دو دوست به نامهای برایان و دیوید از یک شهر کوچک انگلیسی وارد برزیل شدند تا در جنگل آمازون در یک مسابقه شرکت کنند. آنها با موتور در اروپا سفر کردهاند و در تمام مسابقات حضور داشتهاند. اما یک چیز بود که یکی از پسرها را نگران کرد. روزنامه محلی یادداشتی در مورد سرخپوستانی که در جنگلها زندگی میکردند چاپ کرد.
مسئله در مورد تصاحب زمینهای سرخپوستان و درگیریهایی بود که در منطقه آنها اتفاق افتاده بود. اما دوستش هیچ توجهی به آن نکرد. مسابقات شگفتانگیزی در انتظار آنها بود. انتظار داشتند ۴ روز آینده چیزهای هیجانانگیزی را در مورد مسابقه تجربه کنند. اما در این راه اتفاقهای عجیبی برای آنها رخ میدهد. آیا برایان و دیوید میتوانند برنده شوند؟ با هم خلاصه جذاب این داستان را میخوانیم. تا انتها همراه ما باشید.
خلاصه کتاب داستان رالی آمازون
The book "Amazon Rally" is about two young men named David and Brian, who are English/American motorcyclists from Enfield, England. They travel to Brazil to race in the Amazon jungle where they compete against bikers from different countries. The race is set to begin in Brasilia, where the racers will face huge crowds and plenty of attention.
کتاب «رالی آمازون» درباره دو مرد جوان به نامهای دیوید و برایان است که موتور سواران انگلیسی - آمریکایی اهل انفیلد انگلستاناند. آنها به برزیل سفر میکنند تا در جنگل آمازون مسابقه دهند و در آنجا با دوچرخهسواران کشورهای مختلف رقابت کنند. این مسابقه قرار است در برازیلیا آغاز شود؛ جایی که مسابقهدهندهها با جمعیت عظیم و توجه زیادی روبهرو خواهند شد.
The story revolves around the racers, who are friends and brothers from different countries, who race motorcycles and cars to cross the Amazon jungle. The race is a challenge, as the Indians are angry about miners taking their homes in the jungle. However, the race is expected to be enjoyable and challenging.
داستان حول محور مسابقههایی میچرخد که دوستان و برادرانی از کشورهای مختلف برای عبور از جنگل آمازون با موتورسیکلت و ماشین مسابقه میدهند. این مسابقه یک چالش است؛ زیرا سرخپوستان از اینکه معدنچیان خانههایشان را در جنگل گرفتهاند، عصبانی هستند. با این حال، انتظار میرود این مسابقه لذتبخش و چالشبرانگیز باشد.
The race begins in Brasilia, where the racers are met with a large crowd and photographers taking pictures. The story highlights the importance of understanding the Amazon and the challenges faced by racers in the Amazon. The Amazon Rally is a race for 42 people from the Sahara to Manaus. Brian's engine breaks down during the race. Brian and his friend try to fix this problem. It shows that unpredictable things always happen and we have to react as best we can.
مسابقه در برازیلیا آغاز میشود؛ جایی که مسابقهدهندگان با جمعیت زیادی روبهرو میشوند و عکاسان در حال عکس گرفتناند. این داستان بر اهمیت درک آمازون و چالشهای پیش روی اتومبیلرانی در آمازون تاکید میکند. رالی آمازون مسابقهای برای ۴۲ نفر از صحرا تا مانائوس است. موتور برایان در طول مسابقه خراب میشود. برایان و دوستش سعی میکنند این مشکل را برطرف کنند. این نشان میدهد که همیشه اتفاقات غیرقابل پیشبینی رخ میدهد و ما باید به بهترین شکل ممکن واکنش نشان دهیم.
ادامه خلاصه کتاب رالی آمازون
The race starts, and the racers start on the first day with good roads and small towns and villages. On the second day, the roads are not very good, with two Italians, Luigi, and Enrico, in first and second place. On the third day, the race is in the jungle, with the Brazilians in first and second place. David and Brian are behind the two Italians. The race always stops late in the afternoon.
مسابقه شروع میشود و مسابقهدهندگان در روز اول با جادههای خوب و شهرها و روستاهای کوچک شروع میکنند. در روز دوم، جادهها چندان خوب نیستند و دو ایتالیایی به نامهای لوئیجی و انریکو در رتبههای اول و دوم قرار دارند. در روز سوم مسابقه در جنگل است و برزیلیها در رتبههای اول و دوم قرار دارند. دیوید و برایان پشت سر دو ایتالیایی هستند. مسابقه همیشه اواخر بعدازظهر متوقف میشود.
