Storyworthy Summary
خلاصه کتاب این داستان ارزش گفتن دارد
1-Sentence-Summary: Storyworthy shows you how to tell a narrative that will impact others by outlining how to engage your audience throughout the start, end, and everything in between.
خلاصه کتاب این داستان ارزش گفتن دارد در یک جمله: کتاب Storyworthy به شما نشان میدهد که چگونه روایتی را تعریف کنید که با تشریح نحوه درگیر کردن مخاطبان خود در ابتدا، پایان، و هر چیزی در میانه داستان، روی دیگران تاثیر بگذارد.
Favorite quote from the author:
نقلقول مورد علاقه نویسنده:
Whether it’s around campfires and movie screens or in the boardroom, we all love compelling stories. When people share them the right way, they stay in our minds and affect our actions and desires. But not everyone can be a great storyteller, can they?
چه در اطراف آتشسوزیها و پردههای فیلم و چه در اتاق هیئت، همه ما عاشق داستانهای جذاب هستیم. وقتی مردم آنها را به روش صحیح به اشتراک میگذارند، در ذهن ما میماند و بر اعمال و خواستههای ما تاثیر می گذارد. اما همه نمیتوانند یک داستانسرای عالی باشند، میتوانند؟
The truth is that even if you think you’re bad at it, you can learn this valuable skill that will make you more likable. You’ve only struggled with it before because you didn’t have the right people teaching you.
حقیقت این است که حتی اگر فکر میکنید در این کار بد هستید، میتوانید این مهارت ارزشمند را یاد بگیرید که شما را دوست داشتنیتر میکند. شما قبلا فقط با آن دست و پنجه نرم کردهاید زیرا افراد مناسبی را نداشتید تا به شما آموزش دهند.
That’s where Matthew Dicks, a bestselling novelist, comes in to save the day with his book Storyworthy: Engage, Teach, Persuade, and Change Your Life through the Power of Storytelling. In it, you’ll discover all sorts of useful tools and tips to help you craft a perfectly compelling tale that will inspire others.
اینجاست که متیو دیکس، رماننویس پرفروش، با کتابش به نام «این داستان ارزش گفتن دارد: با قدرت داستان سرایی، افراد را درگیر کنید، آموزش دهید، متقاعد کنید و زندگی خود را تغییر دهید» میآید تا ما را نجات دهد. در این کتاب، انواع ابزارها و نکات مفیدی را کشف خواهید کرد که به شما کمک میکند داستانی کاملا متقاعد کننده بسازید که الهامبخش دیگران باشد.
Here are the 3 biggest lessons I’ve learned from this book:
Include a transformation and make sure that you are the protagonist of the story.
Don’t go crazy with your performance when telling a tale.
The center of every great experience is only a five-second moment in your life.
در اینجا ۳ تا از بزرگترین درسهایی که از این کتاب آموختهام وجود دارد:
۱. یک تغییر شکل در روایت خود ایجاد کنید و مطمئن شوید که شما قهرمان داستان هستید.
۲. هنگام گفتن داستان، احمقانه عمل نکنید.
۳. مرکز هر تجربه بزرگ فقط پنج ثانیه در زندگی شماست.
Let’s see how to actually tell compelling stories!
بیایید ببینیم چگونه میتوان داستانهای قانع کننده گفت!
Lesson 1: Share stories where the person telling it is the protagonist and make sure you include a transformation.
درس ۱: داستانهایی را به اشتراک بگذارید که در آن شخصی که آن را تعریف میکند، قهرمان داستان است و مطمئن شوید که تغییری در آن گنجانده شده است.
The author is good at helping all kinds of people share their experiences. It doesn’t matter if they are a CEO or grandparent, everybody wants to improve their communication skills and engage with their people and he can help them do it.
نویسنده در کمک به همه نوع افراد در به اشتراک گذاشتن تجربیات خود، خوب است. فرقی نمیکند که آنها مدیرعامل باشند یا پدربزرگ و مادربزرگ، همه میخواهند مهارتهای ارتباطی خود را بهبود بخشند و با افراد خود درگیر شوند و او میتواند به آنها کمک کند تا این کار را انجام دهند.
If you want to tell good tales, however, you need to strictly follow at least a couple of rules.
با این حال، اگر میخواهید داستانهای خوب تعریف کنید، باید حداقل چند قانون را حتما دنبال کنید.
For one, don’t just share events. You need to include, at least in some way, a change that something or someone experiences. It doesn’t have to be about self-improvement or big thought, just so long as it’s there.
اولین قانون، فقط رویدادها را به اشتراک نگذارید. شما باید حداقل به نحوی تغییری را که چیزی یا شخصی تجربه میکند، لحاظ کنید. تا زمانی که آن تغییر وجود داشته باشد، لزومی ندارد که حتما در مورد خودبرتری یا یک فکر بزرگ باشد.
Consider the very worst movies you’ve seen and you can probably recognize that even those have this element in them.
بدترین فیلمهایی را که دیدهاید در نظر بگیرید. احتمالا میتوانید تشخیص دهید که حتی آنها هم این عنصر را در خود دارند.
