Sentence-Summary: The Subtle Art Of Not Giving A Fck does away with the positive psychology craze to instead give you a Stoic, no-BS approach to living a life that might not always be happy, but meaningful and centered only around what’s important to you.*
خلاصه کتاب هنر ظریف بی خیالی در یک جمله: کتاب هنر ظریف بی خیالی شوق روانشناسی مثبت را از بین میبرد و در عوض رویکردی رواقی و بدون حرف مفت برای زندگی کردن ارائه میدهد که ممکن است همیشه زندگی شادی نباشد، اما معنادار باشد و فقط حول چیزهایی که برایتان اهمیت دارد، متمرکز شود.
Favorite quote from the author:
For as much as I love positive psychology, sometimes it just doesn’t work, even for me. There’s another mode that might sound odd, but still works: toiling away. You know how you have the occasional week where it’s literally just grinding? Even if you usually like your job, nothing exciting happens for a few days, you have a lot of deadlines and you just toil away to get it done.
نقل قولی از نویسنده:
با این که من عاشق روانشناسی مثبت هستم، اما گاهی اوقات جواب نمیدهد، حتی برای من. حالت دیگری وجود دارد که ممکن است عجیب به نظر برسد، اما همچنان کار میکند: زحمت کشیدن. میدانید چگونه بعضی هفتهها درحالی میگذرد که به معنای واقعی کلمه فقط آسیاب الک کردن است (کار بیهوده است)؟ حتی اگر معمولا کارتان را دوست داشته باشید، برای چند روز هیچ اتفاق هیجان انگیزی نمیافتد، کارهای زیادی دارید و فقط تلاش میکنید تا آنها را انجام دهید.
It’s the mode I’m in right now and weirdly, it’s still kinda satisfying. Probably, because it feels liberating not to have to ooze happy vibes all the time. Blogging demigod Mark Manson has coined a better phrase for this mode of operation: The Subtle Art Of Not Giving A Fck.* His first “proper” book, this instant New York Times bestseller is a no BS self-help book for people who usually hate self-help.
این حالتی است که در حال حاضر در آن قرار دارم و به طرز عجیبی، هنوز هم تا حدی راضی کننده است. احتمالا به این دلیل که احساس رهایی دارید و مجبور نیستید همیشه حس و حال شادی را منتقل کنید. نیمه خدای وبلاگ نویسی، مارک منسون، عبارت بهتری را برای این حالت از عملکرد انسان ابداع کرده است: هنر ظریف بی خیالی. اولین کتاب «شایسته» او، این کتاب پرفروش نیویورک تایمز، یک کتاب خودیاری بدون مدرک کارشناسی برای افرادی است که معمولا از خودیاری متنفرند.
Mark gets that life has become overwhelming and the only way to find our center around the things that really matter to us is to not give a f*ck about anything else.
مارک متوجه میشود که زندگی بسیار طاقت فرسا شده است و تنها راه برای یافتن مرکز (توجه) خود در اطراف چیزهایی که واقعا برای ما مهم هستند این است که به هیچ چیز دیگری اهمیت نزنیم.
Here are my 3 favorite lessons:
1.Values you can’t control are bad values to follow.
2.Don’t believe you know anything with certainty, for it keeps you from improving.
3.Trying to leave a legacy might ruin your life.
The trick of not giving a fuck about most things is that you’ll be able to give one about what really matters to you. Let’s see how we can get a bit closer to that!
در این بخش 3 درس جالب از کتاب هنر ظریف بی خیالی را مرور میکنیم:
ارزشهایی که نمیتوانید آنها را کنترل کنید، ارزشهای بدی برای پیروی هستند.
به این که همه چیز را با قطعیت میدانید، اعتقاد نداشته باشید، زیرا شما را از پیشرفت باز میدارد.
تلاش برای به جا گذاشتن یک میراث ممکن است زندگی شما را خراب کند.
ترفند اهمیت ندادن در مورد بیشتر چیزها این است که بتوانید در مورد چیزهایی که واقعا برای شما اهمیت دارد، صحبت کنید. بیایید ببینیم چگونه میتوانیم کمی به آن نزدیک شویم!
Lesson 1: Only hold values you control.
درس 1: فقط ارزشهایی را حفظ کنید که میتوانید کنترل کنید.
Mark is a very Stoic guy and it shines through his writing and advice. A common idea in Stoicism is to focus only on the things you can control. This is easy enough to understand and implement when it comes to your actions, but it can be applied to more intangible aspects of your life as well.
