Who Moved My Cheese Summary
Sentence-Summary: Who Moved My Cheese tells a parable, which you can directly apply to your own life, in order to stop fearing what lies ahead and instead thrive in an environment of change and uncertainty.
خلاصه کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد در یک جمله: کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد مثلی را بیان میکند که میتوانید آن را مستقیما در زندگی خود به کار ببرید تا از ترس آنچه پیش رو دارید دست بردارید و در عوض در محیطی پر از تغییر و عدم قطعیت رشد کنید.
Favorite quote from the author:
Funny, how you sometimes stumble into things that were right in front of your nose, all along. I’ve had this book for 10 years. When I was a kid, my uncle gave it to me, it was a leftover copy from somewhere. I briefly looked at it (it was still wrapped), thought it was a “manager’s book” and put it away. I distinctly remember the picture of the cheese slice on the cover, and turned it in my hands a couple times since. Sadly, I never felt intrigued enough to read it. What an idiot I was!
نقل قولی از نویسنده:
خندهدار است، اینکه چگونه گاهی اوقات به چیزهایی برخورد میکنید که دقیقا جلوی بینی شما بوده است. من 10 سال است که این کتاب را دارم. وقتی بچه بودم عمویم آن را به من داد، یک کپی اضافه از یک جایی بود. به طور خلاصه به آن نگاه کردم (هنوز برایم پیچیده بود)، فکر کردم که یک «کتاب مدیریتی» است و آن را کنار گذاشتم. من به وضوح تصویر تکه پنیر روی جلد را به یاد دارم و از آن زمان چندین بار آن را در دستانم چرخاندم. متاسفانه من هرگز به اندازه کافی برای خواندن آن احساس اشتیاق نکردم. چه احمقی بودم!
Who Moved My Cheese a parable about two little people and two mice in a maze, searching for cheese, where each character represents a different attitude towards change, with cheese being what we consider success.
چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد درباره دو انسان کوچک و دو موش در مارپیچ است که در جستجوی پنیر هستند و در آن هر شخصیت نشان دهنده نگرش متفاوتی نسبت به تغییر است و پنیر چیزیست که ما آن را موفقیت میدانیم.
Here are 3 lessons about cheese and what you should do when someone moves yours:
1.Thinking too much about your cheese might paralyze you, so just start looking.
2.Nothing lasts forever, so keep your eyes open for approaching changes.
3.You can always find new cheese, and the minute you start moving things will get better.
در اینجا 3 درس در مورد پنیر و کارهایی که باید انجام دهید وقتی کسی پنیر شما را جا به جا میکند آورده شده است:
فکر کردن بیش از حد به پنیر ممکن است شما را فلج کند، پس فقط شروع به نگاه کردن کنید.
هیچچیز برای همیشه ماندگار نیست، پس چشمان خود را برای نزدیک شدن تغییرات باز نگه دارید.
شما همیشه میتوانید پنیر جدید پیدا کنید و درست لحظهای که شروع به حرکت میکنید، همهچیز بهتر میشود.
Are you ready to become a champion of change? Let’s look for that cheese!
آیا آماده هستید که قهرمان تغییر شوید؟ پس بیایید دنبال آن پنیر بگردیم!
Who Moved My Cheese Summary
خلاصه کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد
Lesson 1: Stop thinking too much about your cheese and start chasing it.
درس 1: زیاد از حد به پنیر خود فکر نکنید و شروع به تعقیب آن کنید.
The two mice inside of our maze are Sniff and Scurry. They spend most of their time running up and down the corridors of the maze, looking for cheese. Turn a corner, run to the end, see if there’s any cheese, and if not, turn around and go back. That’s their pattern, and, while it seems kind of mindless and unstructured, it actually saves them a lot of time and energy.
دو موش درون پیچ و خم (مارپیچ) ما اسنیف و اسکوری هستند. آنها بیشتر وقت خود را در راهروهای هزارتو بالا و پایین میدوند و به دنبال پنیر میگردند. گوشهای انتخاب کنید، تا انتها بدوید، ببینید آیا پنیر هست یا نه، و اگر نبود دور بزنید و برگردید. این الگوی آنهاست و در حالی که به نظر میرسد بیفکر و بدون ساختار است، اما در واقع در زمان و انرژی آنها صرفه جویی میکند.
