در این بخش شما را با معنی فعل عبارتی get out of آشنا کرده و با ذکر مثال، کاربرد آن را در جمله بیان میکنیم.
ترجمه و معنی get out of
به طور خلاصه ترجمه get out of در فارسی به معانی زیر است:
طفره رفتن از:
ترک کردن؛
خارج شدن از؛
خود را خلاص کردن از؛
و غیره
کاربرد get out of
اگر از انجام کاری که مایل به انجامش نیستند طفره رفته و به دنبال راهی برای بهانه جور کردن و شانه خالی کردن از این کار هستید؛ میتوانید از get out of استفاده کنید. همچنین زمانی که لباسی راحت نیست و آن را از تن خود در میآورید نیز میتوانید از این فعل استفاده کنید. فعل get out of به عنوان یک فعل عبارتی و یا phrasal verb انگلیسی شناخته میشود. که بیشتر به صورت get out of something و یا get out of doing something در جملات دیده میشود. از نظر ترجمه نیز معنی get out of به فارسی عبارت است از:
- از زیر کاری شانه خالی کردن، از زیر کاری در رفتن، به انجام کاری تن ندادن و یا از کاری طفره رفتن؛
- (مشکل و غیره) خود را از چیزی خلاص کردن؛
- (عادت و غیره) ترک کردن و یا کنار گذاشتن؛
- خارج شدن از، بیرون آمدن از ؛
علاوه بر معانی مختلفی که در بالا ذکر کردیم؛ جمله There is no getting out of it نیز به معنی بیبرو برگرد، برو برگرد ندارد، چه بخواهی و چه نخواهی و یا چارهای نیست خواهد بود.
عبارت get something out of someone نیز به معنی (پول، اعتراف و غیره) از کسی درآوردن، از کسی بیرون کشیدن و یا از کسی گرفتن است.
اصطلاح get something out of one’s mind نیز به معنی چیزی را از سر خود بیرون کردن و یا چیزی را فراموش کردن خواهد بود. در ادامه به شما چندین مثال مختلف از برخی معانی و کاربردهای این فعل در جمله را ارائه خواهیم داد.
فعل عبارتی get out of یکی از افعال بیقاعده زبان انگلیسی است که زمان گذشته و حالت کامل آن با افزودن ed به انتهایش شکل نمیگیرد؛ بلکه باید حالتهای مختلف آن را به خاطر بسپارید. زمان گذشته آن، got out of بوده و شکل سوم این فعل نیز gotten out of و یا همان got out of میشود. اسم مصدر (gerund) و یا حالت استمراری این فعل در جمله نیز getting out of خواهد بود.
مثال برای فعل get out of
He probably will be okay when they get the tumor out of him.
احتمالا بعد از اینکه تومور را ازش خارج کنند؛ خوب خواهد شد.
He tried to get out of answering their questions
او سعی کردن از پاسخ دادن به سوالات آنها طفره برود.
Please get that dog out of the living room.
لطفا آن سگ را از اتاق نشیمن بیرون ببرید.
I can't get a straight answer out of him.
نتوانستم پاسخ مستقیمی از او بگیرم. (بیرون بکشم).
I can't get this melody out of my head.
نمیتوانم این ملودی را از سرم بیرون کنم.
I hate to get out of bed on cold mornings.
متنفرم از اینکه صبحهای سرد از رختخواب بیرون بیایم.
I wish I could get out of going to that wedding.
کاش میتوانستم خودم را از شر عروسی رفتن خلاص کنم.
I must get out of the habit of being late.
باید عادت دیر رسیدن را ترک کنم. (کنار بگذارم).