عشق یا پول؟ یک داستان جنایی و معمایی است که توسط رونا آکینیمی نوشته شده است. این کتاب برای آموزش زبانآموزان انگلیسی به کار میرود و به زبانی ساده و روان نوشته شده است. موضوع اصلی کتاب داستان زندگی و مرگ مولی کلارکسون را روایت میکند.
مولی یک زن ثروتمند است که در روز تولد پنجاه سالگی خود به قتل میرسد. قاتل او یکی از اعضای خانوادهاش است که به پول او حسادت میکند. کارآگاه بازرس مک لین وظیفه دارد تا قاتل را پیدا کند و علت قتل را بررسی کند.
او در طول تحقیقات خود با رازها و دروغهای خانواده مولی روبهرو میشود و سعی میکند تا حقیقت را در میان شواهد و سرنخهای مختلف بیابد. این کتاب چالشها و جذابیتهای ژانر جنایی را به خواننده نشان میدهد و در عین حال درسهای اخلاقی و اجتماعی را نیز منتقل میکند.
در این مقاله خلاصهای از کتاب داستان جذاب عشق یا پول را برایتان آماده کردهایم. خواندن آن را از دست ندهید و تا انتهای این خلاصه داستان همراه ما باشید.
خلاصه کتاب داستان عشق یا پول
The book is a mystery story about a rich woman named Molly Clarkson who is murdered on her fiftieth birthday by one of her relatives who wants her money. The story follows the investigation of Detective Inspector McLean, who tries to find out who killed Molly and why.
این کتاب داستانی مرموز درباره زنی ثروتمند به نام مولی کلارکسون است که در پنجاهمین سالگرد تولدش توسط یکی از بستگانش که پول او را میخواهد به قتل میرسد. داستان به دنبال تحقیقات بازرس کارآگاه مک لین است که تلاش میکند بفهمد چه کسی و چرا مولی را کشته است.
The book introduces the main characters in the first chapter: Molly Clarkson, her brother Albert, her son Roger, and her daughters Jackie and Diane. They are all invited to Molly's birthday party at her mansion, but they are not happy to be there. They all need money for different reasons: Albert is in debt, Roger is a gambler, Jackie is a drug addict, and Diane is a single mother. They all hope that Molly will give them some money, but she refuses. She tells them that she has changed her will and left everything to charity. She also reveals that she knows their secrets and that they have been lying to her.
این کتاب شخصیتهای اصلی فصل اول را معرفی میکند: مولی کلارکسون، برادرش آلبرت، پسرش راجر و دخترانش جکی و دایان. همه آنها به جشن تولد مولی در عمارت او دعوت شدهاند؛ اما از حضور در آنجا خوشحال نیستند. همه آنها به دلایل مختلف به پول نیاز دارند: آلبرت بدهکار است، راجر قمارباز است، جکی معتاد به مواد مخدر است و دایان یک مادر مجرد است. همه آنها امیدوارند که مولی به آنها پول بدهد؛ اما او قبول نمیکند. به آنها میگوید که وصیتنامه خود را تغییر داده و همه چیز را به خیریه واگذار کرده است. همچنین فاش میکند که اسرارشان را میداند و آنها به او دروغ گفتهاند.
خلاصه کتاب داستان عشق یا پول
The party ends with a loud scream. Molly is found dead in her bedroom, stabbed with a knife. Detective Inspector McLean arrives at the scene and starts questioning the suspects. He finds out that Molly had a lot of enemies, not only among her family but also among her staff and her neighbors. He also learns that Molly had a lover named Paul King, who was also at the party. Paul claims that he loved Molly and that he was planning to marry her, but McLean doubts his sincerity.
مهمانی با یک فریاد بلند به پایان میرسد. جسد مولی در اتاق خوابش پیدا میشود که با چاقو ضربه خورده است. بازرس کارآگاه مک لین به صحنه میرسد و شروع به بازجویی از مظنونان میکند. او متوجه میشود که مولی نه تنها در بین خانواده بلکه در بین کارکنان و همسایگانش دشمنان زیادی داشته است. همچنین میفهمد که مولی معشوقی به نام پل کینگ داشته که او نیز در مهمانی حضور داشته است. پل ادعا میکند که مولی را دوست داشته و قصد داشته با او ازدواج کند؛ اما مک لین در صداقت او تردید دارد.
As McLean investigates further, he discovers more clues and motives that point to different suspects. He finds out that Albert had borrowed money from a dangerous gangster named Big Tony, who threatened to kill him if he didn't pay back. He also learns that Roger had lost a lot of money in a card game and that he owed money to a man named Harry Green, who was also at the party.
همانطور که مک لین بیشتر تحقیق میکند، سرنخها و انگیزههای بیشتری را کشف میکند که به مظنونان مختلف اشاره میکند. متوجه میشود که آلبرت از یک گانگستر خطرناک به نام بیگ تونی پول قرض کرده است که او را تهدید کرده است که در صورت عدم پرداخت، او را خواهد کشت. همچنین متوجه میشود که راجر در یک بازی با ورق پول زیادی از دست داده است و به مردی به نام هری گرین که او نیز در مهمانی حضور داشته است، بدهکار بوده است.
