Sentence-Summary: You Are A Badass helps you become self-aware, figure out what you want in life and then summon the guts to not worry about the how, kick others’ opinions to the curb and focus your life on the thing that will make you happy.
خلاصه کتاب تو کله خر هستی در یک جمله: کتاب تو کله خر هستی ، به شما کمک میکند تا خودآگاه شوید، بفهمید که در زندگی چه میخواهید و سپس جرات و جسارت خود را برای نگران نبودن در مورد نحوه انجام آن احضار کنید (به دست بیاورید)، نظرات دیگران را زیر پا بگذارید و زندگی خود را بر روی چیزی متمرکز کنید که شما را خوشحال خواهد کرد.
Favorite quote from the author:
One thing I like about aging is that with each year, I care less about what people think. I’ve always wondered why old people are so direct and unapologetic, but I believe that’s why. They’ve been around long enough that reality has reassured them countless times: opinions don’t matter. Especially not those of haters.
نقل قولی از نویسنده:
یکی از چیزهایی که در مورد پا به سن گذاشتن دوست دارم این است که هر سال، کمتر به تفکر مردم اهمیت میدهم. من همیشه به این فکر میکردم که چرا افراد مسن اینقدر رک و بی تعارف هستند، اما معتقدم دلیل آن همین است. آنها به اندازه کافی تجربه کسب کردهاند که واقعیت بارها به آنها اطمینان داده باشد تا بدانند: نظرات [مردم] مهم نیستند. به خصوص کسانی که بدخواه شما هستند.
The sad thing about learning this lesson only late in life is that you might not have the energy or time to still achieve your dream, whatever that may be. So the sooner you learn it, the better. If you’re young and worried about what other people think, this book is for you.
نکته غم انگیز در مورد یادگیری این درس در اواخر زندگی این است که ممکن است انرژی یا زمان لازم برای رسیدن به رویای خود، هر چه که باشد را نداشته باشید. بنابراین هر چه زودتر آن را یاد بگیرید، بهتر است. اگر جوان هستید و نگران نظر دیگران هستید، این کتاب مناسب شماست.
Enter Jen Sincero, who’s seriously rebellious and rebelling seriously against humdrum life. After working for a record label, starting a rock band, failing, and then writing a book about that, she became a lesbian, failed at that too and wrote another book about that, before ultimately coaching people to improve their sex lives and later their lives altogether.
نام جن سینکرو را جستجو کنید، کسی که به شکلی جدی سرکش و بهشدت مخالف زندگی یکنواخت است. پس از کار برای یک شرکت موسیقی، راهاندازی یک گروه راک، شکست خوردن، و نوشتن کتابی در مورد آن، همجنسگرا شد، در این مورد هم شکست خورد و قبل از این که در نهایت به مردم کمک کند تا زندگی جنسی خود و بعدها به طور کلی زندگی خود را بهبود بخشند، کتاب دیگری در این باره نوشت.
You Are A Badass is the culmination of several years of helping people transform their lives from loser to happy-go-lucky and it comes packed with fun stories and valuable lessons.
کتاب تو یک کله خر هستی: You Are A Badass اوج چندین سال کمک به مردم برای تبدیل زندگی خود از بازنده بودن به خوش شانس بودن و مملو از داستانهای سرگرم کننده و درسهای ارزشمند است.
My favorite 3? Here you go:
1.Decide you’ll stop caring what other people think. Right. now.
2.Figure out what you want but don’t obsess about how you’ll get there.
3.If your habits, surroundings and friends don’t support you, it’s time to change them.
Ready to discover your inner badass and put him or her in charge? Let’s go!
3 درس مورد علاقه من؟ بفرمایید ببینید:
تصمیم بگیرید دیگر اهمیت ندهید که دیگران چه فکری میکنند. درست همین الان.
بفهمید که چه میخواهید، اما در مورد چگونگی رسیدن به آن وسواس نداشته باشید.
اگر عادتها، اطرافیان و دوستانتان از شما حمایت نمیکنند، وقت آن است که آنها را تغییر دهید.
Lesson 1: Draw a line in the sand. Now.
همین حالا خط و نشان بکشید.
Do you know how you remember some people for one, distinct thing they taught you? With one girl from high school, the only thing I ever really learned from her came in the form of a status update she posted on Facebook:
If people say they don’t have time for you, it just means that other things are more important to them.
