تصور کنید که در صف ورود به باغوحش پروفسور هوگو قرار دارید. شنیدهاید که او موجودات عجیب و غریبی را از سیارات دیگر آورده است و به نمایش میگذارد. داستان «باغوحش» نوشتهی ادوارد دی هوک، یک داستان علمی-تخیلی است که مفاهیم مختلفی را بررسی میکند. این داستان به شما نشان میدهد که چگونه موجودات مختلف میتوانند یک وضعیت را به شکلهای متفاوتی ببینند و از آن به نحوههای مختلفی بهره ببرند. این داستان شما را به چالش میکشد که دیدگاه خود را بازبینی کنید و در نظر بگیرید که دیگران چگونه میتوانند چیزهای مختلف را احساس کنند. در ادامه خلاصهای از این داستان جذاب را برای شما آماده کردهایم تا انتها همراه ما باشید.
شخصیتهای داستان انگلیسی باغوحش
Professor Hugo: He is the main character of the story, who travels around the world with his spaceship, which he claims is a zoo of exotic creatures from other planets. He charges one dollar for admission and allows people to see his animals for six hours. He is actually a horse-spider from Kaan, who captures humans and puts them in cages for the amusement of other creatures.
پروفسور هوگو: او شخصیت اصلی داستان است که با فضاپیمای خود به سراسر جهان سفر میکند. او ادعا میکند که فضاپیمایش یک باغوحش از موجودات عجیب و غریب سیارات دیگر است. او برای ورود به باغوحش یک دلار دریافت میکند و به مردم اجازه میدهد که شش ساعت حیواناتش را ببینند. او در واقع یک اسبعنکبوت از سیارهی کان است که انسانها را میگیرد و در قفسهایی برای سرگرمی موجودات دیگر قرار میدهد.
The he-creature: He is one of the human captives in Professor Hugo's zoo, who performs various tricks and behaviors for the spectators. He is described as having hair on his head and wearing a blue suit and tie. He seems to enjoy being in the zoo and cooperates with Professor Hugo.
مخلوق نر (موجود مرد): او یکی از انسانهای اسیر باغوحش پروفسور هوگو است که ترفندها و رفتارهای مختلفی را برای تماشاگران انجام میدهد. گفته میشود که او روی سرش مو دارد و کتوشلوار آبی و کراوات به تن دارد. به نظر میرسد او از بودن در باغوحش لذت میبرد و با پروفسور هوگو همکاری میکند.
The she-creature: She is another human captive in Professor Hugo's zoo, who also performs for the spectators. She is described as having long hair and wearing a red dress. She also seems to enjoy being in the zoo and cooperates with Professor Hugo.
موجود زن: او یکی دیگر از اسیران انسانی در باغوحش استاد هوگو است که همچنین برای تماشاگران اجرا میکند. او دارای موی بلند و لباس قرمز است. او نیز به نظر میرسد که از بودن در باغوحش خوشحال است و با استاد هوگو همکاری میکند.
The little-creature: He is the son of the he-creature and the she-creature, who is also in the zoo. He is described as having curly hair and wearing a yellow shirt and blue pants. He plays with a ball and a toy car in his cage. He also seems to enjoy being in the zoo and cooperates with Professor Hugo.
مخلوق کوچولو (موجودک): او پسرِ مخلوق زن و مخلوق مرد است که او نیز در باغوحش است. او دارای موهای فرفری و پیراهن زرد و شلوار آبی است. او با یک توپ و یک ماشین اسباببازی در قفس خود بازی میکند. او همچنین به نظر میرسد از بودن در باغوحش لذت میبرد و با پروفسور هوگو همکاری میکند.
Professor Hugo's family: They are the wife and children of Professor Hugo, who are also horse-spiders from Kaan. They greet him when he returns to his home planet and ask him about his trip. They are impressed and proud of his zoo and his achievements.
خانوادهی پروفسور هوگو: آنها همسر و فرزندان پروفسور هوگو و آنها نیز از اسبعنکبوتهای کان هستند. آنها وقتی پروفسور به سیارهی زادگاهش برمیگردد از او استقبال میکنند و دربارهی سفرش میپرسند. آنها تحتتاثیر باغوحش و دستاوردهایش قرار گرفتهاند و به او افتخار میکنند.
