در این بخش شما را با معنی every picture tells a story آشنا کرده و با ذکر مثال، کاربرد آن را در جمله بیان میکنیم.
اصطلاح every picture tells a story معانی و کاربردهای متفاوتی دارد و در جملههای مختلف میتوانید با ترجمههای متفاوتی آن را به فارسی منتقل کنید. معنی این اصطلاح این است که یک تصویر که میتواند مثلا حالت چهرهی یک فرد باشد، حقایق و رازهایی را برملا میکند یا اصل ماجرا را میگوید. گاهی اوقات میتوانید از ضربالمثل «رنگ رخساره خبر میدهد از سرّ ضمیر» بهجای این عبارت در فارسی استفاده کنید. در ادامه چند کاربرد و معنی این اصطلاح را بخوانید. برای اینکه دقیقا متوجه منظور مخاطب شوید، اصطلاحات را باید در قالب جمله و مثال در نظر بگیرید. در بخش مثالها چند جمله را میخوانید که در آن از این اصطلاح استفاده شده است.
معانی و کاربرد
- صحنهای از یک اتفاق که واقعیت پنهان را توضیح میدهد.
- چهره یا حالات صورت که حقیقت یا داستان را بیان میکند.
- ایدهی داستان همانطور که در هر تصویر دیده میشود.
- توضیح پنهان یا ناگفتهی پشت یک چشمانداز یا منظره
مثال
Shannon is denying but I am quite sure that she had done something wrong, every picture tells a story.
شانون انکار میکند، اما من کاملا مطمئنم که او کار اشتباهی انجام داده است، ظاهر اوضاع حقیقت را نشان میدهد.
Look at the face of Ricky he is so scared of being caught, every picture tells a story, he is the culprit.
به چهرهی ریکی نگاه کنید که او خیلی ترسیده است که دستگیر شود. رنگ رخساره خبر میدهد از سر ضمیر، او مقصر است.
The emotions in this picture of a woman telling, she is in severe pain, every picture tells a story.
احساساتی که در این تصویر از یک زن وجود دارد ثابت میکند که او درد شدیدی دارد؛ هر تصویر داستانی را روایت میکند.
Every picture tells a story and this is you who spoiled my painting. Look at the paint on your hands and clothes, don’t try to fool me.
ظاهر شما حقیقت را برملا میکند و این شما هستید که نقاشی من را خراب کردید. به رنگ دست و لباست نگاه کن، سعی نکن من را گول بزنی.