در این بخش شما را با معنی bad-mouth آشنا کرده و با ذکر مثال، کاربرد آن را در جمله بیان میکنیم.
این اصطلاح به معنی بدگویی کردن در مورد چیزها است. در ادامه کاربردهای دیگر آن را بخوانید.
معانی و کاربرد
- در مورد چیزی بد گفتن
- توهین کردن، انتقاد کردن یا تحقیر کردن چیزی بیجهت
- چیزهای ناخوشایند در مورد کسی یا چیزی گفتن، بهخصوص برای اینکه نظر دیگران را در مورد آنها خراب کنند
- غیبت کردن
- بدگویی کردن
مثال
The social parties in this area are just meant for old ladies to gather around and bad-mouth everyone who did not show up. I would never go for one.
مهمانیهای اجتماعی در این منطقه فقط برای این است که خانمهای مسن دور هم جمع شوند و در مورد همهی کسانی که حاضر نشدهاند بدگویی کنند. من هرگز سراغ این مهمانیها نمیروم.
I am not one to bad-mouth anybody for their appearance.
من کسی نیستم که از کسی بهخاطر ظاهرش بدگویی کنم.
In her school, the kids badmouth their teachers. I would be apprehensive to put my child there.
در مدرسهی او بچهها از معلمان خود بدگویی میکنند. من میترسم فرزندم را آنجا بگذارم.
Bad mouthing people is the worst use of your time possible. Please try to do something that is more worthwhile.
بدگویی از افراد بدترین استفادهی ممکن از زمان شماست. لطفا سعی کنید کاری انجام دهید که ارزش بیشتری داشته باشد.
This aspect of her bad mouthing everything that happens has made her very unpopular.
این جنبهی او که از هر اتفاقی که میافتد انتقاد میکند، او را بسیار منفور کرده است.
I do not like to speak with people who enjoy bad mouthing.
من دوست ندارم با افرادی که از بدگویی لذت میبرند صحبت کنم.
You should not badmouth your friends.
شما نباید از دوستان خود بدگویی کنید.