معنی جمله More indifferent than ever چیست؟

قرار است معنی جمله More indifferent than ever را به شما آموزش دهیم.

معنی جمله More indifferent than ever چیست؟

عبارت «More indifferent than ever» در زبان فارسی به معنی «بی‌تفاوت‌تر از همیشه» است. در ادامه به قسمت‌های مختلف این عبارت خواهیم پرداخت.

  • معنی More: این کلمه معنی «بیشتر»، «زیادتر» می‌دهد.

  • معنی Indifferent: این واژه صفت است و معنی «بی‌تفاوت»، «بی‌علاقه»، «بی‌اثر»، «بی‌حال» دارد.

  • معنی Than: این کلمه حرف اضافه است و معنی «به‌جز»، «نسبت به»، «که»، «تا اینکه» می‌دهد.

  • معنی Ever: این واژه قید و دارای معنی «همیشه»، «همواره»، «هیچ»، «در هر صورت» است.

تا اینجا با اجزاء مختلف عبارت More indifferent than ever آشنایی شدید، توصیه می‌کنیم در ادامه از زمینه‌های کاربردی آن هم مطلع شوید. برای دانستن این موارد با ما همراه باشید.

درک مفهوم و کاربرد عبارت

در بحث مفهوم عمیق عبارت More indifferent than ever باید گفت در زمانی که روابط باید همدلی را به همراه داشته باشد، به نظر می‌رسد که آگاهی جمعی سخت‌تر شده است. این جمله با حقیقتی وهم‌انگیز طنین‌اندازی می‌کند و احساس غالب بی‌تفاوتی را که جامعه را فراگرفته است را به تصویر می‌کشد.

بی تفاوتی از دیرباز به عنوان یک مکانیسم دفاعی، سپری در برابر غم‌و‌اندوه طاقت‌فرسایی که در جهان وجود دارد، در نظر گرفته شده است. در واقع بعضی افراد ترجیح می‌دهند که در رویارویی با واقعیت‌های تلخ، ذهن خود را به سمتی دیگر معطوف و احساسات را تا حدی خاموش کنند؛ اما این بی‌تفاوتی گاهی به سطوح بی‌سابقه‌ای می‌رسد. عبارت More indifferent than ever بی‌حسی که در قلب‌ها و ذهن‌ها نفوذ کرده است را در بر می‌گیرد.

همانطور که پیشرفت‌های تکنولوژی ما را به جلو سوق داد، جامعه حساسیت‌زدایی شد. با هجوم مداوم اخبار، تصاویر و داستان‌ها که هر کدام از گذشته ویران‌کننده‌تر بودند، شفقت کمرنگ‌تر شد. ما تماشاچی شده بودیم و از پشت پرده‌ها شاهد فاجعه بودیم. همدلی که زمانی نیروی محرکه خوبی‌ها و نیکی بود، به یک بی‌تفاوتی منفعل تبدیل شد.

اما در زیر سطح این بی‌علاقگی، اشتیاق ظریفی برای ارتباط وجود داشت. ما ناخواسته ارتباط خود را با انسانیت خود از دست داده بودیم و این جمله زنگ بیدارباشی بود. از ما التماس می‌کرد که با پوچی وجود جدا شده خود مقابله کنیم و ظرفیت شفقت خود را دوباره کشف کنیم.

در بحث More indifferent than ever، در میان بی‌تفاوتی غالب، اعمال کوچک مهربانی به عنوان چراغ‌های امید ظاهر شد. مردم دور هم جمع شدند و به نیازمندان حمایت، محبت و تفاهم دادند. این جمله معنای جدیدی به خود گرفت و منعکس‌کننده تغییری در آگاهی جمعی بود. این یک یادآوری شد که بی‌تفاوتی یک انتخاب است، انتخابی که می‌توان آن را رد کرد.

به تدریج یک جابه‌جایی اتفاق افتاد. از آنجایی که افراد تأثیر اعمال خود را درک کردند، ترجیح دادند کمتر از همیشه بی‌تفاوت شوند. آنها با همسایگان خود تماس گرفتند، از جوامع محلی حمایت کردند و برای مبارزه با بی‌عدالتی به نیروهای خود پیوستند. جهان، زمانی که در بی‌تفاوتی پوشیده شده بود، شروع به بیدار شدن کرد.

عبارت More indifferent than ever تبدیل به کاتالیزوری برای تغییر شد؛ فریادی برای پر کردن شکاف‌های فزاینده. جرقه‌ای از رنسانس همدلی و الهام بخشیدن به نسلی برای مبارزه با بی‌عدالتی‌ها و نابرابری‌هایی بود که جامعه را آزار می‌داد. این جمله از یک اعلامیه جدایی به یک اعلامیه انعطاف‌پذیر تبدیل شد و نشان‌دهنده احیای مجدد شفقت بود.