میدانید مثلا چگونه برخی از افراد را به خاطر یک چیز متمایز که به شما یاد دادهاند به یاد میآورید؟ من چنین چیزی را با یکی از یک دختران دبیرستان داشتم. تنها یک چیزی که واقعا ازش یاد گرفتم، بهروزرسانی استاتوسی بود که او در فیس بوک پست کرد:
اگر مردم میگویند برای شما وقت ندارند، به این معنی است که چیزهای دیگر برای آنها مهمتر است.
I’ve never forgotten this lesson. How you choose to spend your time is entirely up to you, so how you distribute it reflects your true priorities, no matter what you claim they might be. Naturally, chasing a distant dream of yours infers choosing yourself over others – and that always creates some fallout.
من هرگز این درس را فراموش نکردم. این که چگونه زمان خود را سپری کنید کاملا به خود شما بستگی دارد، بنابراین نحوه توزیع زمانتان، نشاندهنده اولویتهای واقعی شما است، صرف نظر از این که ادعا میکنید چگونه زمان خود را بگذرانید. به طور طبیعی، تعقیب یک رویای دور از خود استنباط میکند که خود را بر دیگران ترجیح میدهید – و این همیشه پیامدهایی را به وجود میآورد.
If you’re aspiring to be a writer, like I am, some of the comfort you usually get from hanging out with friends will have to come from appreciating the time you now spend writing. Being serious means putting in days, months, years of work.
اگر میخواهید نویسنده شوید، مانند من، بخشی از آرامشی که معمولا از وقت گذرانی با دوستان به دست میآورید، باید از قدردانی از زمانی که اکنون صرف نوشتن میکنید، حاصل شود. جدی بودن یعنی روزها، ماهها، سالها کار کردن.
You’ll lose some friends. You’ll go to less happy hours and football games. You’ll be laughed at. Ridiculed. Made fun of.
چند دوست را از دست خواهید داد. به ساعتهای شادی (مهمانی) و بازیهای فوتبال کمتری خواهید رفت. به شما خنده خواهد شد. مسخره خواهید شد. به شوخی گرفته میشوید.
But none of that matters if you’re happy spending time chasing what others don’t dare to: To really go for your dream, you must put your inner badass in charge.
اما هیچکدام از اینها اگر از صرف زمان خود برای تعقیب چیزهایی که دیگران جرات انجام آن را ندارند لذت میبرید، مهم نیست: برای اینکه واقعا به دنبال رویای خود بروید، باید کله خر درونی خود را مسئول قرار دهید.
Lesson 2: Know what you want, but be flexible about the how.
درس 2: بدانید چه میخواهید، اما در مورد چگونگی آن انعطاف پذیر باشید.
Sticking with the example of becoming a writer, here’s how most people go about that particular dream:
1.Realize they want to be a writer.
2.Analyze every writer that inspires them in detail, learn about their paths to success and craft a masterplan of which track they can follow.
3.Give up after six months of analysis paralysis and not writing a single word.
با پایبندی به مثال نویسنده شدن، در این بخش میبینیم بیشتر مردم چگونه به این رویای خاص میپردازند:
متوجه میشوند که میخواهند نویسنده شوند.
هر نویسندهای را که الهامبخش آنها است را با جزئیات تجزیه و تحلیل میکنند، درباره مسیرهای موفقیت آنها میآموزند و نقشهای اساسی میسازند که کدام مسیر را میتوانند دنبال کنند.
پس از شش ماه فلج تجزیه و تحلیل شدن و ننوشتن حتی یک کلمه، تسلیم میشوند.
That’s the kind of trap you should try to avoid at all costs. Jen suggests doing so by figuring out what you want, but not obsessing over how you’ll get there. Here’s an updated plan for becoming a writer:
1.Realize you want to be a writer.
2.Start writing.
این همان تلهای است که باید سعی کنید به هر قیمتی از آن اجتناب کنید. جن پیشنهاد میکند این کار را با فهمیدن این که چه میخواهید، اما در مورد چگونه به آنجا رسیدن وسواس به خرج نمیدهید، انجام دهید. در قسمت زیر یک برنامه به روز شده برای نویسنده شدن آمده است:
متوجه شوید که میخواهید نویسنده شوید.
شروع به نوشتن کنید.
There really isn’t much more to it. Imagine making your way through a poorly trodden forest. You’ll find and shape your own path as you go along. The most reassuring thing you can do to get the confidence to call yourself a writer is write, not seek comfort from other writers.
واقعا چیز بیشتری برای آن وجود ندارد. تصور کنید راه خود را از میان یک جنگل ضعیف باز کردهاید. همانطور که پیش میروید، مسیر خود را پیدا کرده و به آن شکل میدهید. اطمینانبخشترین کاری که میتوانید برای به دست آوردن اعتماد به نفس این که خودتان را نویسنده خطاب کنید این است که بنویسید، نه این که مسیر نویسندگان دیگر را دنبال کنید.
