واژۀ "face" در زبان انگلیسی، معانی متفاوتی به عنوان اسم (Noun) و فعل (Verb) دارد؛ بنابراین بسته به جایگاه خود در جمله، حروف اضافۀ مختلفی میگیرد که در ادامه، هر کدام را با ذکر چند مثال بررسی میکنیم.
Face (Noun)
معنی واژۀ "face" به عنوان یک اسم، «صورت» است. انگلیسیزبانان بومی معمولاً وقتی که چیزی روی صورتشان است، از حرف اضافۀ "on" استفاده میکنند.
- There were tears on her face.
اشک روی صورتش جمع شده بود.
- She placed her hands on her face.
دستانش را روی صورتش گذاشت.
- She indicated the new bruises on her face and neck.
او کبودیهای جدید روی صورت و گردنش را نشان داد.
- There's a fly on your face!
یک مگس روی صورتته!
- She sees something strange on Jack's face.
او چیز عجیبی روی چهرۀ جک میبیند.
اگر یک چیز روبهروی صورتتان است، بهطوری که میتوانید آن را بهصورت کاملاٌ واضح ببینید، باید از حرف اضافۀ "in front of" استفاده کنید:
- They can't put a camera in front of my face.
نمیتوانند جلوی صورت من دوربین بگذارند.
- He was cheating right in front of his teacher's face.
درست جلوی صورت معلمش داشت تقلب میکرد.
- I could see a black bird in front of my face.
میتوانستم یک پرندۀ سیاه را جلوی صورتم ببینم.
- Her knife kind of came in front of my face!
چاقویش یک جورایی جلوی صورتم آمد!
- I held the book directly in front of my face.
کتاب را مستقیماً جلوی صورتم گرفتم.
برای صحبت از نشانههای احساسات در چهرۀ یک نفر، میتوانیم هم از حرف اضافۀ "on" و هم از حرف اضافۀ "in" برای واژۀ "face" استفاده کنیم؛ برای مثال:
- Anger and terror were on/in his face.
در چهرهاش اشک و وحشت بود.
- Jenn forced a smile on/in her face.
جن بهزور لبخندی روی چهرهاش نشاند.
- There was a big smile on/in my face for the rest of the day.
تا آخر روز، لبخند بزرگی روی صورتم بود. (البته ما در زبان فارسی میگوییم لبخند بزرگی روی لبم بود!)
- I could see it on/in her face - she was devastated.
میتوانستم آن را در چهرهاش ببینم؛ او ویران شده بود.
- Her confusion was obvious on her face.
پریشانی او در چهرهاش آشکار بود.
Face (Verb)
واژۀ "face" به عنوان یک فعل، به معنای رویارویی و مواجه شدن با یک چیز یا یک نفر است که میتواند بدون حرف اضافه یا با حرف اضافۀ "with" مورد استفاده قرار بگیرد. هنگامی که این فعل به عنوان یک فعل متعدی (transitive) استفاده میشود، به هیچ حرف اضافهای نیاز ندارد و بعد از آن یک مفعول مستقیم (Direct Object) میآید:
- Farmers face serious challenges in these conditions.
کشاورزان در این شرایط با چالشهایی جدی مواجه هستند.
- It's time to face reality.
زمان مواجهه با واقعیت فرا رسیده است.
- She had to face the fact that her life had changed forever.
او باید با این حقیقت که زندگیاش برای همیشه تغییر کرده است، روبهرو میشد.
- You've got to face your economic problems this week.
این هفته باید با مشکلات اقتصادی خود مواجه شوید.
عبارت "to be faced with" نیز معنای مشابهی دارد؛ اما معمولاً به این اشاره میکند که یک موقعیت صرفاً وجود دارد اما ممکن است که افراد مسئول نسبت به آن، منفعل بوده یا قصد مواجهه با مسئله را نداشته باشند. در واقع این عبارت میتواند به معنی "experiencing" نیز باشد.
به مثالهای زیر توجه کنید:
- Developing countries are faced with environmental challenges due to rapid population growth and climate change.
کشورهای در حال توسعه به دلیل رشد سریع جمعیت و تغییرات آبوهوا، با چالشهای زیستمحیطی مواجه هستند.
- This country faced with high unemployment rates.
این کشور با نرخ بالای بیکاری مواجه است.
- Our company is faced with liquidity problems.
شرکت ما با مشکل نقدینگی مواجه است.
- Alaska Natives are faced with a health crisis.
بومیان آلاسکا با یک بحران سلامتی مواجه هستند.
- John is facing with some problems about his family.
جان با مشکلاتی دربارۀ خانوادهاش مواجه است.
توجه کنید که در هر دو صورت، باید از واژۀ "face" برای موارد منفی و مشکلات استفاده شود. همچنین برای اینکه بگوییم یک سطح با مادۀ دیگری پوشانده شده است، از حرف اضافۀ "with" استفاده میکنیم:
It was a brick building faced with stone.
آن یک ساختمان آجری پوشاندهشده با سنگ بود.
برای یادگیری حروف اضافه و افعال عبارتی مختلف، میتوانید از دورههای آموزشی اپلیکیشن زبانشناس استفاده کنید.