Think Again Summary
خلاصه کتاب دوباره فکر کن
1-Sentence-Summary: Think Again will make you more intelligent, persuasive, and self-aware by identifying the power of being humble about what you don’t know, how to recognize blind spots in your thinking before they start causing you problems, and what you can do to become more effective at convincing others of your way of thinking.
خلاصه کتاب دوباره فکر کن در یک جمله: کتاب Think Again با شناسایی قدرت فروتنی در مورد چیزهایی که نمیدانید، چگونگی پیدا کردن نقاط کور تفکر خود قبل از این که شروع به ایجاد مشکل کنند و این که چه کارهایی میتوانید انجام دهید تا در متقاعد کردن دیگران نسبت به طرز تفکر خود موثرتر شوید، شما را باهوشتر، متقاعدکنندهتر و خودآگاهتر میکند.
Favorite quote from the author:
نقلقول مورد علاقه نویسنده:
Do you remember the Blackberry smartphone? In 2009, Blackberry controlled about half of the entire smartphone market. Fast forward five years later, and they became almost nonexistent – the company now had a market share of just one per cent.
گوشی هوشمند بلکبِری را به خاطر دارید؟ در سال ۲۰۰۹، بلکبری حدود نیمی از کل بازار گوشیهای هوشمند را در اختیار داشت. پنج سال بعدتر، آنها تقریبا دیگر وجود نداشتند؛ شرکت تنها یک درصد سهم بازار را در اختیار داشت.
What happened? It’s all because the creator of Blackberry, Mike Lazaridis, wouldn’t change his mind.
چه اتفاقی افتاد؟ همه اینها به این دلیل است که خالق بلک بری، مایک لازاریدیس، نظر خود را تغییر نداد.
If you remember, Apple’s iPhone was beginning to gain market share around this time. Lazaridis continued thinking that most customers just wanted a phone to do the basics – make calls and send emails. Well, we all know how that went.
اگر به خاطر داشته باشید، آیفون اپل در همین زمان شروع به افزایش سهام بازار کرده بود. لازاریدیس به این فکر ادامه داد که اکثر مشتریان فقط یک تلفن میخواهند تا کارهای اساسی را انجام دهد؛ تماس گرفتن و ارسال کردن ایمیل. خب، همه ما میدانیم که چطور پیش رفت.
The moral of the story here is that sometimes we need to rethink our beliefs. So many of us find comfort in conviction because that’s a lot easier. But what would the world be like if we all practiced opening our minds to new ideas regularly?
پند داستان در اینجا این است که گاهی اوقات لازم است در باورهای خود تجدید نظر کنیم. بنابراین بسیاری از ما آرامش را در اعتقاد پیدا میکنیم زیرا این کار بسیار آسانتر است. اما اگر همه ما به طور منظم ذهن خود را روی ایدههای جدید باز کنیم، جهان چگونه خواهد شد؟
In Think Again: The Power of Knowing What You Don’t Know by Adam Grant, we explore the science of changing our mind and learn how to help others learn to change theirs, too. Grant teaches us why we should not only allow ourselves to doubt but also entirely rethink our beliefs regularly.
در کتاب «دوباره فکر کن: قدرت دانستن چیزهایی که نمیدانی» اثر آدام گرانت، علم تغییر ذهن خود را بررسی میکنیم و میآموزیم که چگونه به دیگران کمک کنیم تا یاد بگیرند ذهن خود را تغییر دهند. گرانت به ما میآموزد که چرا نهتنها باید به خود اجازه شک کردن دهیم، بلکه باید به طور منظم در باورهای خود تجدید نظر کنیم.
Here are the 3 most helpful lessons this book taught me:
You can never know what you don’t know, so stay humble.
With the right tools and experiences, even the most ignorant people can change their minds.
Ask people questions to convince them of your point of view.
در اینجا ۳ درس مفیدی که این کتاب به من آموخته آورده شده است:
۱. شما هرگز نمیتوانید چیزی را که نمیدانید بدانید، پس فروتن باشید.