مارک یک مرد بسیار رواقی است و این موضوع از طریق نوشتهها و توصیههای او کاملا واضح است. یک ایده رایج در رواقی گری این است که فقط بر چیزهایی تمرکز کنید که میتوانید کنترل کنید. وقتی نوبت به اقدامات شما میشود درک و اجرای آن به اندازه کافی آسان است، اما میتوان آن را در جنبههای ناملموستر زندگیتان نیز به کار بُرد.
Take your values, for example. I know it’s hard to put them into words, but if you try to describe yourself in, say, three adjectives, you already have a good idea of which values most dictate your life. Let’s say you chose the words honest, punctual and popular. Here’s where Mark makes an interesting remark: Only choose to have values you can control.
برای مثال ارزشهایتان را در نظر بگیرید. من میدانم که بیان آنها در قالب کلمات دشوار است، اما اگر سعی کنید خود را مثلا با سه صفت توصیف کنید، از قبل میدانید که کدام ارزشها بیشتر زندگی شما را دیکته میکند. فرض کنید کلمات صادق، وقت شناس و محبوب را انتخاب کردهاید. در اینجا مارک یک نکته جالب را بیان میکند: فقط ارزشهایی را انتخاب کنید که میتوانید آنها کنترل کنید.
Most of us give up some of our ideals as we grow up, try to have a career and make money. While that’s just part of real life, it’s important you don’t hand off the steering wheel altogether. Values you don’t control are bad, because they’ll be a constant source of unnecessary suffering in your life.
بسیاری از ما با بزرگ شدن برخی از ایده آلهای خود را کنار میگذاریم، سعی میکنیم شغلی داشته باشیم و پولی در بیاوریم. در حالی که این فقط بخشی از زندگی واقعی است، بسیار اهمیت دارد که به طور کلی فرمان کنترل زندگی را از دست ندهید. ارزشهایی که کنترل نمیکنید بد هستند، زیرا منبع دائمی رنجهای غیرضروری در زندگی شما خواهند بود.
When we look at the three we just mentioned, honesty is 100% in your control. Only you know how honest you are, but no one else needs to. Punctuality is partially in your control. If you always leave with plenty of buffer time, you can compensate for most potential obstacles. Popularity, however, is totally out of your grasp. Sure, you can be nice and friendly to everyone, but you can’t control other peoples’ opinions. Some will always hate you, no matter what you do.
وقتی به سه موردی که به آن اشاره کردیم نگاه میکنیم، صداقت 100% در کنترل شماست. فقط شما میدانید که چقدر صادق هستید، اما هیچکس دیگری نیازی به این کار ندارد [که بداند شما چقدر صادق هستید]. وقت شناسی تا حدی در کنترل شماست. اگر همیشه با زمان اضافی زیادی روبهرو هستید، میتوانید اکثر موانع احتمالی [در خصوص وقت شناس بودن] را جبران کنید. با این حال، محبوبیت کاملا از درک شما خارج است. مطمئنا، شما میتوانید با همه خوب و دوستانه باشید، اما نمیتوانید نظرات دیگران را کنترل کنید. بعضیها همیشه از شما متنفر خواهند بود، مهم نیست که چه کاری انجام دهید.
Therefore, popularity isn’t the best value to focus on and you could try replacing it with one more controllable, such as kindness.
بنابراین، محبوبیت بهترین ارزشی نیست که بتوان روی آن تمرکز کرد و میتوانید آن را با یکی دیگر از ارزشهای قابل کنترل، مانند مهربانی، جایگزین کنید.
Lesson 2: Certainty hampers growth.
درس 2: قطعیت مانع رشد میشود.
What a great principle distilled into just three words: certainty hampers growth. Imagine you could choose between two modes of moving through the world: one in which you think everything you know is 100% true and one in which you think nothing you know is 100% true. Both are stressful, but which one do you think would help you make better decisions?
چه اصل بزرگی که فقط در سه کلمه خلاصه شده است: قطعیت مانع رشد میشود. تصور کنید که میتوانید بین دو حالت حرکت در جهان یکی را انتخاب کنید: یکی به این شکل که فکر میکنید هر چیزی که میدانید 100٪ درست است و دیگری به این شکل که فکر میکنید هیچ چیزی نمیدانید که 100٪ درست باشد. هر دو استرس زا هستند، اما به نظر شما کدام یک به شما در تصمیم گیری بهتر کمک میکند؟
The latter, of course. While there’s some middle ground to be found here, rejecting the idea that you know anything for sure is a great base to start learning from. This is true for discovering factual knowledge, such as using the scientific method to build business hypotheses helps arrive at better conclusions, but it is also true for gaining conceptual knowledge.
