خلاصه کتاب داستان «The Piano» نوشته Rosemary Border

همراه با شما خلاصه کتاب داستان «The Piano» نوشته Rosemary Border را مرور می‌کنیم.

خلاصه کتاب داستان «The Piano» نوشته Rosemary Border

کتاب داستان «پیانو» نوشته رزماری بوردر است. این کتاب سرنوشت یک پیانیست معروف را روایت می‌کند که سرگذشت پر فراز و نشیبی داشته است. جذابیت این کتاب آن را در سطح جهانی قرار داده است و این کتاب را به زبان‌های مختلف دنیا ترجمه کرده‌اند. کتاب «پیانو» یکی از بهترین کتاب‌ها برای یادگیری زبان انگلیسی است چرا که ادبیات خاص خود را دارد. در این مقاله خلاصه‌ای جذاب از این کتاب معروف را برای شما آماده کرده‌ایم. خواندن این خلاصه را از دست ندهید.

خلاصه کتاب داستان پیانو

The Piano is a short story by Rosemary Border, adapted from a novel by Tim Wynne-Jones. It is part of the Oxford Bookworms Library. The story follows the life of Tony Evans, a poor farm boy who discovers his talent for playing the piano and becomes a famous musician.

پیانو داستان کوتاهی از رزماری بوردر است که از رمانی از تیم وین جونز اقتباس شده است. داستان زندگی تونی ایوانز، پسر مزرعه‌داری فقیری را دنبال می‌کند که استعداد خود را در نواختن پیانو کشف می‌کند و به یک موسیقیدان مشهور تبدیل می‌شود.

The story begins with Tony Evans, a thirteen-year-old boy who lives with his mother and sister in a small house in England. His father died when he was young, and his family is very poor. Tony has to leave school and work on a farm owned by Mr. Wood, a kind and generous man. One day, Mr. Wood tells Tony to clean out an old building and throw away everything inside.

داستان با تونی ایوانز، پسر سیزده ساله‌ای شروع می‌شود که با مادر و خواهرش در خانه‌ای کوچک در انگلستان زندگی می‌کند. پدرش در جوانی فوت کرد و خانواده‌اش بسیار فقیر هستند. تونی باید مدرسه را ترک کند و در مزرعه‌ای کار کند که متعلق به آقای وود، مردی مهربان و سخاوتمند است. یک روز، آقای وود به تونی می‌گوید که یک ساختمان قدیمی را تمیز کند و همه چیز را دور بریزد.

Tony finds a lot of trash, but he also sees a beautiful old piano covered in dust. He has never played before, but he feels drawn to the instrument and tries to play it. To his surprise, he can play very well, as if the music comes to him naturally. He closes his eyes and plays for a long time until Mr. Wood comes and listens to him. Mr. Wood is amazed by Tony's talent and tells him that he can keep the piano and practice whenever he wants.

تونی زباله‌های زیادی پیدا می‌کند و همچنین یک پیانوی قدیمی زیبا را می‌بیند که پوشیده از گرد و غبار است. او قبلا هرگز ننواخته است، اما احساس می‌کند به سمت ساز کشیده شده و سعی می‌کند آن را بنوازد. در کمال تعجب، می‌تواند بسیار خوب بنوازد؛ گویی موسیقی در ذات اوست. چشمانش را می‌بندد و برای مدت طولانی می‌نوازد تا اینکه آقای وود می‌آید و به او گوش می‌دهد. آقای وود از استعداد تونی شگفت‌زده می‌شود و به او می‌گوید که می‌تواند پیانو را نگه دارد و هر زمان که بخواهد تمرین کند.

خلاصه کتاب داستان «The Piano».jpg

ادامه خلاصه کتاب داستان پیانو

Tony starts to play the piano every day after work, and soon he becomes very good at it. He also learns to read music from books that Mr. Wood gives him. He plays classical pieces by Mozart, Beethoven, Chopin, and others. He loves the piano and feels happy when he plays. One day, a famous pianist named Michael Holroyd visits the farm and hears Tony play. He is impressed by Tony's skill and offers to teach him more and help him become a professional musician. Tony is excited by this opportunity and agrees to go with him.

تونی هر روز بعد از کار، شروع به نواختن پیانو می‌کند و به زودی در آن بسیار ماهر می‌شود. او همچنین خواندن موسیقی را از کتاب‌هایی که آقای وود به او می‌دهد یاد می‌گیرد. او قطعات کلاسیک موتسارت، بتهوون، شوپن و دیگران را می‌نوازد. عاشق پیانو است و وقتی می‌نوازد احساس خوشحالی می‌کند. یک روز پیانیست معروفی به نام مایکل هولروید از مزرعه بازدید می‌کند و نوازندگی تونی را می‌شنود. تحت تاثیر مهارت تونی قرار می‌گیرد و به او پیشنهاد می‌دهد که بیشتر به او بیاموزد و به او کمک کند تا یک موسیقیدان حرفه‌ای شود. تونی از این فرصت هیجان‌زده می‌شود و موافقت می‌کند که با او برود.