خلاصهی داستان انگلیسی zoo
Zoo by Edward D. Hoch is a science fiction story that explores the concept of perspective and how different beings can view the same situation differently. The story begins with Professor Hugo, a mysterious man who travels around the world with his spaceship, which he claims is a zoo of exotic creatures from other planets. He charges one dollar for admission and allows people to see his animals for six hours.
باغوحش اثر ادوارد دی هوک یک داستان علمی-تخیلی است که مفهوم چشمانداز را بررسی میکند و نشان میدهد که چگونه موجودات مختلف میتوانند یک وضعیت را به طرق متفاوتی ببینند. داستان با استاد هوگو، یک مرد مرموز که با فضاپیمایش به سراسر جهان سفر میکند، شروع میشود. او ادعا میکند که فضاپیمایش یک باغوحش از موجودات عجیب و غریب دیگر سیارات است. او برای ورود به باغوحش یک دلار هزینه میگیرد و به مردم اجازه میدهد که شش ساعت حیواناتش را ببینند.
He visits various cities, such as Chicago, New York, Tokyo, and Paris, and attracts large crowds of curious spectators. The people are amazed and fascinated by the strange and diverse creatures that Hugo displays, such as the horse-spiders from Kaan, the winged-fish from Zor, and the fire-balls from Rigel. They all agree that Hugo's zoo is the best they have ever seen.
او به شهرهای مختلفی مانند شیکاگو، نیویورک، توکیو و پاریس سفر میکند و از سوی جمعیتهای بزرگی از تماشاچیان کنجکاو مورد استقبال قرار میگیرد. مردم از دیدن موجودات عجیب و متنوعی که هوگو نشان میدهد، مانند اسبعنکبوتهای کان، ماهیهای بالدار زور و توپهای آتشین ریگل، شگفتزده و مجذوب میشوند. همه با هم موافقاند که باغوحش هوگو بهترین باغوحشی است که تابهحال دیدهاند.
However, the story takes a surprising twist at the end, when Hugo returns to his home planet of Kaan, where he is greeted by his wife and children, who are also horse-spiders. They ask him about his trip and he tells them that he visited Earth, a planet where the dominant species are bipedal mammals with hair on their heads. He says that he captured some of them and put them in cages inside his spaceship, where they performed various tricks and behaviors for the amusement of the other creatures.
با این حال، داستان در پایان پیچیدگی شگفتانگیزی پیدا میکند؛ وقتی هوگو به سیاره زادگاهش کان بازمیگردد، جایی که همسر و فرزندانش که آنها نیز اسبعنکبوت هستند، از او استقبال میکنند. آنها از او دربارهی سفرش میپرسند و او به آنها میگوید که از زمین دیدن کرده است؛ سیارهای که گونهی غالب آن پستانداران دوپا با موهای روی سرشان هستند. او میگوید که تعدادی از آنها را اسیر کرده و در قفسی داخل سفینهی فضایی خود قرار داده و در آنجا بازیها و رفتارهای مختلفی برای سرگرمی موجودات دیگر انجام میدهند.
He says that the Earthlings were very cooperative and seemed to enjoy being in the zoo. He also says that he made a lot of money from the admission fees and that he plans to visit Earth again next year. His family is impressed and proud of him, and they all say that his zoo is the best they have ever seen.
او میگوید که زمینیها بسیار همکاری کردهاند و به نظر میرسید از بودن در باغوحش لذت میبرند. او همچنین میگوید که از هزینههای ورودی پول زیادی به دست آورده است و قصد دارد سال آینده دوباره از زمین دیدن کند. خانوادهی او تحتتاثیر قرار گرفته و به او افتخار میکنند و همه میگویند که باغوحش او بهترین باغوحشی است که دیدهاند.
