در این بخش شما را با معنی big mouth آشنا کرده و با ذکر مثال، کاربرد آن را در جمله بیان میکنیم.
از این اصطلاح برای اشاره به کسانی استفاده میشود که زیاد صحبت میکنند. البته بیشتر برای کسانی استفاده میشود که موقع صحبت کردن، زیاد سروصدا میکنند. در ادامه دربارهی معانی مختلف و کاربردهای این اصطلاح بیشتر بخوانید. در قسمت مثالها میتوانید نمونههایی را از کاربرد این اصطلاح در جمله ببینید.
معانی و کاربرد
- کسی که زیاد حرف میزند
- کسانی که زیاد صحبت میکنند، پرحرف هستند، اغلب پرسروصدا یا لافزننده
- کسانی که در موقعیتهای مختلف، مراقب لحن و صدای حرف زدن خود نیستند
- کسی که رازهایی را به اشتراک میگذارد که قرار است محرمانه بمانند
- دهنلق بودن
مثال
Your big mouth always gets you in trouble at school, Steven!
پرحرفیات همیشه تو را در مدرسه به دردسر می اندازد، استیون!
My brother has a big mouth. He told our parents I was pregnant at 15.
برادر من دهانلق است. او به پدر و مادرمان گفت من در ۱۵ سالگی باردار شدم.
Shhhh! I didn’t mean to share that secret. But, unfortunately, my big mouth always gets the best of me.
هیسسس! من قصد نداشتم آن راز را به اشتراک بگذارم. اما متأسفانه دهانلقی من همیشه بهترینها را از من میگیرد و مرا به حرف زدن وادار میکند.
Jenny’s big mouth got her in trouble at church again. Whispering during silent moments.
پرسروصدایی جنی دوباره او را در کلیسا به دردسر انداخت. زمزمه کردن در لحظات سکوت.
Look at the big mouth on that bass, Jerry! You could fit a coke can in it.
به دهان بزرگ آن ماهی باس نگاه کن، جری! میتوانی یک قوطی کوکاکولا در آن قرار دهی. (معنی واقعی عبارت)
His friends are scared of inviting him to the parties as he turns into a big mouth after a few drinks.
دوستانش از دعوت او به مهمانیها میترسند زیرا او پس از چند نوشیدنی، پرحرف و پرسروصدا میشود.