Tony leaves the farm and his family and moves to London with Michael Holroyd. He studies music with him and other teachers and learns a lot about different styles and techniques of playing the piano. He also meets other musicians and makes friends with them. He starts to perform in concerts and recitals, and soon he becomes famous as a young prodigy. He travels around the world and plays in many countries. Tony enjoys his success and fame, but he also misses his family and Mr. Wood.

تونی مزرعه و خانواده‌اش را ترک می‌کند و با مایکل هولروید به لندن نقل مکان می‌کند. با او و سایر معلمان موسیقی می‌خواند و در مورد سبک‌ها و تکنیک‌های مختلف نواختن پیانو چیزهای زیادی یاد می‌گیرد. همچنین با نوازندگان دیگری آشنا و با آنها دوست می‌شود. او شروع به اجرای کنسرت و رسیتال می‌کند و خیلی زود به عنوان یک اعجوبه جوان به شهرت می‌رسد. به سراسر جهان سفر می‌کند و در بسیاری از کشورها می‌نوازد. تونی از موفقیت و شهرت خود لذت می‌برد؛ اما دلش برای خانواده و مستر وود نیز تنگ شده است.

خلاصه داستان «The Piano».jpg

ادامه خلاصه کتاب داستان پیانو

The story ends with Tony returning to the farm after many years of absence. He finds Mr. Wood old and sick, but still happy to see him. He also finds his old piano in the same place where he first played it. He sits down and plays for Mr. Wood, who listens with tears in his eyes. Tony feels grateful to Mr. Wood for giving him the piano and changing his life.

داستان با بازگشت تونی به مزرعه پس از سال‌ها غیبت به پایان می‌رسد. او آقای وود را پیر و بیمار می‌یابد؛ اما هنوز از دیدن او خوشحال است. همچنین پیانوی قدیمی خود را در همان جایی که اولین بار آن را نواخته است، پیدا می‌کند. می‌نشیند و برای آقای وود که با چشمان اشک‌آلود گوش می‌دهد، پیانو می‌نوازد. تونی از آقای وود سپاسگزار است که پیانو را به او داده و زندگی او را تغییر داده است.

The Piano is a story about talent, passion, opportunity, and gratitude. It shows how a poor uneducated boy can become a great musician with the help of a kind mentor and luck. It also shows how music can bring joy and beauty to one's life, as well as fame and fortune.

پیانو داستانی درباره استعداد، اشتیاق، فرصت و قدردانی است. این نشان می‌دهد که چگونه یک پسر فقیر بی‌سواد می‌تواند با کمک یک مربی مهربان و داشتن شانس تبدیل به یک موسیقیدان بزرگ شود. همچنین نشان می‌دهد که چگونه موسیقی می‌تواند شادی و زیبایی را به زندگی فرد بیاورد، همچنین شهرت و ثروت را به ارمغان می‌آورد.

The main theme of the story is the power of music to transform one's destiny. Tony is born into poverty and hardship, but he discovers his gift for playing the piano and pursues his dream of becoming a musician. Music gives him a sense of purpose, happiness, and fulfillment, as well as recognition and respect from others. Music also connects him with his past, his family, and his benefactor, Mr. Wood.

موضوع اصلی داستان، قدرت موسیقی در تغییر سرنوشت فرد است. تونی در فقر و سختی به دنیا می‌آید؛ اما استعداد خود را برای نواختن پیانو کشف می‌کند و رویای خود را برای تبدیل شدن به یک موسیقیدان دنبال می‌کند. موسیقی به او احساس هدف، شادی و رضایت و همچنین شناخت و احترام دیگران را می‌دهد. موسیقی همچنین او را با گذشته‌اش، خانواده‌اش و خیرخواهش، آقای وود، پیوند می‌دهد.

خلاصه کتاب The Piano».jpg

ادامه خلاصه کتاب داستان پیانو

The main conflict of the story is between Tony's humble origins and his extraordinary success as a musician. He faces challenges such as leaving his home, adapting to a new environment, dealing with fame and pressure, and balancing his personal life with his professional one.

تضاد اصلی داستان بین خاستگاه فروتنانه تونی و موفقیت خارق‌العاده او به‌عنوان یک موسیقیدان است. او با چالش‌هایی مانند ترک خانه، سازگاری با محیط جدید، مقابله با شهرت و فشار و ایجاد تعادل بین زندگی شخصی و حرفه‌ای‌اش مواجه است.

The main message of the story is that music can change one's life for the better, but one should never forget where one came from or who helped one along the way.

پیام اصلی داستان این است که موسیقی می‌تواند زندگی فرد را به سمت بهتر شدن تغییر دهد؛ اما هرگز نباید فراموش کرد که از کجا آمده یا چه کسی در این راه به او کمک کرده است.

Characters

شخصیت‌ها

The main characters of the story are:

شخصیت‌های اصلی داستان عبارت‌اند از:

Tony Evans: The protagonist of the story, is a poor farm boy who discovers his talent for playing the piano and becomes a famous musician.

