در این بخش شما را با معنی fall on hard times آشنا کرده و با ذکر مثال، کاربرد آن را در جمله بیان میکنیم.
اصطلاح fall on hard times به معنی دچار مشکل شدن و گرفتار شدن در زندگی خصوصا از نظر مالی و اقتصادی است. گاهی اوقات با توجه به متن میتوانید آن را «به خاک سیاه نشستن» هم ترجمه کنید. در ادامه کاربردهای مختلف این اصطلاح را بخوانید. در قسمت مثالها میتوانید نمونههایی از کاربرد این اصطلاح را در قالب جمله ببینید و نحوهی استفاده از آن را یاد بگیرید.
معانی و کاربرد
- به سختی افتادن
- دچار مشکلات مالی شدن
- دست تنگ شدن
- فقیر شدن
- از دست دادن پول و اوقات سختی را تجربه کردن
مثال
The scheme is designed to help kids whose parents have fallen on hard times.
این طرح برای کمک به کودکانی طراحی شده است که والدین آنها از نظر مالی در روزهای سختی قرار گرفتهاند.
We fell on hard times after my wife's restaurant closed down, so I had to take on a second job to make ends meet.
پس از تعطیلی رستوران همسرم، روزهای سختی را پشت سر گذاشتیم، بنابراین برای گذران زندگی مجبور شدم کار دومی را انجام دهم.
The government paints a picture of this rosy economic recovery, but there are still countless families falling on hard times.
دولت تصویری از این بهبود خوشبینانهی اقتصادی را ترسیم میکند؛ اما هنوز تعداد بیشماری از خانوادهها از نظر مالی در روزهای سختی زندگی میکنند.
Since the war, her family had fallen on hard times. We fell on hard times during the recession.
از زمان جنگ، خانوادهی او روزهای سختی را پشت سر گذاشته بودند. در دوران رکود از نظر مالی به روزهای سختی رسیدیم.
She has fallen on hard times and hardly has enough money to live on.
او روزهای سختی را پشت سر میگذارد و بهسختی پول کافی برای زندگی دارد.