درسهای ارزشمند داستان انگلیسی باغوحش
The story "Zoo" by Edward D. Hoch teaches the reader several lessons, such as:
داستان «باغوحش» نوشتهی ادوارد دی هوک چندین درس به خواننده میآموزد، مانند:
Perspective: The story shows how different beings can view the same situation differently, depending on their background, culture, and values. For example, the humans see Professor Hugo's zoo as a fascinating and educational attraction, while the horse-spiders see it as a profitable and amusing business. The story challenges the reader to question their own perspective and to consider how others might see things differently.
چشمانداز: داستان نشان میدهد که چگونه موجودات مختلف بسته به پیشینه، فرهنگ و ارزشهای خود، میتوانند موقعیت یکسان را متفاوت ببینند. بهعنوان مثال، انسانها باغوحش پروفسور هوگو را یک جاذبهی جذاب و آموزشی میبینند، در حالی که اسبعنکبوتها آن را یک تجارت سودآور و سرگرمکننده میدانند. داستان خواننده را به چالش میکشد تا دیدگاه خود را زیر سوال ببرد و در نظر بگیرد که چگونه دیگران ممکن است چیزها را متفاوت ببینند.
Empathy: The story also shows how empathy, or the ability to understand and share the feelings of others, is lacking in both the humans and the horse-spider. Neither of them seem to care about the well-being or dignity of the other species, and they treat them as objects or entertainment. The story urges the reader to empathize with other creatures and to respect their rights and feelings.
همدلی: داستان همچنین نشان میدهد که چگونه همدلی، یا توانایی درک و به اشتراک گذاشتن احساسات دیگران، هم در انسان و هم در اسبعنکبوت کم است. به نظر میرسد که هیچ یک از آنها به رفاه یا کرامت گونههای دیگر اهمیت نمیدهند و با آنها بهعنوان یک شی یا سرگرمی رفتار میکنند. داستان خواننده را ترغیب میکند که با موجودات دیگر همدلی کند و به حقوق و احساسات آنها احترام بگذارد.
Diversity: The story also shows how diversity, or the variety of life forms and cultures in the universe, is both a source of wonder and a source of conflict. The story depicts the diversity of creatures that Professor Hugo collects from different planets, and how they spark the curiosity and awe of the humans. However, the story also implies that the diversity of creatures can lead to misunderstanding, exploitation, and violence. The story encourages the reader to appreciate and celebrate diversity, but also to be aware of its challenges and dangers.
تنوع: داستان همچنین نشان میدهد که چگونه تنوع یا گوناگونی شکلهای زندگی و فرهنگها در جهان، هم منبع شگفتی و هم منبع درگیری است. داستان تنوع موجوداتی را که پروفسور هوگو از سیارات مختلف جمعآوری میکند و اینکه چگونه حس کنجکاوی و هیبت انسانها را برمیانگیزد را به تصویر میکشد. با این حال، داستان همچنین نشان میدهد که تنوع موجودات میتواند منجر به سوءتفاهم، استثمار و خشونت شود. این داستان خواننده را تشویق میکند که تنوع را قدردانی کند و آن را گرامی بدارد، اما همچنین از چالشها و خطرات آن آگاه باشد.
کوتاه سخن اینکه...
How do you feel after reading this twist? Do you feel angry by Professor Hugo? Do you feel sorry and empathetic for the human captives? Do you feel curious and intrigued by the horse-spiders? Do you feel confused and conflicted by your own feelings?
بعد از خواندن این پیچیدگی چه احساسی دارید؟ آیا از پروفسور هوگو عصبانی هستید؟ آیا برای انسانهای اسیر، متاسف و همدل هستید؟ آیا شما به اسبعنکبوتها علاقهمند و مجذوب شدهاید؟ آیا احساس سردرگمی و درگیری با احساسات خود میکنید؟
The story "Zoo" by Edward D. Hoch is a story that makes you think and feel. It is a story that questions your assumptions and expectations. It is a story that challenges your perspective and empathy. It is a story that stays with you long after you finish reading it.
داستان باغوحش نوشتهی ادوارد دی هوک داستانی است که آدم را به فکر و احساس وامیدارد. داستانی است که فرضیات و انتظارات شما را زیر سوال میبرد. داستانی است که دیدگاه و همدلی شما را به چالش میکشد. داستانی است که مدتها پس از پایان خواندن آن، با شما میماند.