۲. با ابزار و تجربیات مناسب، حتی ناآگاهترین افراد نیز میتوانند نظر خود را تغییر دهند.
۳. از مردم سوال بپرسید تا متقاعد شوند دیدگاه شما را ببینند.
Think you’ve got life all figured out? You better Think Again!
فکر میکنید همه چیز زندگی را فهمیدهاید؟ بهتر است دوباره فکر کنید!
Think Again Summary
خلاصه کتاب دوباره فکر کن
Lesson 1: If you want to be smarter and more likable, admit that you don’t know everything.
درس ۱: اگر میخواهید باهوشتر و دوستداشتنیتر باشید، بپذیرید که همه چیز را نمیدانید.
Did you know that most of us are completely unaware of the things we aren’t very good at? In fact, sometimes we even think we are good at the things we are the worst at. For example, studies have found that people who score lowest on logical reasoning and sense of humor tests also have the most overinflated perception of their abilities in these areas.
آیا میدانستید که اکثر ما از چیزهایی که در آن خیلی خوب نیستیم و مهارتی نداریم، کاملا بیاطلاع هستیم؟ در واقع، گاهی اوقات حتی فکر میکنیم که در کارهایی که در آنها بدترین هستیم، خوبیم. به عنوان مثال، مطالعات نشان داده است که افرادی که کمترین امتیاز را در آزمونهای استدلال منطقی و حس شوخطبعی میگیرند، بیشترین درک را از تواناییهای خود در این زمینهها دارند.
Making matters worse, someone who falsely believes they’re good at something is less likely to try to improve in that skill. A study of emotional intelligence found that those participants with the lowest emotional intelligence scores were the least likely to want help in improving their emotional intelligence.
کسی که به اشتباه معتقد است در کاری خوب است و کمتر سعی میکند تا در آن مهارت تلاش کند، اوضاع را بدتر میکند. مطالعهای روی هوش هیجانی نشان داد که شرکتکنندگانی که کمترین نمرات هوش هیجانی را داشتند، کمترین احتمال کمک را برای بهبود هوش هیجانی خود میخواستند.
So what can we do about this apparent blind spot? Stay humble. If you start admitting that you don’t know everything, you will open up to learning new things. This means you’ll become more competent. And don’t worry because humility and confidence aren’t exclusive qualities.
پس در مورد این نقطه کور ظاهری چه کنیم؟ متواضع بمانید. اگر اعتراف کنید که همه چیز را نمیدانید، برای یادگیری چیزهای جدید پذیرا میشوید. یعنی صلاحیت بیشتری پیدا خواهید کرد. و نگران نباشید چرا که فروتنی و اعتمادبهنفس، ویژگیهای متناقض نیستند.
Confidence is all about self-belief, while humility means you are willing to examine your own methods. Successful people have both. They are confident in their ability to succeed eventually, but they are humble enough to evaluate whether or not they are using the best methods to achieve that goal.
اعتمادبهنفس تماما مربوط به خودباوری است؛ در حالی که فروتنی به این معنی است که شما مایل به بررسی روشهای خود هستید. افراد موفق هر دو را دارند. آنها به توانایی خود برای این که در نهایت موفق میشوند اطمینان دارند؛ اما به اندازه کافی متواضع هستند تا ارزیابی کنند که آیا از بهترین روشها برای رسیدن به آن هدف استفاده میکنند یا خیر.
Lesson 2: Sometimes, even the most ignorant people change their minds.
درس ۲: گاهی اوقات حتی نادانترین افراد نیز نظر خود را تغییر میدهند.
Grant tells the story of Black musician Daryl Davis. In 1983, he started talking to Ku Klux Klan members to convince them to change their minds about race. Since then, he has persuaded many of the KKK members he has talked to rethink their beliefs and leave. Crazy enough, one of these former KKK members even asked Davis to be a godfather to his daughter.