Hem and Haw, two little people, also spend their days in the maze looking for cheese, but not because they’re hungry – they think finding it will make them feel happy and successful. However, because of their complex brains, they think a lot about
how they can find the cheese the fastest
which strategies will work best in getting through the maze
how to keep track of those strategies
what finding the cheese will feel like
when they’ll finally find it
هم و هاو، دو آدم کوچک ما نیز روزهای خود را در مارپیچ به دنبال پنیر میگذرانند، اما نه به این دلیل که گرسنه هستند، آنها فکر میکنند پیدا کردن آن باعث خوشحالی و موفقیتشان میشود. با این حال به دلیل مغز پیچیدهای که دارند خیلی به آن فکر میکنند.
چگونه میتوانند پنیر را سریعتر پیدا کنند.
کدام استراتژی برای عبور از مارپیچ بهترین کارایی را دارد.
چگونه میتوان آن استراتژیها را پیگیری کرد.
پیدا کردن پنیر چه حسی خواهد داشت.
کی بالاخره پیدایش خواهند کرد.
…and of course, they wonder if there even is any cheese in the maze at all every time they turn another empty corner.
... و البته هر بار که به گوشه خالی دیگری میرسند، از خود میپرسند که آیا اصلا پنیری در این مارپیچ وجود دارد یا نه؟
Life is the same. Every minute you spend wondering what success looks like, how to get it, whether it’s possible and how you’ll feel in the future is a minute not spend working towards it. Humans are complicated beings, but that doesn’t mean we have to make everything complicated.
زندگی هم همینطور است. در هر دقیقهای که به این فکر میکنید موفقیت چگونه به نظر میرسد، چگونه میتوانید به آن دست یابید، آیا (رسیدن به آن) ممکن است و در آینده چه احساسی خواهید داشت، لحظاتی هستند که برای رسیدن به آن کاری نمیکنید. انسانها موجودات پیچیدهای هستند، اما این بدان معنا نیست که ما باید همهچیز را پیچیده کنیم.
Be more like a mouse and just start running!
بیشتر شبیه به یک موش باشید و فقط شروع به دویدن کنید!
Lesson 2: Even the biggest cheese doesn’t last forever, so try to see change coming.
درس 2: حتی بزرگترین پنیر هم برای همیشه ماندگار نیست، بنابراین سعی کنید تغییرات جدید را ببینید.
Sniff and Scurry soon found a big stash of cheese at Station C, and even though they enjoyed snacking a bit of it every day, they kept paying attention. The amount of cheese kept declining, slowly, but steadily, every day. Once they realized they were about to run out, they decided to move on of their own accord and soon found another huge cheese at Station N.
اسنیف و اسکوری زود یک انبار بزرگ پنیر را در ایستگاه C پیدا کردند، و با وجود اینکه هر روز از خوردن مقداری از آن لذت میبردند، همچنان به آن توجه میکردند. مقدار پنیر به آرامی و به طور پیوسته هر روز کاهش مییافت. هنگامی که متوجه شدند در شرف تمام شدن آن هستند تصمیم گرفتند به میل خود حرکت کنند و خیلی زود پنیر بزرگ دیگری را در ایستگاه N پیدا کردند.
When Hem and Haw found station C, however, they settled there, and quickly grew accustomed to the new status quo. The cheese fest they indulged in every day soon became the center of their lives, as they thought it was the fair reward for all their hard work. They were so preoccupied with the cheese that they didn’t notice how it was disappearing, one piece at a time, and how some corners of it even got moldy. One morning, they woke up, only to find someone had moved their cheese.
اما وقتی هم و هاو ایستگاه C را پیدا کردند، در آنجا مستقر شدند و به سرعت به وضعیت جدید عادت کردند. جشن پنیری که هر روز در آن زیادهروی میکردند خیلی زود تبدیل به مرکز زندگیشان شد، زیرا فکر میکردند که این پاداشی عادلانه برای تمام تلاشهایشان است. آنها آنقدر درگیر پنیر بودند که متوجه نشدند چطور آن تکه در حال ناپدید شدن است و حتی گوشههایی از آن کپک میزند. یک روز صبح، آنها از خواب بیدار شدند اما فهمیدند که کسی پنیرآنها را جا به جا کرده است.
