The Design Of Everyday Things Summary
خلاصه کتاب طراحی اشیا روزمره
1-Sentence-Summary: The Design Of Everyday Things helps you understand why your inability to use some products isn’t your fault but instead is the result of bad design and how companies can use the principles of cognitive psychology to implement better design principles that actually solve your problems without creating more of them.
خلاصه کتاب طراحی اشیا روزمره در یک جمله: کتاب طراحی اشیای روزمره به شما کمک میکند تا بفهمید چرا ناتوانی شما در استفاده از برخی محصولات تقصیر شما نیست، بلکه نتیجه طراحی بد است و این که چگونه شرکتها میتوانند از اصول روانشناسی شناختی برای پیادهسازی اصول طراحیِ بهتر استفاده کنند که در واقع مشکلات شما را بدون ایجاد مشکلات بیشتر، حل کند.
Favorite quote from the author:
نقلقول مورد علاقه نویسنده:
If you’re like me, you’ve probably had the slightly embarrassing experience of being in public. Like, not being able to open a glass door successfully. Is it a push, pull, slide, or what? By the time you figure it out, you might laugh to yourself about how clueless you can sometimes be. But you can finally rest at ease—- you’re not the one to blame for the confusion.
اگر شما هم مثل من هستید، احتمالا تجربه کمی خجالتزده شدن در جمع را داشتهاید. مانند، عدم توانایی در باز کردن موفقیتآمیز درب شیشهای. آیا فشاری است، کشیدنی است، کشویی است یا چیز دیگری است؟ تا زمانی که متوجه شوید کدام است، ممکن است به خودتان بخندید که گاهی اوقات چقدر میتوانید نادان باشید. اما در نهایت میتوانید آسودهخاطر باشید - شما مقصر این سردرگمی نیستید.
In truth, doors that only serve one simple purpose that still confuses you are probably bad designs. More often than not, people are confused with a product not because they lack intelligence but because of a faulty design.
در حقیقت، درهایی که فقط یک هدف ساده را دنبال میکنند و همچنان شما را گیج میکنند احتمالا طراحی بدی دارند. اغلب مردم نسبت به یک محصول سردرگماند؛ نه به دلیل عدم هوش بلکه به دلیل طراحی ناقص.
So how do we make products that are intuitive for users? In The Design of Everyday Things: The Cognitive Psychology of Good Design, Donald A. Norman uses his expertise to answer exactly that question. He explores what cognitive psychology says about what makes a product respond best to users’ needs. He also teaches how to fix common errors so your technology can work with people more seamlessly.
بنابراین چگونه محصولاتی بسازیم که برای کاربران قابل درک باشد؟ دونالد ای. نورمن در کتاب «طراحی اشیا روزمره: روانشناسی شناختی طراحی خوب» از تخصص خود برای پاسخ دادن به این سوال استفاده میکند. او آنچه را که روانشناسی شناختی در مورد آنچه باعث میشود محصول به بهترین شکل به نیازهای کاربران پاسخ دهد، صحبت میکند. او همچنین به شما آموزش میدهد که چگونه خطاهای رایج را برطرف کنید تا فناوری شما بتواند بدون هیچ مشکلی برای مردم کار کند.
Let’s see how much we can discover in just 3 lessons:
You’re not stupid if you can’t figure out how to use a product; the designers just did a poor job designing it.
Intentionally setting limitations within a product can help buyers use it successfully.
Designers need to consider actual humans so that we can better utilize technology’s infinite possibilities.
بیایید ببینیم تنها در ۳ درس چقدر میتوانیم یاد بگیریم:
۱. اگر نمیتوانید نحوه استفاده از یک محصول را بفهمید، احمق نیستید. طراحان در طراحی آن ضعیف کار کردهاند.
۲. قرار دادن عمدی دستورالعملها در یک محصول میتواند به خریداران کمک کند تا با موفقیت از آن استفاده کنند.
۳. طراحان باید انسانهای واقعی را در نظر بگیرند تا ما بتوانیم از امکانات بینهایت فناوری، بهتر استفاده کنیم.
