در این بخش شما را با معنی فعل عبارتی have on آشنا کرده و با ذکر مثال، کاربرد آن را در جمله بیان میکنیم.
ترجمه و معنی have on
به طور خلاصه ترجمه have on در فارسی به معانی زیر است:
پوشیدن؛
برنامه داشتن؛
سربه سر کسی گذاشتن؛
و غیره
کاربرد have on
اگر چیزی پوشیدهاید میتوانید از have something on برای بیان آن استفاده کنید. همچنین اگر برای بازه زمانی خاصی برنامهریزی کرده باشید نیز میتوانید از have something on (at a certain time) بهره ببرید. فعل have on را میتوان یک فعل عبارتی و یا phrasal verb در زبان انگلیسی دانست که هم به صورت have something or someone on استفاده میشود و هم به صورت have something on someone. علاوه بر این میتوانید از آن به صورت gave got on نیز استفاده کنید. معنی این فعل به فارسی معادل است با:
(لباس) به تن داشتن و یا تن کسی بودن؛
(کار، گرفتاری و غیره) داشتن؛
(رادیو، تلویزیون و غیره) روشن گذاشتن؛
همراه داشتن و یا همراه کسی بودن؛
(در حالت محاوره) کلک زدن به، کلاه سر کسی گذاشتن، رنگ کردن، سربهسر کسی گذاشتن، سرِ کار گذاشتن و یا منتر کردن کسی؛
با خود داشتن ؛
(فکر، عقیده و غیره) درباره کسی یا چیزی داشتن؛
(مدرک) از کسی یا چیزی در دست داشتن و یا علیه کسی یا چیزی داشتن.
علاوه بر موارد فوق، میتوانید از اصطلاح have (got) a lot on و یا have (got) too much on نیز به معنی کار داشتن، سر کسی شلوغ بودن و یا گرفتار بودن استفاده کنید. با بررسی مثالهایی که در ادامه به شما ارائه خواهید داد؛ بهتر با کاربرد و معنی این فعل در جملات آشنا خواهید شد.
فعل عبارتی have on یکی از افعال بیقاعده زبان انگلیسی است که زمان گذشته و شکل سوم آن had on میشود. همچنین اسم مصدر (gerund) و یا حالت استمراری این فعل در جمله نیز having on خواهد بود.
مثال برای فعل have on
I loved that dress you had on last night.
عاشق لباسی بودم که دیشب به تن داشتی.
Do you have anything on this week?
این هفته برنامهای داری؟
She threatened to go to the newspapers, but she hasn’t got anything on me.
او تهدید کرد که به روزنامهها میگوید؛ اما او هیچچیزی علیه من ندارد.
She has always got the TV on while she irons.
او همیشه وقتی اتوکشی میکند تلویزیون را روشن میگذارد.
I don’t have any business cards on me.
من هیچ کارت ویزیتی همراه خود ندارم.
There was no answer when I called; someone must be having me on.
وقتی زنگ زدم کسی جواب نداد. یکی باید سرِ کارم گذاشته باشد. (سربه سرم گذاشته باشد).