This left Hem and Haw sad, depressed, feeling treated unfairly and in denial. Instead of venturing out to find new cheese, they kept returning to Station C, getting ever hungrier and weaker.
این باعث شد که هم و هاو غمگین و افسرده شوند و احساس کنند که با آنها رفتاری ناعادلانه شده است. به جای داشتن جسارت برای یافتن پنیر جدید، آنها به ایستگاه C بازمیگشتند و مدام گرسنهتر و ضعیفتر میشدند.
No supply of cheese can last forever. Change is always bound to happen, sooner or later. Instead of fooling yourself that things will stay the same forever, always keep an eye open for change.
هیچ ذخیرهی پنیری نمیتواند برای همیشه دوام بیاورد. دیر یا زود تغییر همیشه اتفاق میافتد. به جای اینکه خودتان را گول بزنید همواره همه چیز ثابت میماند، همیشه چشمانتان را برای تغییر باز نگه دارید.
Lesson 3: Don’t worry, there’s always new cheese to be found. The minute you start moving things will improve.
درس 3: نگران نباشید، همیشه پنیر جدیدی پیدا میشود. لحظهای که شروع به حرکت کنید چیزها بهتر میشوند.
The best part about cheese isn’t that once you’ve found it you’re set for life. It’s that there’s always more cheese to be found. Haw eventually got sick of sitting around, so he decided to go looking for new cheese all by himself.
بهترین بخش در مورد پنیر این نیست که وقتی آن را پیدا کردید، دیگر بار سفر خود را بستهاید. این است که همیشه پنیر بیشتری برای پیدا کردن وجود دارد. هاو در نهایت از نشستن زیاد در اطراف ایستگاه بیمار شد، بنابراین تصمیم گرفت خودش به تنهایی دنبال پنیر جدید برود.
Once he started moving, his situation instantly got better. Yes, he just found a few bits and pieces of cheese here and there at first, but this was a lot better than doing nothing and being paralyzed by fear. After having found the courage to move on despite your fears once, fear’s grip on you will never be as strong as it used to be.
وقتی شروع به حرکت کرد اوضاعش فوراً بهتر شد. بله، او ابتدا چند تکه پنیر در اینجا و آنجا پیدا کرد اما این خیلی بهتر از این بود که هیچ کاری نکند و از ترس فلج شود. بعد از اینکه یک بار شجاعت ادامه دادن را بهرغم ترسهایتان پیدا کردید، چنگال ترس هرگز بر شما مانند گذشته قوی نخواهد بود.
Haw realized the accumulated fears in his mind were a lot worse than even the biggest challenges he encountered. Full of confidence, he kept exploring the maze, until he eventually found Sniff and Scurry at Station N, where the three of them shared the new cheese they had found.
هاو متوجه شد که ترسهای انباشته شده در ذهنش بسیار بدتر از بزرگترین چالشهایی است که با آن روبرو شده است. او سرشار از اعتماد به نفس، به جست و جو در هزارتو ادامه داد تا اینکه در نهایت اسنیف و اسکوری را در ایستگاه N پیدا کرد، جایی که هر سه نفر پنیر جدیدی را که پیدا کرده بودند باهم به اشتراک گذاشتند.
Who Moved My Cheese Review
مروری بر کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد
This is a great book. I love stories like these. It is a management book, and many a manager has told this story to his team to inspire them, but it’s just as valuable for you as an individual.
کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد یک کتاب عالی است. من عاشق داستانهایی مانند این هستم. این یک کتاب مدیریت است و بسیاری از مدیران این داستان را به تیم خود گفتهاند تا از آن الهام بگیرند، اما برای شما به عنوان یک فرد ارزشمند است.
It describes a simple pattern of embracing change, finding success, looking out for more change and then embracing it again, which will help you cultivate a much more optimistic attitude about life. A really cool book!
این (کتاب) یک الگوی ساده از پذیرش تغییر، دستیابی به موفقیت، جستجوی تغییرات بیشتر و سپس پذیرش دوباره آن است که به شما کمک میکند نگرش بسیار خوشبینانهتری نسبت به زندگی بسازید. یک کتاب واقعا باحال!