Sentence-Summary: The Lean Startup offers both entrepreneurs and wantrepreneurs a semi-scientific, real-world approach to building a business by using validation, finding a profitable business model and creating a growth engine.
خلاصه کتاب استارتاپ ناب در یک جمله: کتاب استارتاپ ناب هم به کارآفرینان و هم به افرادی که تمایل به کارآفرینی دارند یک رویکرد نیمه علمی در دنیای واقعی برای ایجاد یک کسب و کار با استفاده از اعتبارسنجی، یافتن یک مدل کسب و کار سودآور و ایجاد موتور رشد ارائه میدهد.
Favorite quote from the author:
I remember the first time I heard about Eric Ries. It was in my statistics class in college in the US, where I studied abroad at UMASS Dartmouth for 2 semesters.
نقل قولی از نویسنده:
اولین باری که در مورد اریک ریس شنیدم را به خاطر دارم. در کلاس آمار در کالج در ایالات متحده آمریکا، جایی که من در خارج از کشور در UMASS Dartmouth به مدت 2 ترم تحصیل کردم.
My then classmate, now good friend T said he was reading his book, and not sure whether he liked it.
همکلاسی آن زمان من که اکنون دوست خوبم تی (T) است، گفت که دارد کتابش را میخواند و مطمئن نیست که آن را دوست دارد یا نه.
Isn’t it funny how prejudiced we are? Just from hearing doubts about someone I had no clue about, some switch in my brain flipped, and I never picked up the book.
خندهدار نیست که ما چقدر تعصبی هستیم؟ فقط از شنیدن شک و تردید در مورد کسی که هیچ شناختی از او نداشتم، ذهنیتی در مغزم ساخته شد و دیگر هرگز کتاب او را برنداشتم.
Until now.
تا الان.
I’m really sorry Mr. Ries, it took me a while, but here’s what I learned:
1.Find a business model that works through validation.
2.Use split-testing to tell value from waste.
3.Never ever indulge in vanity metrics.
من واقعا متاسفم آقای رِیس، مدتی طول کشید اما این چیزهایی است که من یاد گرفتم:
مدل کسب و کاری را پیدا کنید که از طریق اعتبارسنجی کار کند.
از تست تقسیم برای تشخیص ارزش از باطله (زائد) استفاده کنید.
هرگز در معیارهای بیهوده افراط نکنید.
Ready to start a business? I hope you are, because here we go!
آماده برای شروع یک کسب و کار هستید؟ امیدوارم که باشید، پس بزن بریم!
The Lean Startup Summary
خلاصه کتاب استارتاپ ناب
Lesson 1: Find a solid business model by validating your idea.
درس 1: با اعتبار بخشیدن به ایده خود یک مدل کسب و کار قوی پیدا کنید.
One word is mentioned again and again throughout this summary, and it actually represents the whole book quite well: semi-scientific.
یک کلمه بارها و بارها در سراسر این خلاصه ذکر شده است و در واقع کل کتاب را به خوبی نشان میدهد: نیمه علمی.
It stuck with me and perfectly fits this lesson as well. Always validate your sh*t.
به من چسبید (خوشم آمد) و کاملاً هم با این درس مطابقت دارد. همیشه به هر ایدهای که دارید ارزش دهید.
Alright, I might be paraphrasing here, but the gist of it is that in order to find a sustainable business model (i.e. one that you can roll with for at least 5 years), you have to (like a scientist) create a hypothesis.
بسیار خوب، ممکن است در اینجا بازنویسی کنم، اما اصل مطلب این است که برای یافتن یک مدل کسب و کار پایدار (یعنی مدلی که بتوانید حداقل برای 5 سال با آن کار کنید)، باید یک فرضیه ایجاد کنید (مانند یک دانشمند).
For example, Amazon’s hypothesis was that people would buy books online, while Zappos thought people would do the same with shoes.
برای مثال، فرضیه آمازون (Amazon) این بود که مردم کتابها را آنلاین میخرند، در حالی که Zappos فکر میکرد مردم همین کار را با کفش انجام میدهند.
Now that was the easy part. And this is usually where scientists start building huge theories, researching, calling colleagues, and a whole bunch of other things, which won’t get them closer to finding out if the hypothesis is valid.
حال این قسمت آسان ماجرا بود، و معمولاً در اینجاست که دانشمندان شروع به ساختن نظریههای بزرگ، تحقیق، تماس با همکاران، و خیلی کارهای دیگر انجام میدهند که آنها را به صحت این فرضیه نزدیکتر نمیکند.