Did technology get you frustrated? Let’s get right to these lessons and see how to fix them!
آیا تکنولوژی شما را ناامید کرده است؟ بیایید مستقیما وارد این درسها شویم و ببینیم چگونه آنها را برطرف کنیم!
Lesson 1: If you have a hard time figuring a product out, it’s not your fault; it’s the designers.
درس ۱: اگر در درک عملکرد یک محصول مشکل دارید، تقصیر شما نیست؛ تقصیر طراحان است.
Have you ever tried to set something new up, like a TV remote, but been quickly frustrated when you can’t understand the instructions? You probably thought you were the problem when the problem was just bad design.
آیا تا به حال سعی کردهاید چیز جدیدی مانند کنترل تلویزیون را تنظیم کنید، اما وقتی نتوانستید دستورالعملها را درک کنید، به سرعت ناامید شده باشید؟ احتمالا فکر میکردید که مشکل از خودتان بوده، در حالی که مشکل فقط طراحی بد محصول است.
Bad design is what happens when creators neglect the relationship between technology and the people who use it. Good design brings these two things together.
طراحی بد زمانی اتفاق میافتد که سازندگان از رابطه بین فناوری و افرادی که از آن استفاده میکنند، غفلت کنند. طراحی خوب این دو مورد را در کنار هم قرار میدهد.
Many people struggle with a TV remote. The reason isn’t that none of them are intuitive. The real reason is that the makers of TV remotes often want to make them compatible with as many things as possible, such as a BluRay player, gaming consoles, or sound systems. The designers cram far too many buttons and options on them to connect with all these things, making them hard to figure out.
بسیاری از مردم با کنترل تلویزیون درگیر هستند. دلیل آن این نیست که هیچ یک از آنها قابل درک نیست. دلیل واقعی این است که سازندگان کنترل تلویزیون اغلب میخواهند آنها را تا حد امکان با بسیاری از چیزها، مانند پخشکننده بلو رِی، کنسولهای بازی یا سیستمهای صوتی سازگار کنند. طراحان دکمهها و گزینههای زیادی ایجاد کردهاند تا با همه این موارد ارتباط برقرار کنند، که تشخیص آنها را سخت میکند.
One of the main reasons we get bad technology in today’s world is rapidly changing technology. Just think about cell phone in the last fifteen or so years—- they’ve gone from brick flip phones to an all in one touch screen device that makes calls, stream videos, surfs the internet, and more. While the ability for our phones to do so much more has been extremely convenient, it has also meant that phones are prone to becoming excessively complicated.
یکی از دلایل اصلی که ما در دنیای امروز به فناوری بدی دست پیدا میکنیم، تغییر سریع تکنولوژی است. [کافی است] فقط در مورد تلفن همراه در پانزده یا چند سال گذشته فکر کنید—- آنها از تلفنهای تاشو آجری به یک دستگاه صفحه لمسی تماما یکپارچه تبدیل شدهاند که تماس برقرار میکند، ویدیو پخش میکند، در اینترنت گشت و گذار میکند و بسیاری موارد دیگر. در حالی که توانایی تلفنهای ما برای انجام کارهای بیشتر بسیار راحت بوده است، از طرفی به این معنی هم است که تلفنها در معرض بیش از حد پیچیده شدن قرار دارند.
Technology is changing at such a rapid pace that it is getting increasingly difficult for creators to make new products that are still easy to use. Designers need to remember that if a design is too complicated to use, it will be useless to a consumer.
فناوری با چنان سرعتی در حال تغییر است که ساخت محصولات جدید که هنوز هم استفاده از آنها آسان باشد برای سازندگان دشوارتر میشود. طراحان باید به خاطر داشته باشند که اگر طرحی برای استفاده بسیار پیچیده باشد، برای مصرفکننده بیفایده خواهد بود.
Lesson 2: Buyers can have an easier time using a product if it’s got specific limitations built into it.
درس ۲: خریداران میتوانند استفاده راحتتری از یک محصول داشته باشند اگر دستورالعملهای خاصی در آن وجود داشته باشد.