در این چشم‌انداز در حال تحول، معنای جمله گسترش یافت. این عبارت دیگر به عنوان بازتابی از بی‌علاقگی عمل نمی‌کرد، بلکه به‌عنوان یادآوری قدرت دگرگون‌کننده همدلی بود. این به ما یادآوری کرد که حتی در مواجهه با بی‌تفاوتی طاقت‌فرسا، هر فردی توانایی ایجاد تفاوت را دارد. و از طریق اعمال مهربانی، عشق و تفاهم، می‌توانیم روایت دنیای خود را یک نفر در یک زمان بازنویسی کنیم.

از دریچه دید بزرگان

در بررسی عبارت More indifferent than ever عارفان و بزرگان تاریخ در تفکرات عمیق خود به دنبال فراتر رفتن از امور زودگذر و غوطه‌ور شدن خود در مسائل ابدی بودند؛ زیرا بر این باور بودند که روشنگری واقعی در تعقیب امیال دنیوی نیست، بلکه در پذیرش بی‌تفاوتی کیهانی است که آنها را احاطه کرده است.

از همین دریچه بی‌تفاوتی بود که عرفا مصیبت بشریت را مشاهده کردند. در حالی که بیشتر مردان در آرزوی قدرت، شهرت و ثروت بودند، این روشن‌فکران، به دنبال فراتر از چنین کارهایی بودند. مانند سنکا فیلسوف بزرگ رواقی که معتقد بود «انسان از عقاید دیگران عذاب می‌کشد»، عارفان می‌دانستند که عقاید دیگران هیچ اهمیت جدی در زندگی آنان به همراه نخواهد داشت. در واقع آنها این حقیقت را پذیرفتند که شرایط بیرونی هرگز نمی‌تواند وضعیت درونی وجود فرد را تعیین کند.

با این حال، بی‌تفاوتی به معنای بی‌توجهی به دیگران نیست. عرفا به‌ پیوستگی همه چیز و اهمیت شفقت پی بردند. گوتاما بودای بزرگ، در حکمت عمیق خود، اظهار داشت: «ذهنی که با هوس‌های بخت و اقبال ناآرام، از غم رها شده، از آلودگی‌ها پاک شده، از ترس رها شده است، این بزرگترین نعمت است.» با پرورش ذهنی بی‌تفاوت و فارغ از وابستگی‌ها و انتظارات بود که می‌توانستند رنج دیگران را با دلسوزی در آغوش بگیرند و در مسیر رهایی راهنمایی کنند.

این عارفان و بزرگان تاریخ دریافتند که گذرا بودن وجود انسان مستلزم تغییر دیدگاه است. مانند لائوتسه که افراد را ترغیب می‌کرد که «به آنچه دارید راضی باشید؛ با همین چیزهایی که دارید شاد باشید»، آنها از انسان‌ها خواستند تا چنگال خود را از خواسته‌های دنیوی رها کنند و لحظه حال را در آغوش بگیرند. آنها می‌دانستند که خوشبختی واقعی در جمع کردن دارایی یا جست‌وجوی اعتبار خارجی نیست، بلکه در یافتن آرامش در درون خود است.

بررسی جملات مشابه

Never before had she felt more detached and uninterested in the world around her. The once vibrant colors that used to ignite her senses now appeared dull and lifeless, as if a layer of indifference had settled over her perception.

قبلاً هرگز به این اندازه احساس جدایی و بی‌علاقگی نسبت به دنیای اطراف خود نکرده بود. رنگ‌های پرجنب‌و‌جوشی که زمانی حواس او را معطوف خود می‌کردند، اکنون کسل‌کننده و بی‌جان به نظر می‌رسند، گویی لایه‌ای از بی‌تفاوتی بر ادراک او نشسته است.

As the monotonous routine of daily life took its toll, she found herself growing increasingly impassive, a bystander in her own existence. The once vivid tapestry of emotions had faded to shades of gray, and she became more indifferent than ever.

همانطور که روال یکنواخت زندگی روزمره از بین می‌رفت، او خود را به طور فزاینده‌ای بی‌حوصله می‌دید و در وجود خودش یک تماشاچی بود. تابلوی احساساتی که زمانی زنده بود با سایه‌های خاکستری محو شده بود و او بیش از همیشه بی‌تفاوت شد.

In the face of relentless adversity, he struggled to muster any semblance of enthusiasm, his spirit worn down to its very core. The relentless wave of challenges had left him feeling depleted and disconnected, more indifferent than ever.

در مواجهه با ناملایمات بی‌امان، او تلاش می‌کرد تا ظاهری از اشتیاق را در خود جمع کند، روحش تا حد زیادی فرسوده شده بود. موج بی‌امان چالش‌ها باعث شده بود او احساس قطع ارتباط کند؛ بی‌تفاوت‌تر از همیشه.