I used to tell stories to coworkers that would fall flat and make me feel awkward. Now I can see that without a transformation, they were just anecdotes. Nobody cared because, without this critical element, they didn’t leave an impression on anyone.
من برای همکاران داستانهایی تعریف میکردم که باعث میشد احساس داشته باشم. اکنون میتوانم ببینم که بدون دگرگونی و تغییر شکل، آنها صرفا یک حکایت بودند. هیچکس اهمیتی نمیداد، زیرا داستان بدون این عنصر حیاتی، تاثیری بر کسی نمیگذاشت.
You also need to make sure that you are the protagonist in every story you tell. People would rather hear about your experiences than those of a friend.
همچنین باید مطمئن شوید که در هر داستانی که میگویید، قهرمان داستان هستید. مردم ترجیح میدهند در مورد تجربیات شما بشنوند تا تجربیات یک دوست.
This is because there is an inherent grittiness and vulnerability of sharing something personal. You have to have courage to tell your story but don’t if you’re sharing someone else’s. This is highly valuable to and makes a mark on your audience.
این مسئله به این دلیل است که در به اشتراک گذاشتن چیزی، جرات و آسیبپذیری ذاتی وجود دارد. برای گفتن داستان خود باید شجاعت داشته باشید؛ اما اگر داستان شخص دیگری را به اشتراک میگذارید، این کار را نکنید. این برای مخاطبان شما بسیار ارزشمند است و بر آنها تاثیر میگذارد.
Lesson 2: You don’t need to be theatrical when storytelling.
درس ۲: لازم نیست هنگام داستانگویی تئاتر گونه باشید.
When sharing a story, one important way to determine its shareability is the dinner test. Simply ask yourself “Would I recount this to a friend at dinner?” If not, then don’t share it!
هنگام به اشتراکگذاری یک داستان، یکی از راههای مهم برای تعیین قابل اشتراکگذار بودن آن، آزمون شام است. به سادگی از خود بپرسید «آیا این را برای یک دوست در هنگام شام بازگو کنم؟» اگر نه، پس آن را به اشتراک نگذارید!
Remember to perform your story as you would share it with a friend, regardless of whether you’re sharing it at work or church or anywhere else.
به یاد داشته باشید که داستان خود را صرف نظر از اینکه آن را در محل کار یا کلیسا یا هر جای دیگری به اشتراک می گذارید، همانطور که با یک دوست به اشتراک میگذارید ارائه دهید.
Some storytellers go to great lengths to act the drama out themselves. Some share hand gestures to emphasize how ideas came to them, for example. Remember, this isn’t theater class.
برخی از داستاننویسان تمام تلاش خود را میکنند تا دِرام را خودشان به نمایش بگذارند. به عنوان مثال، برخی برای تاکید بر اینکه چگونه ایدهها به ذهنشان رسیده است، حرکات دست را به اشتراک میگذارند. به یاد داشته باشید، این یک کلاس تئاتر نیست.
This is awkward and only takes away from the power of their message. Consider, for instance, how you would feel if your friend did this while at the dinner table. Chances are you’d probably not invite them to eat with you ever again!
این ناجور است و فقط قدرت پیام داستان را از بین میبرد. به عنوان مثال، در نظر بگیرید که اگر دوستتان در سر میز شام این کار را انجام دهد، چه احساسی خواهید داشت. این احتمال وجود دارد که دیگر آنها را دعوت نکنید تا با شما غذا بخورند!
Others will add needless poetic ornamentations to their tales, whether on stage or in writing. Again, use the dinner test to determine how this affects your audience. How awkward would it be if your dinner companion used flowery language?
برخی دیگر، چه در صحنه و چه در نوشتار، تزیینات شاعرانه بیمورد را به داستانهای خود اضافه میکنند. باز هم، از تست شام استفاده کنید تا مشخص کنید که این موضوع چگونه بر مخاطبان شما تاثیر میگذارد. اگر مهمان شام شما از زبان اغراقآمیز استفاده کند، چقدر ناجور خواهد بود؟
You’re not reading poetry, you’re sharing a story!
شما شعر نمیخوانید، بلکه یک داستان را به اشتراک میگذارید!
The vital mistake that most who use these awkward elements in their stories make is that they assume their audience wants a performance. What they’d really like to see is that you’re sharing from your heart so they can connect with you.
اشتباه حیاتی که اکثر کسانی که از این عناصر ناهنجار در داستانهای خود استفاده میکنند این است که تصور میکنند مخاطبانشان یک اجرا میخواهند. چیزی که آنها واقعا دوست دارند ببینند این است که شما [داستان را] از درون قلب خود به اشتراک میگذارید تا بتوانند با شما ارتباط برقرار کنند.
It’s good that they feel that you’re speaking naturally, as if it’s not practiced. When you add embellishments like these, you lose that valuable aspect of how they see you.