خلاصه کتاب داستان عشق یا پول
He also uncovers that Jackie had stolen some jewelry from Molly's safe and that she had sold it to a pawnbroker named Mr. Lee, who was also at the party. He also realizes that Diane had lied about her husband's death and that she was actually divorced from a man named David Brown, who was also at the party.
او همچنین کشف میکند که جکی مقداری جواهرات را از گاوصندوق مولی دزدیده است و او آن را به یک گروگیر به نام آقای لی که او نیز در مهمانی حضور داشته است فروخته است. همچنین متوجه میشود که دایان در مورد مرگ شوهرش دروغ گفته است و او در واقع از مردی به نام دیوید براون که او نیز در مهمانی حضور داشته است، طلاق گرفته است.
McLean narrows down the list of suspects to four people: Albert, Roger, Jackie, and Diane. He confronts them with the evidence and tries to make them confess. He tells them that he knows that one of them killed Molly for her money and that he has proof. He shows them a letter that Molly had written before she died, in which she said that she knew who was going to kill her and why. She also said that she had hidden a tape recorder under her pillow and recorded everything that happened in her bedroom.
مک لین لیست مظنونان را به چهار نفر محدود میکند: آلبرت، راجر، جکی و دایان. او با شواهد و قرائن با آنها روبهرو میشود و سعی میکند آنها را وادار به اعتراف کند. به آنها میگوید که میداند یکی از آنها مولی را به خاطر پول او کشته است و مدرکی هم دارد. نامهای را به آنها نشان میدهد که مولی قبل از مرگش نوشته بود و در آن میگفت که میداند چه کسی و چرا او را میکشد. همچنین گفت که یک ضبط صوت را زیر بالش خود پنهان کرده بود و تمام اتفاقات اتاق خوابش را ضبط کرده بود.
خلاصه کتاب داستان love or money
McLean plays the tape for the suspects and reveals the identity of the killer: it was Diane. She had sneaked into Molly's bedroom after the party and stabbed her with a knife. She had done it because she hated Molly for being rich and happy while she was poor and miserable. She also wanted to get revenge on Molly for not helping her when she needed money.
مک لین نوار را برای مظنونان پخش میکند و هویت قاتل را فاش میکند: دایان بود. او بعد از مهمانی به اتاق خواب مولی نفوذ کرده بود و با چاقو به او ضربه زد. او این کار را انجام داده بود زیرا از مولی متنفر بود که در حالی که فقیر و بدبخت بود، مولی ثروتمند و شاد بود. او همچنین میخواست از مولی انتقام بگیرد چون وقتی به پول نیاز داشت به او کمک نکرد.
The book ends with McLean arresting Diane and taking her away. He says that he feels sorry for Molly, who was lonely and unhappy despite being rich. He also says that he hopes that Molly's money will go to people who really need it and appreciate it.
کتاب با دستگیری مک لین دایان و بردن او به پایان میرسد. او میگوید برای مولی که با وجود ثروتمند بودن تنها و ناراضی بود متاسفم. همچنین میگوید که امیدوار است پول مولی به دست افرادی برسد که واقعا به آن نیاز دارند و قدر آن را میدانند.
ادامه خلاصه کتاب داستان عشق یا پول
This story gives lessons to the reader. Some of the most important ones are as follows:
این داستان به خواننده چند درس میدهد. برخی از مهمترین درسهای آن به شرح زیر است:
Money cannot buy happiness. Molly was rich but she was not happy. She had no friends and her family hated her. She was lonely and sad.
پول خوشبختی نمیآورد. مولی ثروتمند بود اما خوشحال نبود. او هیچ دوستی نداشت و خانوادهاش از او متنفر بودند. تنها و غمگین بود.
Greed can lead to crime and violence. Molly's relatives were greedy and wanted her money. They lied to her and tried to kill her. They did not care about her feelings or well-being.
طمع میتواند منجر به جنایت و خشونت شود. بستگان مولی حریص بودند و پول او را میخواستند. آنها به او دروغ گفتند و سعی کردند او را بکشند. به احساسات و رفاه او اهمیت نمیدادند.
ادامه خلاصه کتاب داستان عشق یا پول
Love is more important than money. Molly had a lover named Paul, who claimed to love her. But he did not really love her. He only wanted her money. He did not protect her or help her when she was in danger.
عشق مهمتر از پول است. مولی معشوقی به نام پل داشت که ادعا میکرد او را دوست دارد. اما واقعا او را دوست نداشت. او فقط پولش را میخواست. وقتی در خطر بود از او محافظت نکرد و به او کمک نکرد.
Honesty is the best policy. Molly's relatives were dishonest and hid their secrets from her. They also lied to the detective and tried to escape justice. But they were caught and exposed by the evidence and the tape.
صداقت بهترین سیاست است. بستگان مولی متقلب بودند و اسرار خود را از او پنهان میکردند. آنها همچنین به کارآگاه دروغ گفتند و سعی کردند از عدالت فرار کنند. اما با شواهد و نوار ضبطشده، دستگیر شدند و لو رفتند.
Charity is a noble virtue. Molly decided to give her money to charity before she died. She wanted to help people who were in need and make a difference in the world. She was generous and kind.
نیکوکاری یک فضیلت شریف است. مولی تصمیم گرفت قبل از مرگ پول خود را به امور خیریه بدهد. او میخواست به افرادی که نیازمند بودند کمک کند و در دنیا تغییر ایجاد کند. او سخاوتمند و مهربان بود.