در این بخش شما را با معنی bury head in the sand آشنا کرده و با ذکر مثال، کاربرد آن را در جمله بیان میکنیم.
معنی اصطلاح bury head in the sand را میتوانید با ترجمهی کلمهبهکلمهی آن حدس بزنید چون اصطلاحی شبیه به آن را در زبان فارسی هم استفاده میکنیم. ترجمهی این اصطلاح میشود فرو بردن سر در شن. این اصطلاح یعنی مخفی شدن برای اجتناب از پذیرش حقایق. در فارسی ما از اصطلاح مثل کبک سر را زیر برف کردن استفاده میکنیم. در ادامه میتوانید معانی مختلف و کاربردهای این اصطلاح را بخوانید. حتما به بخش مثالها توجه کنید چون فقط در قالب جمله است که میتوانید نحوهی استفاده از هر اصطلاح را یاد بگیرید.
معانی و کاربرد
- از حقیقت پنهان شدن
- سادهلوحی عمدی
- اجتناب از پذیرفتن شرایط
- احمقانه رفتار کردن در عین آگاهی
- از فکر کردن در مورد یک موقعیت ناخوشایند امتناع کردن، به این امید که بهبود یابد تا مجبور نشوید با آن کنار بیایید.
- مثل کبک سر را زیر برف فرو کردن
- خود را به آن راه زدن
مثال
Finals begin in a week and if I continue to bury my head in the sand, I’ll be taking this class again next semester.
امتحانهای نهایی یک هفتهی دیگر شروع میشود و اگر همچنان مثل کبک سرم را زیر برف فرو کنم، ترم بعد دوباره در این کلاس شرکت خواهم کرد.
The couple knew that their relationship was deteriorating, but with their heads buried in the sand, they kept dragging it along.
این زوج میدانستند که رابطهی آنها رو به وخامت است، اما در حالی که مثل کبک سرشان را زیر برف فرو کرده بودند، به رابطه ادامه میدادند.
When our supervisor gathered us all and asked who the last person was to scan the incoming shipment, Brad had his head buried in the sand because he knew that meant he had done something wrong.
وقتی سرپرستمان همهی ما را جمع کرد و پرسید که آخرین نفری که محمولهی دریافتی را اسکن میکند چه کسی بود، بِرد خودش را به آن راه زد، زیرا میدانست که این یعنی کار اشتباهی انجام داده است.
During a financial crisis, it can be tempting to bury your head in the sand and avoid dealing with the problem entirely.
در طول یک بحران مالی، اینکه خودتان را به آن راه بزنید و از مقابلهی کامل با مشکل خودداری کنید، میتواند وسوسهانگیز باشد.
Brad resolved to get to the bottom of the matter rather than bury his head in the sand.
بِرد تصمیم گرفت به جای اینکه مثل کبک سرش را زیر برف فرو ببرد، به اصل ماجرا بپردازد.
He’s a problem solver in most situations, but in your case, he wanted to bury his head in the sand.
او در بیشتر موقعیتها مشکلگشا است، اما در مورد شما، او میخواست خودش را به آن راه بزند.