The home store IKEA has been notorious in the past for selling products that are hard to set up at home. But nowadays, they have actually become quite simple. It takes a bit of time, but you can usually set up your own dresser in an hour or two without too much trouble.
فروشگاه خانگی ایکیا در گذشته به دلیل فروش محصولاتی که به سختی در خانه راهاندازی میشوند بدنام بوده است. اما امروزه، آنها در واقع بسیار ساده شدهاند. کمی زمان میبرد، اما معمولا میتوانید کمد خود را در یک یا دو ساعت بدون دردسر زیاد سر هم کنید.
This is partly because IKEA uses what’s known as constraints. Constraints are limits that direct how to use a product. An example of a physical constraint in IKEA’s case is that they provide you with different sized nuts and bolts that only fit into a specific equal-sized hole. Because there is only one place each but can go, this makes assembly much easier.
این تا حدی به این دلیل است که آیکیا از آنچه به عنوان الزام شناخته میشود استفاده میکند. الزامها محدودیتهایی هستند که نحوه استفاده از یک محصول را هدایت میکنند. نمونهای از محدودیتهای فیزیکی در مورد آیکیا این است که آنها مهرهها و پیچهایی با اندازههای مختلف را در اختیار شما قرار میدهند که فقط در یک سوراخ با اندازه برابر قرار میگیرند. از آنجاکه در هر مکان فقط یک پیچ فرو میرود، این کار مونتاژ (سر و هم کردن) را بسیار آسانتر میکند.
Another way to help consumers is by using cultural constraints. An example of this is that virtually every screw you could ever buy tightens by turning right and loosens by turning left. We might take this for granted, but think about how much easier it is to use a screwdriver when you always know which way to turn it.
راه دیگری برای کمک به مصرفکنندگان استفاده از محدودیتهای فرهنگی است. نمونهای از محدودیتهای فرهنگی این است که تقریبا هر پیچی که میتوانید بخرید با چرخش به راست سفت میشود و با چرخش به چپ باز میشود. ما ممکن است این مسئله را بدیهی تلقی کنیم، اما به این موضوع فکر کنید که استفاده از پیچ گوشتی زمانی که همیشه میدانید آن را به کدام سمت بچرخانید، چقدر راحتتر است.
Another example of a constraint is how most operating systems and programs will now automatically ask you to save before exiting a document. Only if they don’t already accidentally save your work for you. Even if you don’t use the function, you’re far better off being reminded every time than losing hours worth of work just because you forgot to hit “save.”
مثال دیگری از یک محدودیت این است که چگونه اکثر سیستم عاملها و برنامهها اکنون به طور خودکار از شما میخواهند قبل از خروج از یک سند، آن را ذخیره کنید. فقط در صورتی که آنها از قبل به طور تصادفی کارتان را برای شما ذخیره نکرده باشند. حتی اگر از این عملکرد استفاده نمیکنید، بهتر است هر بار به شما یادآوری شود تا این که بخواهید ساعات کاری را صرفا به این دلیل که فراموش کردهاید دکمه «ذخیره» را بزنید، از دست بدهید.
Lesson 3: To fully tap into the power of technology, designers need to center their work on humans.
درس ۳: برای استفاده کامل از قدرت فناوری، طراحان باید کار خود را روی انسان متمرکز کنند.
Technology is changing and improving at a crazy rate, but often what lags behind designs. Why? Because designers often forget the needs and abilities of their users. Designers often get so excited about making something entirely new that they forget to consider the people who will use it.
فناوری با سرعتی دیوانهوار در حال تغییر و بهبود است، اما اغلب چیزی از طراحیها عقب است. چرا؟ زیرا طراحان اغلب نیازها و تواناییهای کاربران خود را فراموش میکنند. طراحان اغلب در مورد ساخت یک چیز کاملا جدید آنقدر هیجانزده میشوند که فراموش میکنند افرادی که قرار است از آن استفاده کنند را در نظر بگیرند.
So how can you ensure your product is human-centred? The author says this is a four-step process. First, you can’t evaluate how well a product works for people without watching them use it. This is why the first thing you should do is to study people using it in a control-room study and note what problems they have with it.