That’s why you have to be only semi-scientific, because now you just throw your hypothesis out into the real world.
به همین دلیل است که شما باید فقط «نیمه علمی» باشید، زیرا اکنون فرضیه خود را به دنیای واقعی پرتاب خواهید کرد.
What does that look like? For Amazon it was a very rudimentary website, and for Zappos, the founder just set up a website with shoe pictures and let people buy. Once they bought, he went to a shoe store, got the actual shoes and shipped them.
شبیه به چیست؟ برای آمازون این یک وبسایت بسیار ابتدایی بود و برای Zappos، بنیانگذار وبسایتی با عکس کفشها راه اندازی کرد تا مردم از آن خرید کنند. هنگامی که خرید میکردند او به فروشگاه کفش میرفت و کفشهای واقعی میخرید و آنها را برایشان ارسال میکرد.
Noah Kagan from Appsumo also used a ghetto website where people should just PayPal him $60 to get started.
همچنین فکر کنم نوآ کاگان هم از یک وبسایت محلی استفاده میکند که در آن مردم باید برای شروع 60 دلار به او پرداخت کنند.
The important part is to get people to pay as early as possible, because when people say “great idea” or “I’d buy that” that doesn’t put a cent in your pocket.
بخش مهم این است که مردم را وادار به پرداخت هرچه زودتر کنید، زیرا وقتی مردم میگویند «خیلی ایده خوبی است» یا «من آن را میخرم» یک سنت هم در جیب شما نمیگذارد.
So get out there and instead of calling friends, researching and getting feedback, find people and ask them to buy.
پس بیرون بروید و به جای تماس با دوستان، تحقیق و دریافت بازخورد، افراد را پیدا کنید و از آنها بخواهید که خرید کنند.
Lesson 2: Tell value from waste with split-testing.
درس 2: با تست تقسیم، ارزش را از باطل تشخیص دهید.
Another semi-scientific approach to then developing your product is split testing.
یکی دیگر از رویکردهای نیمه علمی برای توسعه محصول شما، تست تقسیم است.
Nowadays often called A/B-testing, this means you create 2 versions of your product, show both of them to the same amount of people, and in this way figure out which one people like more.
امروزه اغلب این تست A/B نامیده میشود، این بدان معناست که شما 2 نسخه از محصول خود را ایجاد میکنید، هر دوی آنها را به همان تعداد از مردم نشان میدهید و به این ترتیب متوجه میشوید که که مردم کدامیک را بیشتر دوست دارند.
This allows you to tell the difference between features your customers value, and those they don’t want or need.
این به شما این امکان را میدهد که تفاوت بین ویژگیهایی که مشتریانتان برایشان ارزش قائل هستند و ویژگیهایی که نمیخواهند یا نیاز ندارند را تشخیص دهید.
Imagine how hard this was a few years ago, where the only way to do this was to create physically different products.
تصور کنید که چند سال پیش چقدر این کار سخت بود، هنگامی که تنها راه برای انجام این کار ایجاد محصولات فیزیکی متفاوت بود.
For example if Domino’s wanted to change the design of their pizza boxes, they would’ve had to create 2 different designs, use them to ship pizzas to 1,000 customers each, and ask each customer for feedback on the box.
به عنوان مثال، اگر دومینو میخواست طراحی جعبه پیتزاهای خود را تغییر دهد باید 2 طرح مختلف ایجاد میکرد، از هر کدام آنها به صورت جدا برای 1000 مشتری استفاده میکرد و از هر مشتری بازخورد درباره جعبه میخواست.
What a nightmare!
عجب کابوسی!
Now, in the world of the interwebs, they could just come up with 2 designs in photoshop and hold a poll on their Facebook page, and would instantly get hundreds of thousands of answers.
اکنون در دنیای اینترنت، آنها میتوانند تنها با 2 طرح در فتوشاپ بیایند و یک نظرسنجی در صفحه فیسبوک خود برگزار کنند و بلافاصله صدها هزار پاسخ دریافت کنند.
Today you can split-test any part of a website for free, for example with Optimizely, so before you add, drop or change features of your products, learn what the customers want and need.
امروزه میتوانید هر قسمت از یک وبسایت را به صورت رایگان تست کنید، مثلاً با استفاده از Optimizely، بنابراین قبل از اینکه ویژگیهای محصولات خود را اضافه کنید یا تغییر دهید، یاد بگیرید که مشتریان چه میخواهند و چه نیازهایی دارند.
Lesson 3: Never ever indulge in vanity metrics.
درس 3: هرگز در معیارهای بیهوده افراط نکنید.
