شتاب دهنده ی تسلط ب

توضیح مختصر

در این درس، سوالاتی از درسنامه‌ی اصلی پرسیده می‌شود که با پاسخ به این سوالات می‌توانید تسلط خود را به زبان انگلیسی قوی‌تر نمایید.

  • سطح خیلی ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

راهنمای خواندن این درس

نکته اول:

ابتدا می‌توانید یکی دو بار به‌صورت تفننی این داستان را به‌صورت صوتی یا تصویری ببینید. اما برای یادگیری زبان انگلیسی بایستی تکنیک‌های سایه و استراتژی‌های گفته‌شده در نوشته‌ی پنج استراتژی برای تقویت مکالمه را روی این داستان پیاده‌سازی نمایید.

نکته دوم:

اگر سطح این داستان مناسب شما نبود، میتوانید به بخش داستان کوتاه انگلیسی وبسایت زبانشناس مراجعه کرده و داستان دیگری انتخاب نمایید.

فایل صوتی

دانلود فایل صوتی

متن انگلیسی درس

TAZ TO THE RESCUE

Fluency Booster B

It was getting dark and cold.

How was the weather? It was dark and cold.

She wasn’t dressed warm enough for a winter night.

Did she have warm clothes? No, she wasn’t dressed warm enough.

Luckily Taz was there and she held him for warmth.

How did she stay warm? She held Taz for warmth.

She talked to him all night because she knew if she fell asleep she would get too cold and die.

Why was she afraid to fall asleep? If she fell asleep, she would get too cold and die. Who did she talk to? She talked to Taz.

She was scared, but she didn’t want to die. She thought of her family and friends.

How did she feel? She was scared. Did she think of her truck and house? No, she didn’t think of her truck and house. She thought of her family and friends.

She needed to keep moving to keep warm. She did one sit-up every 5 seconds. After 1,000 sit-ups she was in terrible pain, but being a long distance athlete she was used to pushing her body to the limit.

How did she stay warm? She stayed warm by holding Taz and doing sit-ups. How many sit-ups did she do? She did one sit-up every 5 seconds.

Finally the sun rose and she began to warm up enough to continue towards her truck. She began to crawl again pulling herself inch by inch over the ground.

When did she continue towards her truck? She continued towards her truck when the sun rose. Did she roll herself inch by inch over the ground? No, she didn’t roll herself inch by inch over the ground. She pulled herself inch by inch over the ground.

After crawling all day she began to get very thirsty. She needed to drink.

Was she very hungry? No, she wasn’t very hungry. She was very thirsty. She needed to drink.

She turned around and crawled all the way back to the hole so she could drink more of the dirty water. All her hard work was for nothing.

Why did she crawl all the way back to the hole? She crawled all the way back to the hole to drink.

It was soon night, and she was back where she started that morning. She drank more of the dirty water, but it was not enough. She needed food. Without food she would die soon.

Was the water enough? No, it wasn’t enough. She needed food. Was Danelle worried? Yes, she was very worried. She thought she would die soon.

She thought of her friends and family and cried. She thought that she would surely die. Why should she continue trying to stay warm? No one would find her, she thought.

Why did she cry? She cried because she thought she would die. Did she feel motivated to continue trying to stay warm? No, she didn’t feel motivated. She thought no one would find her.

Then she heard a voice. Keep moving it said. She didn’t believe in God, but the voice didn’t go away. She continued with her exercises. And her loyal dog Taz again stayed with her all night and helped keep her warm and alive.

Why did she start exercising again? She started exercising because she heard a voice that said Keep Moving. Did she believe in God? No, she didn’t believe in God. Who stayed with her all night? Taz stayed with her all night. Who kept her warm? Taz kept her warm.

By the next day, she was so tired and hungry that she began to hallucinate.

What happened the next day? The next day she began to hallucinate.

ترجمه‌ی درس

تز به سوی نجات

شتاب‌دهنده‌ی تسلط B

داشت تاریک و سرد می‌شد.

هوا چطور بود؟

تاریک و سرد بودش.

حتی واسه یه شب زمستونی لباس گرم نپوشیده بود.

آیا لباس گرم داشتش؟

نه، به اندازه‌ی کافی لباس گرمی نپوشیده بود.

خوشبختانه تز اونجا بود و اون برای گرم شدن بغلش کرد.

اون چجوری گرم موند؟

تز رو برای گرما چسبید.

کل شب باهاش حرف زد چون می‌دونست اگه خوابش ببره [بدنش] خیلی سرد می‌شه و می‌میره.