بنابراین چگونه میتوانید اطمینان حاصل کنید که محصول شما انسانمحور است؟ نویسنده میگوید این یک فرآیند چهار مرحلهای است. اولا، نمیتوانید بدون تماشا کردن نحوه استفاده مردم از آن محصول، ارزیابی کنید که یک محصول تا چه اندازه برای آنها کار میکند. به همین دلیل است که اولین کاری که باید انجام دهید این است که افرادی را که از آن محصول در اتاق کنترل استفاده میکنند را بررسی کنید و این که چه مشکلاتی با آن دارند را یادداشت کنید.
The next step is to think of ideas to solve these problems. For example, if your product is a dishwasher, and people are having too much trouble figuring out how to run a normal cycle because of an overly complex interface, maybe think of a simpler layout for cycles.
گام بعدی این است که برای حل این مشکلات ایدههایی بیندیشید. به عنوان مثال، اگر محصول شما ماشین ظرفشویی است و مردم به دلیل رابط کاربری بسیار پیچیده، در فهمیدن نحوه اجرای چرخه معمولی مشکل زیادی دارند، شاید [بهتر است] به طرح سادهتری برای چرخهها فکر کنید.
Third, create a prototype that fixes these problems. Make sure this prototype fixes the problems without making new ones.
گام سوم، یک نمونه اولیه ایجاد کنید که این مشکلات را برطرف کند. مطمئن شوید که این نمونه اولیه مشکلات را بدون ایجاد مشکلات جدیدی برطرف میکند.
Last, test the prototype in a control-room setting and see what happens. From here, you can see if the problems from before persist. You will also be able to see if other problems arise, and if so, you can create a new prototype. Before you know it, you will have a user-friendly product that people will enjoy using.
در آخر، نمونه اولیه را در یک محیط اتاق کنترل آزمایش کنید و ببینید چه اتفاقی میافتد. از اینجا میتوانید ببینید که آیا مشکلات قبلی همچنان پابرجا است یا خیر. همچنین میتوانید ببینید که آیا مشکلات دیگری پیش میآیند یا خیر؛ اگر مشکلات جدیدی پیش میآید، میتوانید نمونه اولیه جدیدی ایجاد کنید. قبل از این که متوجه آن شوید، شما یک محصول کاربرپسند خواهید داشت که مردم از استفاده از آن لذت میبرند.
The Design Of Everyday Things Review
مروری بر کتاب طراحی اشیا روزمره
My favorite part of The Design Of Everyday Things is the idea that I’m not an idiot because I can’t figure out how to change the time on my microwave. It would have been nice to hear more about that idea, but it was still pretty cool to see ways designers can do better. Technology has done some great things for our world, and I can’t wait to see what the future holds as it gets better!
بخش مورد علاقه من در کتاب The Design Of Everyday Things این است که من به دلیل این که نمیتوانم بفهمم چگونه زمان مایکروویو را تغییر دهم، یک احمق نیستم. خیلی خوب بود که درباره این ایده بیشتر بشنویم، اما دیدن راههایی که طراحان میتوانند [کار خود را] بهتر انجام دهند هنوز هم بسیار جالب بود. فناوری کارهای بزرگی برای دنیای ما انجام داده است و من نمیتوانم منتظر بمانم تا ببینم آینده با بهتر شدن آن چه چیزهایی خواهد داشت!
Who would I recommend The Design Of Everyday Things summary to?
کتاب طراحی اشیا روزمره را به چه کسی پیشنهاد میکنم؟
The 36-year-old engineer who doesn’t understand why people can’t figure out their product, the 58-year-old CEO of a company that manufactures technology, and anyone who wonders why some things they buy are so difficult to use.
مهندس ۳۶ سالهای که نمیداند چرا مردم نمیتوانند محصولشان را کشف کنند، مدیرعامل ۵۸ ساله یک شرکت فناوری تولیدی و هرکسی که تعجب میکند چرا استفاده از برخی از چیزهایی که میخرند اینقدر دشوار است.