Brian explains that the Brazilians are good and know the road, but the rain is their biggest problem.
برایان توضیح میدهد که برزیلیها خوباند و جاده را میشناسند؛ اما باران بزرگترین مشکل آنهاست. روز دوم در جنگل با باران و شرایط بد جاده آغاز میشود.
The race begins on the third day deep in the forest. As the afternoon approaches, Brian and David pause as they wonder where their match is. "Where are we now?" Brian inquired. "I have no clue," David shrugs."
مسابقه در روز سوم در عمق جنگل آغاز میشود. با نزدیک شدن به بعدازظهر، برایان و دیوید مکث میکنند و نمیدانند مسابقهشان کجاست. «الان کجا هستیم؟» برایان پرسید. دیوید شانه بالا میاندازد: «نمیدونم.»
Suddenly they see a group of men approaching them. The men, who happen to be natives, walk up to Brian and David. The language barrier prevents young men from understanding what they say. The natives guide Brian and David to their village. To their surprise, a woman with dazzling blue eyes steps forward and begins to converse with them. "These lands are coveted by miners who occasionally attack and harm the natives," Astrid says.
ناگهان گروهی از مردان را میبینند که به آنها نزدیک میشوند. این مردان بومی به سمت برایان و دیوید میروند. مانع زبان، مردان جوان را از درک آنچه میگویند باز میدارد. بومیان برایان و دیوید را به روستای خود راهنمایی میکنند. در کمال تعجب، زنی با چشمان آبی خیرهکننده جلو میرود و شروع به گفتوگو با آنها میکند. آسترید میگوید: «این زمینها مورد طمع معدنچیانی است که گهگاه به بومیان حمله کرده و به آنها آسیب میرسانند.»
ادامه خلاصه کتاب داستان رالی آمازون
"Let's get help from the authorities, Astrid. There's a police station nearby," Brian suggests. Brian and Karwak, the son of a determined native chief, navigate the challenging terrain of the jungle. Brian's racing skills are invaluable, while the native chief's son's familiarity with the track ensures they stay on track. At the police station, they meet Captain Silva and explain their predicament. They reach the native village in the late afternoon.
برایان پیشنهاد میکند: «بیایید از مقامات کمک بگیریم، آسترید. یک ایستگاه پلیس در همان نزدیکی وجود دارد.» برایان و کارواک، پسر رئیس بومی مصمم، در زمین چالشبرانگیز جنگل حرکت میکنند. مهارتهای مسابقهای برایان بسیار ارزشمند است، در حالی که آشنایی پسر رئیس بومی با این مسیر تضمین میکند که آنها در مسیر باقی بمانند. در ایستگاه پلیس، آنها با کاپیتان سیلوا ملاقات میکنند و وضع خطرناک خود را توضیح میدهند. آنها اواخر بعدازظهر به روستای بومی میرسند.
"Take cover behind the trees. The miners are coming and we're all ready for them," advises Captain Silva. The miners emerge from the depths of the forest, only to be met by the authoritative voice of Captain Silva: "It's Captain Silva. Hold your ground! Stop! We're the police." The next morning, the chief and his people rejoice at their victory. Chief Mauney proudly holds two beautiful necklaces. With a smile, he presents a red necklace to David and a black necklace to Brian. "They are the champions of a very important match," says Captain Silva.
کاپیتان سیلوا توصیه میکند: «پشت درختان پناه بگیرید. معدنچیها میآیند و ما همه برای آنها آمادهایم.» معدنچیان از اعماق جنگل بیرون میآیند، اما صدای قاطع کاپیتان سیلوا با آنها روبهرو میشود: «کاپیتان سیلوا هستم. توقف کنید! ایست! ما پلیس هستیم.» صبح روز بعد، رئیس و قومش از پیروزی خود شادی میکنند. رئیس مونی با افتخار دو گردنبند زیبا در دست دارد. او با لبخند یک گردنبند قرمز به دیوید و یک گردنبند مشکی به برایان هدیه میدهد. کاپیتان سیلوا میگوید: «آنها قهرمان یک مسابقه بسیار مهم هستند.»
This story teaches us the lessons of empathy, helping others, and paying attention. The real winner is the one who wins the hearts.
این داستان به ما درس همدلی، کمک به دیگران و توجه میدهد. برنده واقعی کسی است که قلبها را به دست آورد.