در این بخش شما را با معنی get on the bandwagon آشنا کرده و با ذکر مثال کاربرد آن را در جمله بیان میکنیم.
اصطلاح get on the bandwagon یعنی کاری را شروع کنید فقط چون مد شده و همه همان کار را انجام میدهند. همچنین برای اشاره به پیوستن به جنبشها هم از آن استفاده میکنند؛ جنبشهایی که ناگهان طرفدار پیدا میکنند.
این اصطلاح با چند فعل دیگر هم استفاده میشود. مثل نمونههای زیر:
jump on the bandwagon
در ادامه کاربردها و معانی دیگر این اصطلاح را میخوانید و در قسمت مثالها یاد میگیرید که چگونه از این اصطلاح در جملهها و گفتوگوهای خود استفاده کنید.
معانی و کاربرد
- فرصتطلبی کردن
- همرنگ جماعت شدن
- طبق مد کاری را انجام دادن
- شروع کاری بهدلیل اینکه مد است یا سودآور است
- پیوستن به دیگران برای حمایت از چیزی که احتمالاً موفقیتآمیز است
- خود را با چیزی که مد است هماهنگ کردن
- پیوستن به یک هدف یا جنبش که در حال افزایش محبوبیت است
- سوار یک موج شدن
مثال
The whole town was quick to jump on the bandwagon when people began to realize the home team would win the championship.
وقتی مردم متوجه شدند که تیم میزبان قهرمانی را به دست خواهد آورد، تمام شهر با جو همراه شدند و از آن حمایت کردند.
I’m not one to jump on the bandwagon just because something looks like it’s going to be popular.
من آدمی نیستم که فقط چون به نظر میرسد چیزی محبوب خواهد بود، به آن روی بیاورم.
Many people wait until they see which politician is leading in the polls before they jump on the bandwagon.
بیشتر مردم قبل از اینکه از کسی حمایت کنند، منتظر میمانند تا ببینند کدام سیاستمدار در نظرسنجیها پیشتاز است.
The potential of the electric vehicle market has also encouraged traditional carmakers to jump on the bandwagon.
پتانسیل بازار خودروهای الکتریکی نیز خودروسازان سنتی را تشویق کرده است تا به این بازار بپیوندند.
It may be an excellent time to jump on the bandwagon before the gold gets even more expensive.
ممکن است زمان بسیار خوبی باشد؛ تا قبل از اینکه طلا گرانتر شود، از فرصت استفاده کنید.
Mercedes jumped on the bandwagon and introduced its own version of the SUV.
مرسدس بنز به مد بازار خودرو پیوست و نمونهی ویژهی خود را از SUV معرفی کرد.
Media plays a vital role in creating awareness on the issue, and more and more people are getting on the bandwagon to denounce social evils like drinking and smoking.
رسانهها نقش حیاتی در ایجاد آگاهی در مورد این موضوع ایفا میکنند و افراد بیشتری برای محکوم کردن مفاسد اجتماعی مانند مشروبات الکلی و استعمال دخانیات وارد میدان میشوند و به این فضا میپیوندند.
My friends are obsessed with buying an iPhone, but I refuse to get on the bandwagon.
دوستان من وسواس زیادی برای خرید آیفون دارند، اما من از سوار شدن به موج خرید این گوشی امتناع میکنم.
Many people have got on the bandwagon of protest, diluting the real issues and making a mockery of protestors’ problems.
بسیاری از مردم دست به اعتراض زدهاند، مسائل واقعی را کمرنگ کرداند و مشکلات معترضان را به سخره گرفتهاند.
The air fryer isn’t just a fad. Just climb on the bandwagon and get one for healthy cooking.
هواپز فقط یک مد نیست. فقط کافی است شما هم به این جریان بپیوندید و یکی از آنها را برای پختوپز سالم تهیه کنید.