تونی ایوانز: قهرمان داستان، یک پسر مزرعه‌دار فقیر است که استعداد خود را در نواختن پیانو کشف می‌کند و تبدیل به یک موسیقیدان مشهور می‌شود.

ادامه خلاصه کتاب داستان پیانو

Mr. Wood: The owner of the farm where Tony works, a kind and generous man who gives Tony the piano and supports him in his musical career.

آقای وود: صاحب مزرعه‌ای که تونی در آن کار می‌کند، مردی مهربان و سخاوتمند که پیانو را به تونی می‌دهد و از او در حرفه موسیقی‌اش حمایت می‌کند.

Michael Holroyd: A famous pianist who visits the farm and hears Tony play, he offers to teach him more and help him become a professional musician.

مایکل هولروید: یک پیانیست معروف که از مزرعه بازدید می‌کند و نواختن تونی را می‌شنود، پیشنهاد می‌کند بیشتر به او آموزش دهد و به او کمک کند تا یک نوازنده حرفه‌ای شود.

Tony's mother and sister: Tony's family, live in a small house in England, they are poor but love Tony and are proud of him.

مادر و خواهر تونی: خانواده تونی، در یک خانه کوچک در انگلستان زندگی می‌کنند. آنها فقیر هستند اما تونی را دوست دارند و به او افتخار می‌کنند.

Gordon: A friend of Tony's who works on the farm with him, he is jealous of Tony's talent and tries to sabotage him.

گوردون: یکی از دوستان تونی که با او در مزرعه کار می‌کند، به استعداد تونی حسادت می‌کند و سعی می‌کند او را خراب کند.

Linda: A girl who likes Tony and goes to his concerts, she is friendly and supportive of him.

لیندا: دختری که از تونی خوشش می‌آید و به کنسرت‌های او می‌رود، دوستش دارد و از او حمایت می‌کند.

خلاصه کتاب داستان انگلیسی «The Piano».jpg

ادامه خلاصه کتاب داستان پیانو

The story is set in England in the 20th century. It spans several years of Tony's life, from his childhood to his adulthood. The main locations of the story are:

داستان در انگلستان در قرن بیستم اتفاق می‌افتد. چندین سال از زندگی تونی، از کودکی تا بزرگسالی را در برمی‌گیرد. لوکیشن‌های اصلی داستان عبارت‌اند از:

The farm: The place where Tony works and lives for a while, it is a large and peaceful place with fields, animals, and buildings. It is where Tony finds the piano and learns to play it.

مزرعه: جایی که تونی مدتی در آن کار و زندگی می‌کند، مکانی بزرگ و آرام با مزارع، حیوانات و ساختمان است. اینجا جایی است که تونی پیانو را پیدا می‌کند و نواختن آن را یاد می‌گیرد.

London: The capital city of England, where Tony moves with Michael Holroyd to study music and perform in concerts. It is a busy and modern city with many people, places, and opportunities.

لندن: پایتخت انگلستان، جایی که تونی به همراه مایکل هولروید برای تحصیل موسیقی و اجرای کنسرت‌ها نقل مکان می‌کند. شهری شلوغ و مدرن با افراد، مکان‌ها و فرصت‌های فراوان است.

The world: The various countries that Tony visits as a famous musician, such as France, Italy, Germany, Japan, and others. He sees different cultures, landscapes, and audiences.

جهان: کشورهای مختلفی که تونی به‌عنوان موسیقیدان مشهور از آنها دیدن می‌کند، مانند فرانسه، ایتالیا، آلمان، ژاپن و... او فرهنگ‌ها، مناظر و مخاطبان متفاوتی را می‌بیند.

The story is written in simple and clear language, suitable for English learners. It uses past tense and a third-person point of view. It has six chapters, each with a title that summarizes the main event of the chapter. It also has illustrations, glossaries, and exercises to help with comprehension.

داستان به زبانی ساده و واضح و مناسب برای زبان‌آموزان انگلیسی نوشته شده است. از زمان گذشته و دیدگاه سوم شخص استفاده می‌کند. این کتاب دارای شش فصل است که هر یک عنوانی دارد که رویداد اصلی فصل را خلاصه می‌کند. همچنین دارای تصاویر، واژه‌نامه‌ها و تمرین‌هایی برای کمک به درک مطلب است.

The story is mainly descriptive and realistic, but it also has some elements of fantasy and romance. It uses dialogue, narration, and inner thoughts to show the characters' feelings and personalities. It also uses music as a way of expressing emotions and themes.

داستان عمدتا توصیفی و واقع‌گرایانه است؛ اما برخی از عناصر فانتزی و عاشقانه را نیز دارد. از دیالوگ، روایت و افکار درونی برای نشان دادن احساسات و شخصیتِ کاراکترها استفاده می‌کند. همچنین از موسیقی به‌عنوان راهی برای بیان احساسات و مضامین استفاده می‌کند.