البته که دومی. در حالی که حد وسطی هم در اینجا وجود دارد، رد این ایده که شما هر چیزی را به طور قطعی میدانید، اساس بسیار خوبی برای شروع یادگیری است. این موضوع برای کشف دانش واقعی مانند استفاده از روش علمی برای ساختن فرضیههای تجاری که به نتیجهگیری بهتری کمک میکنند، صادق است، اما برای به دست آوردن دانش مفهومی نیز صدق میکند.
The second kind is more implicit knowledge about the relationships between various entities. Let’s take your place in the social hierarchy at school, for example. If you’re convinced you’re ugly, you’ll be sad a lot. But if you notice that you get lots of compliments at school, people call you charming and some have a crush on you, that’s evidence your brain is playing you with false certainty.
نوع دوم، دانش ضمنیتر در مورد روابط بین موجودیتهای مختلف است. به عنوان مثال، بیایید جای شما را در سلسله مراتب اجتماعی مدرسه در نظر بگیریم. اگر متقاعد شده باشید که زشت هستید، بسیار غمگین خواهید شد. اما اگر متوجه شدید که در مدرسه از شما تعریف و تمجیدهای زیادی میشود، مردم شما را جذاب خطاب میکنند و برخی به شما علاقه دارند، این نشان دهنده این است که مغز شما با اطمینان کاذب (قطعیت کاذب) با شما بازی میکند.
If you allow yourself to have a little doubt, you can then disprove this limiting belief you hold about yourself.
اگر به خود اجازه دهید کمی شک داشته باشید، میتوانید این باور محدود کنندهای را که در مورد خودتان دارید رد کنید.
Lesson 3: Don’t obsess about leaving a legacy.
درس 3: در مورد به جا گذاشتن میراث از خود وسواس نداشته باشید.
Here’s an uncomfortable, but important reminder: You’re going to die one day. We all are. Whether we admit it or not, when the time comes closer, we’re all scared. That’s why many of us want to leave a legacy, myself included. However, Mark says that might ruin our short amount of precious time here on earth.
در اینجا یک یادآوری ناراحت کننده، اما مهم وجود دارد: شما یک روز خواهید مرد. ما همه میمیریم. چه بپذیریم چه نپذیریم، وقتی زمان [مرگ] نزدیکتر میشود، همه میترسیم. به همین دلیل است که بسیاری از ما، از جمله من، می خواهیم میراثی از خود به جای بگذاریم. درحالی که مارک میگوید که این ممکن است زمان گرانبهای کوتاه ما را در اینجا بر روی زمین از بین ببرد.
The more we’re driven to build a great body of work, the more start chasing fame, working too much and focusing on the future. What if instead, we just tried to be useful in the present? We could still help a ton of people, enjoy our days and fully be here, while we’re here.
هر چه بیشتر خود را به سمت ساختن مجموعهای عالی سوق دهیم، بیشتر دنبال شهرت میرویم، بیش از حد کار میکنیم و روی آینده تمرکز بیشتری میگذاریم. اگر در عوض، فقط سعی کنیم در زمان حال مفید باشیم، چه؟ هنوز هم میتوانیم به تعداد زیادی از مردم کمک کنیم، از روزهایمان لذت ببریم و تا زمانی که اینجا هستیم کاملا اینجا باشیم (در لحظه باشیم).
Mark’s stance is clear: Find ways to bring yourself, your loved ones and the people you meet joy in the now and let the legacy part take care of itself.
موضع مارک روشن است: راههایی بیابید تا برای خود، عزیزانتان و افرادی را که در حال حاضر با آنها روبرو میشوید شادی بیاورید و اجازه دهید بخش میراث خودش از پس خودش بربیاید.
The Subtle Art Of Not Giving A F*ck Review
Mark’s writing is funny and to the point. No bullshit, lots of curse words, but lots of insight too. It’s a medium long book with just over 200 pages, but light in terms of how fast you get through, because Mark uses many examples too. I already learned another lesson from the first chapter: success has nothing to do with self-improvement.
مرور کتاب هنر ظریف بی خیالی
نوشته مارک خنده دار و دقیق اصل مطلب را میرساند. بدون مزخرفات، همراه با کلمات فحش دار، اما همینطور بصیرت زیادی نیز در آن وجود دارد. این یک کتاب متوسط طولانی با کمی بیش از 200 صفحه است، اما از نظر سرعت مطالعه سبک است، زیرا مارک از مثالهای زیادی نیز استفاده میکند. من قبلا درس دیگری از فصل اول آن آموخته بودم: موفقیت ربطی به توسعه فردی ندارد.