چرا می‌ترسید که خوابش ببره؟

اگه خوابش می‌برد، خیلی سرد می‌شد و می‌مرد.

اون با کی حرف زد؟

با تز حرف زد.

ترسیده بود، ولی نمی‌خواست که بمیره.

به دوستاش و خونواده‌ش فکر کرد.

چه احساسی داشت؟

ترسیده بود.

آیا به خونه و وانتش فکر کرد؟

نه، به خونه و وانتش فکر نکرد.

به خونواده و دوستاش فکر کرد.

نیاز داشت که به تحرک ادامه بده تا گرم بمونه.

هر ۵ ثانیه یه درازنشست رفت.

بعد ۱۰۰۰ تا درازنشست توی درد وحشتناکی بود، اما بخاطر ورزشکار مسافت بالا بودنش به استفاده‌ی حداکثری از بدنش عادت داشت.

چطوری گرم موند؟

با بغل کردن تز و درازنشست رفتن گرم موند.

چند تا درازنشست رفت؟

هر پنج ثانیه یه درازنشست رفتش.

بالاخره خورشید طلوع کرد و اون برای ادامه دادن به مسیرش سمت وانت به اندازه‌ی کافی گرم شد.

دوباره اینچ به اینچ با کشیدن خودش روی زمین شروع به سینه‌خیز رفتن کرد.

کی رفتن به سمت وانتش رو ادامه داد؟

وقتی رفتن به سمت وانتش رو ادامه داد که خورشید طلوع کرد.

آیا اینچ به اینچ خودشو روی زمین قل داد؟

نه، اون اینچ به اینچ خودشو روی زمین قل نداد.

اینچ به اینچ خودشو روی زمین کشید.

بعد کل روز سینه‌خیز رفتن، شروع کرد به شدیدا تشنه شدن.

نیاز به آشامیدن داشت.

آیا خیلی گرسنه بود؟

نه، خیلی گرسنه نبود.

خیلی تشنه بود.

نیاز به آشامیدن داشت.

دور زد و همه‌ی راه رو سینه‌خیز برگشت به اون سوراخ تا بتونه از اون آب کثیف بیشتر بنوشه.

تموم کار سختش به هیچی نرسید.

چرا همه‌ی راه رو سینه‌خیز برگشت سمت اون سوراخ؟

همه‌ی راه رو سینه‌خیز برگشت به سوراخ تا بتونه بنوشه.

به زودی شب می‌شد، و برگشته بود سر جایی که صبح شروع کرده بود.

آب بیشتری نوشید اما کافی نبود.

غذا نیاز داشت.

بدون غذا به زودی می‌مرد.

آیا آب کافی بودش؟

نه، کافی نبود.

اون غذا نیاز داشت.

آیا دنیل نگران بودش؟

آره، خیلی نگران بود.

فکر می‌کرد به زودی می‌میره.

به دوستاش و خونواده فکر کرد و گریه کرد.

فکر می‌کرد قطعا می‌میره.

چرا باید به تلاش برای گرم موندن ادامه می‌داد؟

فکر می‌کرد که کسی پیداش نمی‌کنه.

چرا گریه کرد؟

گریه کرد چون فکر می‌کرد می‌میره.

آیا انگیزه داشت واسه ادامه دادن به تلاش برای گرم موندن؟

نه، انگیزه نداشت.

فکر می‌کرد کسی پیداش نمی‌کنه.

بعدش یه صدایی شنید.

می‌گفت «به تکون خوردن ادامه بده».

به خدا اعتقادی نداشت ولی صدا از بین نمی‌رفت.

به ورزش کردناش ادامه داد.

و سگ باوفاش تز دوباره کل شب کنارش موند و بهش کمک کرد گرم و زنده بمونه.

چرا دوباره شروع به ورزش کردن کرد؟

شروع به ورزش کردن کرد چون یه صدایی شنید که می‌گفت «به تحرک کردن ادامه بده».

آیا به خدا اعتقاد داشت؟

نه، به خدا اعتقاد نداشت.

کی تموم شب رو باهاش موند؟

تز تموم شبو باهاش موند.

کی گرم نگهش داشت؟

تز گرم نگهش داشت.

با شروع روز بعد، اون اینقدر خسته و گرسنه بود که وهم و خیالاتش شروع شده بود.

روز بعد چه اتفاقی افتاد؟

اوهام و خیالاتش شروع شده بود.