درس دیدگاه

توضیح مختصر

در این درس، داستان کوتاه قبلی در زمانهای گرامری مختلف بازگو می‌شود تا گرامر این زمان‌ها را بهتر یاد بگیرید.

  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

این درس را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زبانشناس» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زبانشناس»

فایل صوتی

دانلود فایل صوتی

متن انگلیسی درس

No Failure POV Text

Hello, this is AJ, welcome to the point of view stories for “No Failure.” Let’s begin.

Watt has always wanted to build his own motorcycle, right? For a long, long time, since he was quite young. So since he was very, very young he has wanted to build his own motorcycle. And he has thought about it constantly, each day, for a long time. He’s thought about it and he’s thought about it. In fact, he has tried and tried and tried again. He has tried many times to build his own motorcycle.

Now the first time he tried the motorcycle exploded, boom! And after that happened he beat himself up about it. He criticized himself and he said “Watt, damn it. You’re so damn stupid, you failure!” And he beat himself up. But, of course, you know he has tried and tried and tried again.

And so the next time he tried he dropped his tools, he fumbled around, he made a lot of mistakes and the next bike – the second bike – would not start. However, that time, after the second bike, he got something out of it. He learned something. And he thought and he learned and then he tried again. He tried 108 more times.

And, finally, after the 110 time he said “I get it! I get it! I know how to do it!” He learned. He understood. And then, finally, he built a big, fast, read and black Harley-Davidson Motorcycle and he cruised along the street. He cruised along the street every day with a big, huge smile on his face. He was really happy.

Okay. Next let’s go into the future! Fifty years from now there will be a guy named Watt. Watt will want to build his own motorcycle. Now, he’ll try. And the first time he tries the bike will explode, boom! It’s going to explode and after it explodes he’ll beat himself up about it. He’ll say “Watt, damn it. You’re so damn stupid. You’re a failure.” He’ll really beat himself up about it, but he’ll try again.

And the next time he’s going to drop his tools and he’ll fumble around and he’ll make a lot of mistakes. And the second bike won’t start, it won’t start. But the second time he won’t beat himself up about it. He won’t. No. He’ll get something out of it. He’ll learn. He’ll learn and he’ll try again. He’ll try 108 more times. Until finally one day he’ll say “I get it! I know how to do it!”

And then he’s going to build a big, fast, red and black Harley-Davidson Motorcycle. And he’ll cruise along the street every day, zoom, zoom, zoom, with a big, huge smile on his face. He’ll be very, very happy.

And that is the end of our point of view stories for “No Failure.” I hope you’re very happy, too. I hope you’re always happy, strong, smiling and breathing deeply with strong physiology every time you listen to my lessons.

I will see you next time, bye-bye.

ترجمه‌ی درس

متن زاویه دید - شکستی وجود ندارد

درود، ای‌جی هستم، به داستان‌های زاویه دید واسه‌ی فصل «شکستی وجود ندارد» خوش اومدین.

بیاین شروع کنیم.

وات همیشه خواسته که موتورسیکلت خودش رو بسازه، درست؟

واسه مدت خیلی طولانی‌ای، از وقتی جوون بوده.

پس اون از وقتی خیلی خیلی جوون بوده خواسته که موتورسیکلت خودش رو بسازه.

و اون دائما بهش فکر کرده، هر روز واسه مدت زیادی.

اون بهش فکر کرده و بهش فکر کرده.

در واقع، اون تلاش کرده و تلاش کرده و دوباره تلاش کرده.

اون دفعات زیادی تلاش کرده که موتور خودش رو بسازه.

حالا بار اولی که سعی کرد موتوره منفجر شد، بوم!

و بعد این اتفاق اون خودش رو بخاطر این سرزنش کرد.

اون خودش رو نکوهش کرد و گفت «وات، لعنت بهش»!

«توی خیلی احمقی، تو بازنده‌ای»!

اون خودش رو سرزنش کرد.

ولی، مشخصا، می‌دونین اون دوباره تلاش کرده و تلاش کرده و تلاش کرده.

و خب دفعه‌ی بعدی که اون تلاش کرد، ابزارش رو انداخت، ناشی‌گری کردش، اون کلی اشتباه کرد و موتور بعدی -موتور دومی- استارت نمی خورد.

گرچه، اون بار، بعد موتور دوم، اون یه چیزی دستگیرش شد.

اون یه چیزی یاد گرفت.

و اون فکر کرد و یاد گرفت و دوباره تلاش کرد.

اون ۱۰۸ بار دیگه تلاش کرد.

و بالاخره بعد ۱۱۰ تا تلاش اون گفت «گرفتم»!

«گرفتم»!

«می‌دونم که چطور انجامش بدم»!

اون یاد گرفت.

اون فهمید.

و بعد، نهایتا، اون یه موتورسیکلت سیاه و قرمز بزرگ، و سریع هارلی دیویدسن ساخت و توی خیابون گشت زد.

اون هر روز با یه لبخند بزرگ و گنده روی صورتش به نرمی تو خیابون گشت زدش

اون خیلی خوشحال بود.

خب.

بیاین بعدش بریم تو آینده.

پنجاه سال بعد از الان یه پسری خواهد بود به اسم وات.

وات خواهد خواست که موتورسیکلت خودش رو بسازه.

خب اون تلاش خواهد کرد.

و دفعه‌ی اولی که اون تلاش می‌کنه موتوره منفجر خواهد شد، بوم!

قراره که منفجر بشه و بعد اینکه منفجر می‌شه اون بخاطر این خودش رو سرزنش خواهد کرد.

اون خواهد گفت «لعنت بهش، وات».

«تو خیلی احمقی»!

«تو بازنده‌ای».

اون واقعا بخاطر این خودش رو سرزنش خواهد کرد، اما دوباره سعی خواهد کرد.

و دفعه‌ی بعد اون قراره که وسایلش رو بندازه، اون ناشی‌گری و کلی اشتباه خواهد کرد.

و دفعه‌ی دوم موتوره استارت نخواهد خورد، اون استارت نخواهد خورد.

ولی بار دوم اون بخاطرش خودش رو سرزنش نخواهد کرد.

اون این کار رو نخواهد کرد.

نه.

از این یه چیزی دستگیرش خواهد شد.

یاد خواهد گرفت.

اون یاد خواهد گرفت و دوباره تلاش خواهد کرد.

اون ۱۰۸ بار دیگه تلاش خواهد کرد.

تا یه روز بالاخره اون خواهد گفت «گرفتم»!

«می‌دونم چطوری انجامش بدم»!

و بعد اون قراره که یه موتورسیکلت مشکی قرمز بزرگ و سریع هارلی دیویدسن بسازه.

و اون هر روز توی خیابون نرم گشت خواهد زد، با یه لبخند گنده و بزرگ رو صورتش.

اون خیلی خیلی خوشحال خواهد بود.

و اینم از آخر داستان‌های زاویه دیدمون واسه «شکستی وجود ندارد».

امیدوارم شما هم خیلی خوشحال باشین.

امیدوارم همیشه خوشحال، قوی، در حال لبخند و تنفس عمیق با فیزیولوژی قوی باشین هر باری که به درس‌های من گوش می‌دین.

دفعه‌ی بعدی می‌بینمتون، بدرود.