Over time, with more and more hours of writing practice put in, you’ll get into a virtuous cycle that positively reinforces your attitude – and thus gets you to write even more. This is what actually lets you make progress towards your goal. Not planning, or debating, or strategizing.
با گذشت زمان، با ساعتهای بیشتر و بیشتر تمرین نوشتن، وارد چرخهای میشوید که به طور مثبت نگرش شما را تقویت میکند - و بنابراین شما را وادار میکند که حتی بیشتر بنویسید. این در واقع چیزی است که به شما امکان میدهد تا به سمت هدف خود پیشرفت کنید. نه برنامه ریزی کردن و بحث کردن و استراتژی چیدن.
Lesson 3: When your environment doesn’t support you, change your environment.
درس 3: وقتی محیطتان از شما پشتیبانی نمیکند، محیط خود را تغییر دهید.
Having the thick skin to deal with the ridicule of friends or shooting down their tempting attempts to distract you is one thing. Making a conscious decision to actually get rid of some of the weights that are dragging you down is another. That’s tough.
پوست کلفت بودن در مقابله با تمسخر دوستان یا سرکوب تلاشهای وسوسه انگیز آنها برای پرت کردن حواس شما یک مورد است. تصمیم گیری آگاهانه برای خلاص شدن از شر برخی از وزنههایی که شما را به سمت پایین میکشانند یکی مورد دیگر است. این یکی سخت است.
If your environment, your habits, your friends, even your family, don’t lift you up in your journey towards a life you’ll be glad to have lived when it’s over, it’s time to make some changes.
اگر محیط، عادات، دوستان، حتی خانوادهتان، شما را در سفر به سمت زندگیای که پس از پایان آن از زندگی کردن خوشحال میشوید بالا نمیبرد، وقت آن است که تغییراتی ایجاد کنید.
Those can be internal and external, as long as they shift the focus of your life towards making your dream the center piece. For example, if playing Bubble Blast for 30 minutes every morning over breakfast is something you enjoy, but that cuts into your writing time, maybe you can shave off the last ten minutes in exchange for recording a voice memo you’ll transcribe later in your day.
این تغییرات تا زمانی که تمرکز زندگی شما را به سمت تبدیل کردن رویای شما به نقطه مرکزی تغییر دهند، میتوانند درونی و بیرونی باشند. به عنوان مثال، اگر بازی Bubble Blast به مدت 30 دقیقه هر روز صبح هنگام صبحانه کاری است که از آن لذت میبرید، اما زمان نوشتن شما را کاهش میدهد، شاید بتوانید ده دقیقه آخر را در به ضبط یک یادداشت صوتی که بعدا در طول روز متن آن را رونویسی میکنید، حذف کنید.
Similarly, if an old friend you see once a month spends most of your conversation time mocking your writing attempts, maybe that’s an hour a month you can save and, well, dedicate to writing instead.
به همین ترتیب، اگر دوست قدیمیای که ماهی یکبار میبینید، بیشتر وقت مکالمهتان را به تمسخر تلاشهای شما برای نوشتن صرف میکند، شاید این همان یک ساعتی در ماه باشد که میتوانید پسانداز کنید و خب، به جای صحبت کردن با وی، به نوشتن اختصاص دهید.
I’m not saying these decisions are easy, but I have a hunch Jen is onto something that’ll absolutely minimize the number of regrets we have at the end of our lives – and that’s a good thing.
نمیگویم این تصمیمها آسان هستند، اما من فکر میکنم که جن در مورد چیزی صحبت میکند که به صورت کلی تعداد پشیمانیهای ما را در پایان زندگی به حداقل میرساند – و این چیز خوبی است.
You Are A Badass Review
I get why You Are A Badass is such a massive hit. It’s 90% motivation with 10% tactics and calls to action, thrown in at the very end. You’ll get really revved up and ready to go – and then you’re let off your leash. What a wonderful way of setting other people up for success. Thumbs up from me, Mrs. Sincero!
مرور کتاب تو کله خر هستی
من متوجه شدم که چرا کتاب تو کله خر هستی: You Are A Badass به چنین موفقیت بزرگی دست یافته است. محتوای این 90 درصد انگیزشی و 10 درصد تاکتیکها و اقدام به عمل است که در انتهای آن آمده است. واقعا سرحال میشوید و دیگر آماده حرکت هستید و سپس افسارتان را رها میکنید. چه روش شگفتانگیزی برای آماده کردن دیگران برای موفقیت. با تشکر از خانم سینسرو!