در این بخش شما را با معنی bated breath آشنا کرده و با ذکر مثال، کاربرد آن را در جمله بیان میکنیم.
این اصطلاح یعنی منتظر ماندن همراه با اضطراب.
معانی و کاربرد
- با حالتی عصبی و هیجانزده منتظر ماندن
- بند آمدن نفس از اضطراب
مثال
The announcer announced the last number with bated breath which made the audience very anxious of the result.
گوینده آخرین شماره را با نفس بندآمده اعلام کرد که تماشاگران را بهشدت نگران نتیجه کرد.
I waited with bated breath to find out if my wife and child were safe outside the operation theatre for two hours.
بیرون از سالن عمل با نفس بندآمده منتظر ماندم تا بفهمم زن و فرزندم سالم هستند یا نه.
The couple waited with bated breath for the ceremonies to finally get over.
این زوج با نفس بندآمده منتظر بودند تا مراسم بالاخره به پایان برسد.
At the time of my annual results I would always be at home, waiting with bated breath for my parents to come back and announce it to me.
در زمان نتایج سالانهام همیشه در خانه بودم و با نفس بندآمده منتظر پدر و مادرم بودم تا برگردند و آن را به من اعلام کنند.
She waited with bated breath to unwrap her birthday presents after the guests would leave.
او با نفس بندآمده منتظر بود تا هدایای تولدش را بعد از رفتن مهمانان باز کند.
After my daughter’s interview I waited with bated breath for the results to be announced.
بعد از مصاحبهی دخترم با اضطراب منتظر ماندم تا نتایج اعلام شود.
The audience watched the circus artists’s antics with bated breath.
حضار با نفس بندآمده به تماشای شیطنتهای هنرمندان سیرک پرداختند.