در این بخش شما را با معنی feel blue آشنا کرده و با ذکر مثال، کاربرد آن را در جمله بیان میکنیم.
اصطلاح feel blue به معنی احساس ناراحتی کردن یا افسرده بودن است. این اصطلاح را بهشکل have the blues هم استفاده میکنند و هر دو یک معنی دارند. البته این اصطلاح معنای دلتنگ شدن برای کسی یا چیزی هم میدهد. در ادامه چند کاربرد و معنی این اصطلاح پرکاربرد انگلیسی را بخوانید. در قسمت مثالها نحوهی استفاده از این اصطلاح را یاد خواهید گرفت.
معانی و کاربرد
- احساس غم یا افسردگی
- دلتنگی شدید برای کسی یا چیزی
- احساس ناامیدی بهدلیل غم و اندوه
مثال
Yesterday I felt blue, and nothing seemed to cheer me up.
دیروز احساس کردم ناراحتم و به نظر نمیرسید هیچچیز مرا خوشحال کند.
The men in the army have started feeling blue after being on post for more than six months without getting a single holiday.
مردان ارتش پس از اینکه بیشتر از شش ماه بدون داشتن حتی یک مرخصی در پست حضور داشتند، احساس افسردگی کردند.
It seems that you are feeling blue. Is there something wrong that you would like to share with me?
به نظر میرسد که شما غمگین هستید. آیا مشکلی وجود دارد که بخواهید با من در میان بگذارید؟
I have been feeling blue ever since I have heard that my daughter will be moving abroad for good.
از زمانی که شنیدم دخترم برای همیشه به خارج از کشور میرود، غمگینم.
It is clear why he is feeling blue now that his son has walked out on the family business.
واضح است که چرا او اکنون که پسرش از تجارت خانوادگی خارج شده، ناراحت شده است.
I feel blue every time I think about that time. It makes me so angry also.
هر بار که به آن زمان فکر میکنم غمگین میشوم. من را هم خیلی عصبانی میکند.
It is the result of feeling blue for so long that has now started affecting his physical health also.
این نتیجهی احساس غم داشتن برای مدت طولانی است که اکنون روی سلامت جسمانی او نیز تأثیر گذاشته است.
After looking at my family car in such a terrible condition, I had the blues for months.
بعد از اینکه ماشین خانوادهام را در چنین وضعیت وحشتناکی دیدم، ماهها افسردگی داشتم.