گرانت داستان موسیقیدان سیاهپوست، داریل دیویس را روایت میکند. در سال ۱۹۸۳، او شروع به صحبت با اعضای کو کلوکس کلان (سازمان سری ضد سیاهپوستان آمریکا) کرد تا آنها را متقاعد کند که نظر خود را در مورد نژاد تغییر دهند. از آن زمان، او بسیاری از اعضای کِیکِیکِی که با آنها صحبت کرده بود را متقاعد کرد که در باورهای خود تجدید نظر کنند و آنجا را ترک کنند. به اندازه کافی دیوانهکننده است که یکی از این اعضای سابق کِیکِیکِی حتی از دیویس خواست که پدرخوانده دخترش باشد.
As Davis’s story illustrates, one of the best ways to change people’s prejudiced beliefs is to show them how arbitrary the beliefs are. When Davis talked to the Klan members, he realized many only had white supremacist beliefs because their family did.
همانطور که داستان دیویس نشان میدهد، یکی از بهترین راهها برای تغییر باورهای تعصبآمیز مردم این است که به آنها نشان دهیم این باورها چقدر خودسرانه هستند. هنگامی که دیویس با اعضای کِلان صحبت کرد، متوجه شد که بسیاری از آنها به این دلیل اعتقادات برتریطلبانه برای سفیدپوستها دارند چون خانواده آنها این اعتقاد را داشتند.
So he encouraged them to think about the roots of why they believed what they did, and this lets them see just how flawed the beliefs were. From there, they began to question racism and, in the end, often changed their minds about it.
بنابراین او آنها را تشویق کرد که در مورد ریشههای این که چرا به کاری که انجام میدادند اعتقاد داشتند فکر کنند و این به آنها اجازه میدهد تا ببینند که چقدر باورها دارای عیب و نقص هستند. از آنجا، آنها شروع به زیر سوال بردن نژادپرستی کردند و در پایان، اغلب نظر خود را در مورد آن تغییر دادند.
Grant also saw this phenomenon when he studied animosity between Yankees and Red Sox fans. Both sides typically believed the other group to be arrogant, aggressive, and unpleasant.
گرانت همچنین این پدیده را زمانی که خصومت بین طرفداران یانکی و رد ساکس را مطالعه کرد، دید. هر دو طرف معمولا معتقد بودند که گروه دیگر متکبر، تهاجمی و ناخوشایند است.
In an experiment, Grant told the baseball fans to write an essay about how random some of the reasons they hated the other side were. He also had them think that if they were born into a different family, they probably would like whatever team they supported. After writing the essays, fans on both sides realised that their prejudices were actually wrong and even silly.
در آزمایشی، گرانت به طرفداران بیسبال گفت که مقالهای درباره تصادفی بودن برخی از دلایل نفرت آنها از طرف تیم مقابل بنویسند. او همچنین از آنها خواست تا فکر کنند که اگر در خانواده دیگری به دنیا میآمدند، احتمالا از هر تیمی که آن خانواده حمایت میکرد، خوششان میآمد. پس از نوشتن مقالات، طرفداران هر دو تیم متوجه شدند که تعصبات آنها در واقع اشتباه و حتی احمقانه است.
So, if you want someone to change their mind, don’t just tell them they’re wrong and why. One of the best ways to make someone rethink their beliefs is to show them that the only reason they have those beliefs is because of chance.
بنابراین، اگر میخواهید کسی نظرش را تغییر دهد، فقط به او نگویید که اشتباه میکند و چرا. یکی از بهترین راهها برای وادار کردن کسی به تجدیدنظر در باورهایش این است که به او نشان دهیم تنها دلیلی که این باورها را دارد، کاملا اتفاقی است.
Lesson 3: If you want to convince people of your perspective, ask them the right questions.
درس ۳: اگر میخواهید مردم را در مورد دیدگاه خود متقاعد کنید، سوالات درست از آنها بپرسید.
Another solid way to get people to rethink their beliefs is to interview them with the right questions. Grant tells the story of a young mother who was an anti-vaxxer or someone who didn’t want her baby to get the measles vaccine.
یکی دیگر از راههای خوب برای وادار کردن مردم به تجدیدنظر در باورهایشان، مصاحبه با آنها به همراه سوالات درست است. گرانت داستان یک مادر جوان را روایت میکند که ضدواکسن بود یا کسی که نمیخواست کودکش واکسن سرخک را دریافت کند.
