که در یک موقعیت مشابه، خواهان یک راهحل سریع هستند، حتی اگر بیعیب و نقص نباشد. بهعنوان یک استارتاپ، اینها افرادی هستند که بهتر است هنگام ایجاد اولین محصول خود به آنها فکر کنید.
Imagine you’re working on software to help banks with cashing checks. It’s not flawless yet, but it gets the job done quickly. Your perfect customer would be a bank that loses $250k a year on manual check-cashing.
تصور کنید که روی نرمافزاری کار میکنید که در نقد کردن چک به بانکها کمک میکند. هنوز بیعیب نیست، اما کار را به سرعت انجام میدهد. بهترین مشتری شما بانکی خواهد بود که سالیانه ۲۵۰ هزار دلار با پرداخت دستی چک ضرر میکند.
They’ll gladly pay you a chunk of that to solve their problem. Plus you can learn from their feedback on how to make it better!
آنها با خوشحالی بخشی از آن را به شما میپردازند تا مشکلشان را حل کنید. به علاوه شما میتوانید از بازخورد آنها در مورد چگونگی بهتر کردن خدمات بیاموزید!
It’s easy to fall into the trap of trying to get your product perfectly designed for the mainstream market. Many startups have failed by attempting to go this route because by the time the product is done, they’ve spent all the money and can’t improve it!
افتادن در دام تلاش برای طراحی کامل محصول خود برای بازار اصلی آسان است. بسیاری از استارتاپها با تلاش برای رفتن به این مسیر شکست خوردهاند، زیرا تا زمانی که محصول کامل شود، تمام پول خود را خرج کردهاند و نمیتوانند آن را بهبود بخشند!
What’s worse is that when they do get it just right it’s taken so long that the market has changed so much that they can’t sell it.
بدتر از آن این است که وقتی آنها محصول را هم بهدرستی آماده کنند، به قدری طول میکشد که بازار آنقدر تغییر کرده است که دیگر نمیتوانند آن را بفروشند.
Instead, you need to get your product out as quickly as possible by finding early adopters who need a quick solution to their problems.
در عوض، باید محصول خود را در اسرع وقت با یافتن پذیرندگان اولیه که به راهحلی سریع برای حل مشکلاتشان نیاز دارند، عرضه کنید.
The Four Steps To The Epiphany Review
مروری بر کتاب چهار قدم تا قرون وسطی
The Four Steps To The Epiphany is an excellent book but will definitely be beneficial to specific people only. I’m glad to be one of those that can benefit so much from this information though! There were a lot of ideas in here that I was familiar with as an entrepreneur, but some new ones as well that I’m excited to try out!
کتاب چهار قدم تا قرون وسطی کتاب بسیار خوبی است اما قطعا فقط برای افراد خاصی مفید خواهد بود. خوشحالم که یکی از کسانی هستم که میتواند از این اطلاعات بسیار بهرهمند شود! ایدههای زیادی در این کتاب وجود داشت که من به عنوان یک کارآفرین از قبل با آنها آشنا بودم، اما ایدههای جدیدی نیز داشت که برای امتحان کردن آنها هیجان دارم!
Who would I recommend The Four Steps To The Epiphany summary to?
خلاصه کتاب چهار قدم تا قرون وسطی کتاب را به چه کسی توصیه میکنم؟
The 32-year-old who is starting their first company and doesn’t want to make the mistakes that cause most to fail, the 52-year-old that would like to become an entrepreneur but isn’t sure how to be successful, and anyone that wants to learn how to start a new business off on the right foot.
مرد ۳۲ سالهای که اولین شرکت خود را راهاندازی میکند و نمیخواهد اشتباهاتی را مرتکب شود که باعث شکست بیشتر آنها شود، ۵۲ سالهای که دوست دارد یک کارآفرین شود اما مطمئن نیست که چگونه موفق شود و هر کسی که میخواهد یاد بگیرد تا چگونه یک کسبوکار جدید را راهاندازی کند.