The data you get from split testing is valuable. The number of your Facebook likes isn’t. It’s a vanity metric and you must never ever indulge in those.
دادههایی که از تست تقسیم به دست میآورید ارزشمند است. اما تعداد لایکهای فیسبوک شما اینطور نیست. این یک معیار بیهودگی است و شما هرگز نباید در آن افراط کنید.
Getting lots of page views is great, so is being covered in the press and having lots of followers on Twitter.
دریافت تعداد زیادی بازدید از صفحه بسیار عالی است، بنابراین پوشش خبری در مطبوعات و داشتن فالوورهای زیاد در توییتر بسیار عالی است.
But none of those pay the bills.
اما هیچکدام از آنها سر رسیدهای شما را پرداخت نمیکنند.
The only metrics you should measure your success with are the ones who tell you if you’re profitable or not.
تنها معیارهایی که باید موفقیت خود را با آن بسنجید، معیارهایی هستند که به شما میگویند آیا سودآور هستید یا خیر.
Do users recommend you? How many? Does the rate of recommendations go up or down?
آیا کاربران شما را توصیه (معرفی) میکنند؟ به چه مقدار؟ آیا نرخ این پیشنهادها بالا میرود یا کاهش مییابد؟
Are existing customers coming back to buy more? Is the cost of your Facebook ads lower than your customer lifetime value?
آیا مشتریان فعلی برای خرید بیشتر بازمیگردند؟ آیا هزینه تبلیغات فیسبوک شما کمتر از ارزش طول عمر مشتری شماست؟
These are the kinds of metrics you should look at, because they make or break your business.
اینها انواع معیارهایی هستند که باید به آنها نگاه کنید، زیرا باعث ساخت یا شکست کسب و کار شما میشوند.
Just because Jimmy in high school felt super cool when he was the first to get 1,000 Facebook friends, that doesn’t make him any more of a success in life.
فقط به این دلیل که جیمی در دبیرستان اولین کسی بود که 1000 دوست در فیسبوک پیدا کرده بود و از این بابت احساس فوقالعادهای داشت، به این معنی نیست که او موفقیتهای بیشتری در زندگی داشته باشد.
Facing the truth means facing the right metrics, so get on with the flattery and focus on numbers that matter.
مواجهه با حقیقت به معنای رویارویی با معیارهای مناسب است، بنابراین تملق را ادامه دهید و روی اعدادی که مهم هستند تمرکز کنید.
The Lean Startup Review
مروری بر کتاب استارتاپ ناب
Semi-scientific. That’s my takeaway here. Love that word! I really enjoyed The Lean Startup. Eric Ries’s approach does rely on careful and strategic planning, but not by sacrificing action and results for it, like a lot of other business books do.
نیمه علمی. قسمت موردعلاقه من اینجاست. عاشق این کلمه هستم! من واقعا از استارتاپ ناب لذت بردم. رویکرد اریک ریس به برنامهریزی دقیق و استراتژیک متکی است، اما نه با فدا کردن عمل و نتایج آن، مانند بسیاری از کتاب های تجاری دیگر.
As someone who’s been through failed validations, I can 100% vouch for the concept – it saves tons of time and energy. And if you’re a blogger, the warning about vanity metrics is all the more appropriate.
بهعنوان فردی که اعتبارسنجیهای ناموفقی را پشت سر گذاشته است، میتوانم 100٪ این مفهوم را تضمین کنم، این امر باعث صرفهجویی در زمان و انرژی میشود. و اگر وبلاگ نویس هستید، هشدار در مورد معیارهای غرور بسیار مناسبتر است.
We all spend way too much looking at Google Analytics graphs, social shares, and other “feel good” metrics, instead of looking the truth in the eye and admitting: those email subscribers don’t grow as fast as I’d hoped.
همه ما به جای اینکه به حقیقت موجود در چشمها نگاه کنیم و اعتراف کنیم که «مشترکین ایمیل ما به آن سرعتی که انتظارش را داریم رشد نمیکنند»، هزینههای زیادی را برای بررسی نمودارهای Google Analytics، اشتراکهای شبکههای اجتماعی و دیگر معیارهایی که «احساس خوب میدهند» صرف میکنیم.
I’m expecting the book to be a little more scientific, so I do think the summary on Blinkist is a great place to start for people who want real-world practicality.
من انتظار داشتم که کتاب مقداری علمیتر باشد، بنابراین فکر میکنم خلاصهای از آن در Blinkist برای افرادی که میخواهند عملی بودن در دنیای واقعی را شروع کنند گزینه خوبی باشد.