در این بخش شما را با معنی belly up آشنا کرده و با ذکر مثال، کاربرد آن را در جمله بیان میکنیم.
این اصطلاح به معنی شکست خوردن است و معمولا برای کسبوکارها و سازمانها استفاده میشود ولی معانی دیگری هم دارد که در ادامه میخوانید.
معانی و کاربرد
- مردن
- شکست خوردن
- تعطیل کردن یک کسبوکار
- ورشکسته شدن
مثال
Many companies went belly up during the great inflation.
بسیاری از شرکتها در طول تورم بزرگ ورشکسته شدند.
Due to the rising attraction of online business, small vendors seem to belly up within a few years.
با توجه به افزایش جذابیت کسبوکار آنلاین، به نظر میرسد فروشندگان کوچک در عرض چند سال شکست بخورند.
The builder went belly up after having lost his case to the government.
سازنده پس از باخت پروندهی خود به دولت ورشکست شد.
The new restaurant in town went belly up just after a month of its inauguration.
رستوران جدید در شهر درست پس از یک ماه از افتتاحش شکست خورد.
His failed dream of being a singer has gone belly up.
رویای شکستخوردهی او برای خواننده شدن بر باد رفته است.
The sports team lost their last series & went belly up.
تیم ورزشی آخرین سری خود را باخت و شکست خورد.
The entrepreneur went belly up when the stock market declined & he lost his shares.
زمانی که بازار سهام سقوط کرد و آن کارآفرین سهام خود را از دست داد، ورشکسته شد.
It takes great effort to make a business survive in the market. 70% of businesses go belly up during the first decade itself.
برای بقای یک تجارت در بازار تلاش زیادی لازم است. ۷۰ درصد از کسبوکارها در طول دههی اول فعالیت شکست میخورند.