خوب است که آنها احساس میکنند شما به طور طبیعی صحبت میکنید، انگار که تمرین نشده است. وقتی چنین تزییناتی به داستان اضافه میکنید، جنبه ارزشمند این که آنها شما را چگونه میبینند را از دست میدهید.
Lesson 3: Just five-seconds of the experience is the center of every great story.
درس ۳: فقط پنج ثانیه از تجربه، مرکز توجه هر داستان بزرگ است.
One of the author’s greatest secrets is to focus on the climax of the story. In his experience, this usually involves a simple, five-second moment in which a person’s life changes forever.
یکی از بزرگترین رازهای نویسنده، تمرکز بر اوج داستان است. در تجربه او، این معمولا شامل یک لحظه ساده و پنج ثانیهای است که در آن زندگی یک فرد برای همیشه تغییر میکند.
Think about the experiences you’ve heard of others that really stuck with you. What were they about? Critical life changes like finding their true love, discovering their passions, or realizing they’d chosen the wrong career.
به تجربیاتی که از دیگران شنیدهاید و واقعا به شما چسبیده (در یادتان مانده) فکر کنید. آنها در مورد چه بودند؟ تغییرات بحرانی زندگی مانند یافتن عشق واقعی، کشف علایقشان، یا فهمیدن اینکه شغل اشتباهی را انتخاب کردهاند.
The power of these nuggets is that they are instantaneous, tiny, and highly transformative. Most of all, however, they are relatable. Everyone knows what love, loss, despair, hope, and other emotions feel like.
قدرت این قطعات این است که آنی، کوچک و بسیار دگرگونشده هستند. با این حال، بیشتر از همه، آنها قابل درک هستند. همه میدانند عشق، از دست دادن، ناامیدی، امید و سایر این احساسات، چه حسی دارند.
When you can evoke those feelings in others by sharing your own most poignant five-second experiences with them, you’ll make the biggest impact.
وقتی بتوانید این احساسات را در دیگران با به اشتراک گذاشتن تلخترین تجربیات پنج ثانیهای خود با آنها برانگیزید، بیشترین تاثیر را خواهید گذاشت.
The author has a story that he shares to make this point. During a car crash in his teenage years, he was badly injured. His legs got smashed by the dashboard as his upper body flew through the windshield. But this isn’t his five-second moment.
نویسنده داستانی دارد که برای بیان همین نکته به اشتراک میگذارد. در سالهای نوجوانی در یک تصادف اتومبیل به شدت مجروح شد. پاهای او توسط داشبورد شکسته شد که قسمت بالایی بدنش از شیشه جلوی ماشین گذشته بود. اما این لحظه پنج ثانیهای او نیست.
It came later actually, while he was in the hospital. Disturbingly, his parents cared more about the state of the car than their son’s condition. That meant he was all alone when it was time to go into surgery.
[اوج داستان] بعدها در حالی که او در بیمارستان بود، اتفاق افتاد. به طرز نگرانکنندهای، والدین او بیشتر به وضعیت ماشین اهمیت میدادند تا وضعیت پسرشان. این بدان معنی بود که وقتی زمان جراحی فرا رسیده بود او کاملا تنها بود.
He began to drown in despair and loneliness until his friends showed up to encourage him right before he went into surgery. This was his transformative moment because it epitomizes a crucial realization and mindset shift for the author.
او شروع به غرق شدن در ناامیدی و تنهایی کرد تا اینکه دوستانش درست قبل از عمل جراحی برای تشویق او حاضر شدند. این لحظهی دگرگونکنندهی او بود؛ زیرا تجسم یک درک حیاتی و تغییر ذهنیت برای نویسنده است.
And it’s what other people remember most every time he shares it.
و این چیزی است که دیگران هر بار که او آن را به اشتراک میگذارد، بیشتر به خاطر میآورند.
Storyworthy Review
مروری بر کتاب این داستان ارزش گفتن دارد
I really enjoyed this book. After reading a lot of books about the power of storytelling, I’m pretty used to the typical advice, but Storyworthy gives a ton of great new ideas. Anyone can benefit from them too because no matter your career or lifestyle this is an important aspect of life!
من واقعا از این کتاب لذت بردم. پس از خواندن کتابهای زیادی درباره قدرت داستانگویی، به توصیههای معمولی عادت کردهام، اما کتاب Storyworthy ایدههای جدید بسیار خوبی ارائه میدهد. هر کسی هم میتواند از آنها بهره مند شود؛ زیرا فارغ از شغل یا سبک زندگی شما، این یک جنبه مهم در زندگی است!
Who would I recommend the Storyworthy summary to?
خلاصه کتاب این داستان ارزش گفتن دارد را به چه کسی توصیه میکنم؟
The 32-year-old blogger who has a difficult time hooking their readers at the beginning of their posts, the 58-year-old keynote speaker, and anyone that wants to improve their persuasion skills.
وبلاگ نویس ۳۲ ساله که برای جذب خوانندگان خود در ابتدای پستهای خود مشکل دارد، سخنران اصلی ۵۸ ساله و هر کسی که میخواهد مهارتهای متقاعدسازی خود را بهبود بخشد.