The maternity ward staff brought in Dr Arnaud Gagneur, who they knew could help. He used what is known as motivational interviewing and an effective persuasion technique that helps people find their own reasons to rethink something rather than just giving them reasons why they should change their mind.
کارکنان بخش زایشگاه، دکتر آرنو گاگنور را آوردند که میدانستند میتواند کمک کند. او از آنچه به عنوان مصاحبه انگیزشی و تکنیک متقاعدسازی موثر، شناخته میشود استفاده کرد که به افراد کمک میکند دلایل خود را برای تجدید نظر در مورد چیزی پیدا کنند؛ نه اینکه صرفا دلایل خود را به آنها ارائه دهند که چرا باید نظرشان را تغییر دهند.
This type of interview begins with honest curiosity to understand where the beliefs come from. Gagneur started by asking the woman open-ended questions about why she felt the way she did about this vaccine. Gagneur then began to ask about how she felt about the consequences of not vaccinating her child.
این نوع مصاحبه با کنجکاوی صادقانه شروع میشود تا بفهمیم این باورها از کجا میآیند. گاگنور با پرسیدن سوالات باز از زن در مورد اینکه چرا او نسبت به این واکسن چنین احساسی داشت شروع کرد. سپس گاگنور شروع به پرسیدن در مورد احساس او در مورد عواقب واکسینه نکردن فرزندش کرد.
A motivational interviewer doesn’t simply try to persuade someone with many facts; they listen instead. So Gagneur acknowledged her fears in a technique known as reflective listening. When he was finished, he emphasized that it was her choice.
یک مصاحبهگر انگیزشی صرفا سعی نمیکند کسی را با حقایق زیاد متقاعد کند؛ در عوض [بیشتر] گوش میدهد. بنابراین گاگنور به ترسهای خود با تکنیکی به نام «گوش دادن بازتابی» اعتراف کرد. وقتی کارش تمام شد، تاکید کرد که این انتخاب او بوده است.
Sometimes, people don’t change their minds because they want to have their own freedom rather than actually disagreeing, so it’s so important to give someone the freedom to make their own decision. After the interview, she decided on her own to vaccinate her baby, with no persuasion needed.
گاهی اوقات، مردم نظر خود را تغییر نمیدهند زیرا میخواهند آزادی خود را داشته باشند نه اینکه بخواهند واقعا مخالفت کنند؛ بنابراین بسیار مهم است که به هرکس این آزادی را بدهیم تا خودش تصمیم بگیرد. پس از مصاحبه، او خودش تصمیم گرفت که نوزادش را واکسینه کند؛ بدون نیاز به هیچ اجباری.
Think Again Review
مروری بر کتاب دوباره فکر کن
I love Think Again! This is the kind of book that would do a lot of good if everybody in the world read it. I also like that it will make anyone who reads it and applies what it teaches smarter, more humble, and more likable as well!
من عاشق کتاب دوباره فکر کن هستم! این همان کتابی است که اگر همه در جهان آن را بخوانند، بسیار مفید خواهد بود. من همچنین این را دوست دارم که هر کسی که آن را بخواند و آنچه کتاب آموزش میدهد را به کار گیرد، باهوشتر، فروتنتر و دوستداشتنیتر میشود!
Who would I recommend a Think Again summary to?
کتاب دوباره فکر کن را به چه کسی توصیه میکنم؟
The 61-year-old who always gets into political debates and can never be wrong, the 21-year-old who wants to learn how they can start their adult life off on the right foot, and anyone who is tired of a world that’s constantly fighting.
مرد ۶۱ سالهای که همیشه وارد بحثهای سیاسی میشود و هرگز نمیتواند اشتباه کند، جوان ۲۱ سالهای که میخواهد یاد بگیرد چگونه میتواند زندگی بزرگسالی خود را درست شروع کند و هر کسی که از دنیایی که مدام در حال جنگ است خسته شده است.